اینهمانی فردی یا هویت شخصی معادل واژهی personal Identity ، یکی از مسائل اصلی مورد بحث در فلسفه نفس است. سؤال از اصل و ماهیت انسان و این که چه عاملی باعث میشود فرد از تولد تا زمان مرگش یک شخص باقی بماند و چگونگی تشخیص این استمرار از مباحث مطرح در مسأله اینهمانی شخصی است. سؤال اصلی در اینهمانی شخصی این است که، دلیل منطقی و شرایط کافی برای اینکه فرد P2 در زمان T2 همان شخصP1 در زمان T1 باشد چیست؟ سؤال دیگر این است که با چه شواهد ظاهری یا تجربی و یا احیاناً غیرتجربی ما میتوانیم حکم به اینهمانی شخصی بدهیم؟[1] به چه دلیل، ما همان انسان ده سال قبل هستیم؟ چه دلیلی برای اثبات این ادعا داریم؟ عامل حفظ این وحدت در وجود ما چیست؟
از هنگام تولد تاکنون ظاهر بدن ما و حتی بسیاری از سلولهای بدن ما تغییر کرده است، اما ما باز هم خود را همان فرد گذشته میدانیم. ممکن است در این میان بدن ما دچار تغییرات اساسی هم شده باشد: بهعنوان مثال دست یا پای ما قطع شده باشد، آیا با وجود این تغییرات، ما هنوز همان فرد گذشته هستیم و اینهمانی ما حفظ شده است یا اینکه باید بگوییم ما تنها شبیه به فرد گذشته هستیم. این امر مسلم است که به لحاظ بدنی و ظاهری با فرد گذشته دارای اینهمانی نیستیم، اما آیا این گونه تغییرات باعث میشود که ما فرد دیگری باشیم؟ این سؤالات هرچند ساده به نظر میرسند ، اما سال های متمادی ذهن فیلسوفان نفس را به خود مشغول داشته است. سؤال از اینهمانی فردی و چیستی آن و چگونگی استمرار آن از جمله پرسشهای اساسی و رایج در فلسفه نفس یا ذهن است. فیلسوفان ذهن پاسخهای متفاوتی به این گونه سؤالات دادهاند ، اما آن چه مسلم است چگونگی دیدگاه آنان در باب حقیقت انسان تأثیر مستقیمی بر تبیین آنان از مسأله ی اینهمانی دارد؛ بهعنوان مثال: تجربهگرایان و کسانی که حقیقت انسان را تنها به یک جوهر مادی تحویل میبرند، عامل حفظ هویت فردی انسان را بدن مادی یا یکی از اجزای آن نظیر: مغز نسبت دادهاند ، اما در مقابل کسانی که حقیقت انسان را جوهری غیرمادی میدانند این استمرار را در نتیجه ی استمرار یک جوهر غیرمادی یا همان نفس تلقی میکنند به گونه ای که برخی مانند ابن سینا و دکارت تمام حقیقت و اینهمانی انسان را چه در حیات دنیوی و هم در حیات اخروی بر اساس همین نفس مجرد تبیین می کنند ، اما دوگانه انگارانی مانند: ملاصدرا با دیدگاه ویژه خود در باب رابطه نفس و بدن این همانی انسان را در پرتو نفس و بدن هر دو ممکن می سازد.
در مقابلِ دیدگاه قائلان به اینهمانی شخصی، بعضی فیلسوفان استمرار هویت فردی یا وجود یک خود مستمر را نوعی توهم به شمار آوردهاند. از نظر آنان این تنها یک تخیل است که ما فکر میکنیم، انسانی را که اکنون میبینیم همان انسان چند لحظه قبل یا انسان چند سال پیش است؛ درست مانند خانهای که ما در مورد آن بگوییم این خانه همان خانه پنجاه سال قبل است. از نظر آنان ما هر لحظه با انسانی جدید یا خانهای جدید مواجه هستیم که تنها شبیه به آن انسان گذشته یا خانه گذشته است. این خطای ذهن انسان است که با مشاهده این تصاویر مستمر و شبیه به هم، چنین وحدتی را توهم میکند.
نکتهی قابل توجه این است که مسأله ی هویت شخصی، تنها دغدغهی فیلسوفان ذهن نیست بلکه، این بحث ارتباط تنگاتنگی با سایر
حوزههای علم نظیر: علم اخلاق، حقوق و کلام دارد. با اعتقاد به وجود یک خود مستمر در وجود انسان است که میتوان انسانها را به لحاظ اخلاقی و حقوقی مسئول کارهای گذشتهشان دانست؛ باور به چنین استمراری موجب مجازات مجرم حتی پس از سالیان دراز میشود. همچنین مسأله ی هویت شخصی در مباحثی مانند: جاودانگی، چگونگی حیات پس از مرگ، عذاب و پاداش نقش اساسی ایفا میکند، بدون بیان دقیق چگونگی استمرار فرد انسان در حیات پس از مرگ، هیچ یک از این آموزهها قابل توضیح و تبیین عقلانی نیست.
با توجه به اهمیت بحث اینهمانی شخصی، این پایان نامه به بررسی این مسأله در آراء یکی از مشاهیر فلسفه اسلامی؛ یعنی ملاصدرا پرداخته است.
