:
در مورد ادبیات تطبیقی تعریف متداولی از گذشته وجود داشته؛ مبنی براین که صرفاً به بررسی وجوه اشتراک آثار برخاسته از دو فرهنگ متفاوت می پردازد. حتی امروزه برخی از افراد ادبیات تطبیقی را تنها با این کارکرد میشناسند. اما میتوان با نگاهی وسیعتر، دامنه این رشته علمی را به موضوعات مختلف گسترش داد و زمینه را برای تفاهم و همدلی بین ملتها بیشتر فراهم آورد. ارتباط یا عدم ارتباط
دستور زبان با ادبیات تطبیقی به عنوان شاخهای از این علم تغییری در اهمیت تأثیر فن ترجمه در اعمال فعالیتهای تطبیقی ایجاد نمی کند، چرا که از مقدمات مهم بررسیهای تطبیقی توانایی ترجمهی صحیح از متون است. لذا در این پایان نامه به مباحثی درباره قید در دو زبان فارسی و عربی پرداخته می شود. بدین منظور نخست تعاریف گوناگون درباره قید از دستور نویسان گذشته تا به امروز آورده شده است. تعاریفی که بیشتر به قابل حذف بودن قید، تقسیم بندی آن به مختص و مشترک و انواع محتوایی اشاره شده است. استفاده از ملاکهای ذهنی و دور از قاعده در بین دستوریان موجب گردیده که مرزبندی مشخصی در بین صورتهای مختلف قید از لحاظ ساختار و لفظ وجود نداشته باشد، لذا پس از جمع بندی نظرات دستور نویسان و با بهره گرفتن از آراء زبان شناسان جایگاه ساختاری قید مشخص شده است. به این ترتیب که با تمایز قائل شدن بین مقولهی قید و نقش قید اختلافات موجود در مورد دسته بندی قید به مختص و مشترک از بین میرود چرا که اصطلاح قید هم برای نمایاندن یک مقولهی واژگانی مانند به خوبی، باعجله و. . . به کار میرود، و هم برای نشان دادن نقش نحوی استفاده می شود. مورد دیگر قابل حذف بودن یا نبودن قید از جمله است که با بهره گرفتن از دیدگاه زبان شناسی مشخص می شود که در موارد محدودی حذف قید علاوه بر تغییر معنا، شکل دستوری جمله را نیز تغییر میدهد. با شناخت کامل قید در زبان فارسی، معادلات معنایی و دستوری آن در زبان عربی آورده شده است. نتیجه این که در نحو عربی مبحثی به نام قید وجود ندارد. اما مواردی مانند: مفعول مطلق، مفعول له، مفعول فیه، حال، مستثنی، حروف و افعال ناقصه هستند که میتوانند از قیدهای فارسی نیابت کنند.
فرم در حال بارگذاری ...