:
در این فصل به معیارهای تبیین شده برای یک مدیر شایسته و شایستگیهای تعریف شده برای یک مدیر در تئوریهای مدیریتی غربی و تئوریهای مدیریت اسلامی میپردازیم تا معیار و استانداردهایی برای این بحث جهت بررسی و ورود به بحث اصلی به دست بیاوریم.
1-2- شایستگیهای مدیریتی از منظر تئوریهای مدیریتی
قدمت مباحث مربوط به رهبری در غرب را میتوان به دوران پیش از مسیح نسبت داد. همواره در طول تاریخ افرادی نظیر افلاطون ماکیاولی و هابز در غرب و یا کنفسیوس و زانگزی در شرق برای تبیین چگونگی به وجود آمدن یک رهبری خوب در تلاش بوده اند. برای مثال 500 سال قبل از مسیح کنفسیوس چهار عامل را برای رهبران اثربخش به این شرح بیان کرده است:
1- عشق
2- هدایت کامل
3- پرهیزگاری
4- میانه روی
برای شروع بحث ابتدا به تعاریفی که در تئوریهای مدیریت از «مدیر» ارائه شده است میپردازیم: از نظر تاتنبام رهبری عبارت است از نفوذ میانفردی که در وضعیتی خاص از طریق فرایند ارتباطات در جهت دستیابی به هدف یا اهدافی معین اعمال می شود. استونر، رهبری را فرایند هدایت و اعمال نفوذ بر فعالیتهای گروه یا اعضای سازمان تعریف می کند. به عقیدۀ وی این تعریف سه کاربرد مهم دارد نخست آن که رهبری در رابطه با زیردستان و پیروان مطرح می شود چون این افراد باید دستورات رهبر را بپذیرند. دوم آنکه رهبری مستلزم توزیع نابرابر قدرت میان رهبر و اعضای گروه است و تردیدی نیست که قدرت رهبر به مراتب از پیروان بیشتر است و سوم آنکه رهبری مستلزم توانایی برای اعمال نفوذ بر رفتار پیروان است.
در سال 1938 محققی به نام بارنارد در مطالعاتش به موضوع وظایف یک رهبر اشاره کرده است. به گفتۀ وی مدیر واقعی باید از عهدۀ هر دو وظایف مدیریتی و عاطفی خود به خوبی بر آید، وی این وظایف را تحت عنوان وظایف شناختی و وظایف روانی نامگذاری کرده است. وظایف شناختی شامل راهنمایی، هدایت و الزام به انتخاب و عمل (تصمیمگیری) و وظایف روانی شامل جنبه های عاطفی و انگیزشی نظیر هدفگذاری و توسعۀ اعتماد و تعهد با هدف حمایت از اهداف اخلاقی بزرگ. (علوی، هدایتی نیا، 1385: 12-13).
فرم در حال بارگذاری ...