۲-۲-۲-۳٫ انواع هوش
در حوزه روانشناسی و علوم رفتاری معمولاً باور بر این است که هوش موجودیتی منفرد است که به ارث میرسد و انسان ها مانند لوح سفیدی هستند که هر چیزی را در صورتی که به شیوه ای مناسب ارائه شود، می توان به آن ها آموزش داد. تحقیقات اخیر نشان میدهد که عکس این مسأله صادق است و هوش های چندگانه وجود دارد که کاملاً از یکدیگر مستقل هستند. در میان تحقیقاتی که انواع مختلف هوش را کشف کردهاند، هوارد گاردنر (۱۹۷۵)، پیشقدم کار بر روی هوش های چندگانه بود .
گاردنر هوش را ظرفیتی برای حل مسایل یا تطبیق ساخته ها متناسب با مجموعه و فرهنگ ها میداند.
تحقیقات گاردنر دلالت بر انواع متفاوت هوش دارد که نسبتاً مستقل از یکدیگر رشد پیدا میکنند و هر مهارت مخصوص ناحیه ای از مغز است که می توان آن را به صورت هرم زیر نمایش داد:
شکل شماره ۲-۱٫ هرم هوش های چندگانه
* هوش بدنی [۶۱] (PQ): ابتدایی ترین کانون توجه ما را به خود اختصاص داده است و شامل توانایی کنترل ماهرانه حرکات بدن و استفاده از اشیاء میباشد.
* هوش عقلانی (IQ) [۶۲] : مربوط به مهارت های منطقی و زبان شناسی ماست که بیش از سایر هوش ها در سیستم آموزشی مورد توجه است.
* هوش هیجانی [۶۳] (EQ) : در زمینه کسب موفقیت در بازار نقش مهمی دارد و ما را در برقراری ارتباط یاری میدهد و تا حدی از قابلیت پیشگویی برخوردار است. همچنین هوش هیجانی بیانگر این است که در روابط اجتماعی و شرایط خاص چه عمل مناسب و چه عمل نامناسب است. به عبارت دیگر توانایی همدلی با EQ ، دیگران و شنیدن احساسات آنان است.
* هوش معنوی[۶۴](SQ) : شامل هدایت و معرفت درونی، حفظ تعادل فکری، آرامش درونی و بیرونی و
عملکردی همراه با بصیرت و ملایمت و مهربانی میباشد و توانایی به دست آوردن قدرتی که ما را برای
رسیدن به رؤیاهایمان یاری میدهد (ابراهیمی کوه بنایی، ۱۳۹۰).
الگوی مورد نظر، بر اساس این دیدگاه است که کودکان ابتدا بر بدن خود کنترل پیدا میکنند (هوش بدنی)، سپس مهارت های زبانی و مفهومی (هوش عقلانی) خود را گسترش میدهند. هوش عقلانی بیشتر در فعالیت های مدرسه ای کودک مطرح می شود. مرحله بعدی هوش هیجانی است که برای بسیاری از افراد هنگامی مطرح میگردد که علاقمند به گسترش روابط خود با دیگران باشند. نهایتاًً هوش معنوی زمانی خودنمایی میکند که فرد به دنبال معنای مسایل میگردد.
۲-۲-۲-۴٫ هوش هیجانی
واژه emotion از فعل لاتین motere به emotion ،به معنی “حرکت و جنبش” ریشه گرفته است و تمایل به حرکت و عمل را در هر یک از احساسات و عواطف آدمی نشان میدهد. در فرهنگ لغت emotion معنی عاطفه، احساس، احساسات، برانگیختن و هیجان آمده است(جوکار،۱۳۸۶).
هیجان عبارت است از یک واکنش شدید و کوتاه ارگانیسم به یک موقعیت غیر منتظره همراه با یک حالت عاطفی خوشایند یا ناخوشایند(جهرمی،۱۳۸۶).
واژه هیجان اولین بار در سال ۱۹۹۰ به طور رسمی توسط دو روانشناس به نام های مایر و سالووی وارد ادبیات روانشناسی و تعلیم و تربیت گردید. از نظر آنان این واژه به سه معنا به کار می رود:
الف) درک افراد از آن چه که احساس میکنند و در عین حال درک دیگران؛
ب) درک آن چه که ما را خوشحال و ناراحت میکند؛
ج) آگاهی هیجانی، مهارت های مدیریتی و حساسیت نسبت به طولانی تر کردن شادی و بقاء.
در حال حاضر این سه جنبه، گسترش بیشتری یافته و شامل قدرت کنترل احساسات، درک این احساسات، دانش احساسی و توانایی تنظیم هیجانات به منظور افزایش و بهبود آن ها و قاعدتاً رشد عقلانی میباشد. بنابرین، هوش هیجانی را می توان توانایی یادگیری و تغییر احساسات دانست. در واقع فردی که از هوش هیجانی بالایی برخوردار است میتواند احساسات خود را تعریف نموده و ویژگی های احساسی و تجربیات خود را در یک رابطه دو سویه بین آن ها درک نماید. همچنین این فرد قادر خواهد بود هیجانات خود را به نحو قابل توجهی بیان کرده و به طریق مناسبی هیجانات خود را سازمان دهد (آقایار و شریفی، ۱۳۸۵).
۲-۲-۲-۵٫ تعاریف هوش هیجانی
واژه هوش هیجانی برای اولین بار توسط واین پاین[۶۵] در رساله دکترا به کار برده شد ولی مایر و سالووی در سال ۱۹۹۰ معنای این واژه را توسعه دادند. آن ها هوش هیجانی را نوعی هوش اجتماعی و مشتمل بر توانایی کنترل هیجان های خود و دیگران و تمایز بین آن ها و استفاده از این اطلاعات برای عملکرد مؤثر در محیط و رو به رو شدن با مقتضیات زندگی دانسته و آن را متشکل از مؤلفه های درون فردی و میان فردی گاردنر دانستند و در پنج حیطه به شرح زیر خلاصه کردند:
– خودآگاهی[۶۶]: آگاهی از خویشتن، توانایی خودنگری و تشخیص دادن احساسات خود به همان گونه که
وجود دارند.
– اداره هیجان ها[۶۷]: کنترل هیجان ها و احساسات به شیوه مطلوب و تشخیص منشاء این احساسات و یافتن راه های اداره و کنترل ترس ها، هیجان ها، عصبانیت ها، و غیره.
– خود انگیزی[۶۸]: جهت دادن و هدایت عواطف و هیجان ها به سمت و سوی هدف، خویشتن هیجانی و به تأخیر انداختن خواسته ها و بازداری تلاش ها.
– هم حسی[۶۹] : حساسیت نسبت به علایق و احساسات دیگران و تحمل دیدگاه های آنان و بها دادن به
تفاوت های موجود بین مردم در رابطه با احساسات خود نسبت به اشیاء و امور.
– تنظیم روابط[۷۰] : که شامل اداره هیجانات دیگران و برخورداری از مهارت های اجتماعی است(استرنبرگ،۲۰۰۰). هوش هیجانی شامل توانایی هایی مانند برانگیختن فرد، استقامت در برابر استیصال، کنترل تکانه، تعدیل خلق و خو، و پرهیز از استرس های مخرب به منظور جلوگیری از اختلالات فکری است. به عبارت دیگر هوش هیجانی را توانایی فرد در شناسایی و ابراز هیجان های خود و دیگران به طور مثبت می دانند (بار- اون[۷۱]، ۱۹۹۷).
هوش هیجانی مجموعه ای از قابلیت های غیر شناختی و مهارت هایی است که به فرد امکان میدهد تا بتواند در برابر خواسته ها و فشارهای محیطی از عهده آن ها برآید (گاردنر، ۱۹۸۳).
از نظر مایر و سالووی( ۱۹۹۸)، توانایی فرد برای سازگاری با زندگی به کارکردهای یکپارچه توانمندی های هیجانی و عقلانی او بستگی دارد و هوش هیجانی باید به هر حال ترکیب دو حالت از سه حالت ذهن یعنی شناخت و عاطفه یا هوش و هیجان باشد.آن ها هوش هیجانی را بدین گونه تعریف کردهاند:
-
- هوش هیجانی توانایی درک هیجانات و عواطف به منظور دست یابی و ایجاد هیجاناتی است تا ضمن کمک به تفکر بهتر، به رویارویی مؤثرتر با مقتضیات زندگی بپردازد. در این میان هماهنگی لازم میان عواطف و احساسات برای ارتقاء عاطفی و هوش برای شخص فراهم میگردد.
- هوش هیجانی را می توان قابلیت استفاده از احساس و عاطفه خود و دیگران در رفتار فردی و گروهی در جهت کسب حداکثر نتایج با حداکثر رضایت تعریف کرد(جهرمی،۱۳۸۶).
با این حال کسی که توانست هوش هیجانی را بر سر زبان ها بیاورد و در سطح جهان مطرح کند و از نظریه به