مباحث این پایان نامه در پنج فصل تدوین گردیده است؛ پس از بیان کلیات در فصل اول، فصل دوم را بهطور کلی به بررسی مسأله اینهمانی، دیدگاه منکران و معتقدان به آن اختصاص دادهایم؛ همچنین در پایان این فصل سعی شده معیار اینهمانی بر اساس آراء صدرا بیان گردد. ادامهی بحث اینهمانی شخصی از دیدگاه صدرا بر بحث اثبات نفس و بررسی چگونگی جاودانگی آن، متوقف است؛ به همین دلیل فصل سوم به بررسی دلایل اثبات نفس و جاودانگی آن در حیات پس از مرگ اختصاص دادهشده است. فصل چهارم پایاننامه به رابطهی میان جاودانگی و اینهمانی و دیدگاههای مختلف دراینباره میپردازد. ازآن جا که انسان شناسی صدرا بر دیدگاه او در باب حرکت جوهری استوار است، فصل آخر را به بررسی اینهمانی و مسأله حرکت جوهری اختصاص دادهایم تا مشخص گردد آیا دیدگاه صدرا مبنی بر تغییر لحظه به لحظه نهاد طبیعت با دیدگاه اینهمانی انسان و حفظ هویت او در طول زمان سازگاری دارد یا نه؟
انسان تغییرات مادی جهان پیرامونش را، همچنین تغییرات شدید و اضمحلال بدن مادی خود را بهوضوح درک و دریافت میکند؛ ازاینرو، سؤال از اینهمانی برای هر انسانی در طول زمان مطرح است. این سؤال که حقیقت وجودی من با وجود تغییرات شدید مادی و بدنی چیست؟ و چه عاملی باعث میشود که باوجود این تغییرات، من خودم را انسان واحدی بدانم؟ سؤال اصلی در بحث اینهمانی است.
دانشمندان غربی به ویژه جان لاک به وضوح و آشکار، در آثار خود به نقد و بررسی ملاک اینهمانی انسان پرداختهاند و برای آن ملاکهای گوناگونی ارائه دادهاند. در میان فیلسوفان غربی اولین کسی که با دغدغه ی فلسفی بهطور مستقل به این بحث پرداخته است، فیلسوف تجربی مسلک انگلیسی جان لاک بوده است. او اولین باراین بحث را در اثر معروفش به نام Concerning human understanding مطرح کرد؛ بعد از لاک، نظریات مختلفی توسط فیلسوفان غربی بهعنوان معیار اینهمانی مطرح شد. هیوم دیدگاه لاک را نقد کرد و درنهایت منکر اینهمانی شخصی گردید. برخی فیلسوفان نیز مانند: فلو و هاسپرس هویت شخصی را در حد بدن مادی دانسته و قائل به ملاک بدنی برای آن شدند. عدهای نیز مسأله هویت شخصی را فراتر از امر مادی و بدن قلمداد کرده و دیدگاههای فراحسی را برای آن برگزیدهاند. در هر صورت بحث اینهمانی شخصی با این عنوان در آثار فلاسفه اسلامی مطرح نبوده است؛ ، اما به هر حال بحث از حفظ هویت شخصی انسان در کنار تغییرات بدنی از دغدغههای مورد بحث در آثار فلاسفه اسلامی است، بهگونهای که گاه این امر؛ یعنی استمرار هویت شخصی با وجود تغییرات و فساد تدریجی بدن را، یکی از دلایل اثبات نفس عنوان کردهاند. در ضمن، این بحث؛ یعنی اینهمانی فردی از مباحثی است که در ذیل بحث معاد در آثار فلاسفه اسلامی مطرح شده است. درهرصورت در حال حاضر بیشتر مباحث پیرامون اینهمانی ترجمه ی مباحث مطرح در فلسفه غرب است و بررسی چندانی پیرامون این بحث در آثار فلاسفه اسلامی صورت نگرفته است.
متن کامل را می توانید دانلود نمائید
چون فقط تکه هایی از متن پایان نامه در این صفحه درج شده (به طور نمونه)
ولی در فایل دانلودی متن کامل پایان نامه
با فرمت ورد word که قابل ویرایش و کپی کردن می باشند
موجود است
ها است و هنگامیکه قانون علیّت از حساب ساقط گردد و هیچگونه ضرورتی بین علّت و معلول وجود نداشته باشد، ارتباطی نیز بین دلیل و آن حقیقت که مورد استدلال قرار گرفته است، نیز باقی نمیماند.
قانون علیّت، از با ارزشترین قوانین مورد استفاده در فلسفه الهی است. همین قانون با سایر قوانین منشعب از آن است که ما را ملزم میکند که تمام رشتههای علّی و معلولی را منتهی به یک ذات کامل و غیر معلول بدانیم و همهی نظامات را تحت نظام واحد و قائم به ذات واحد بشناسیم. به همین دلیل است که مرحوم صدرالمتألهین در جلد دوم اسفار مینویسد:
أن الطریق إلى إثبات الصانع ینسد بسببه فإن الطریق إلیه هو أن الجائز لا یستغنی عن المؤثر فلو أبطلنا هذه القاعدة لم یمكننا إثبات واجب الوجود.
اگر علیّت نفی گردد، راه اثبات صانع نیز مسدود میشود. زیرا طریقهی اثبات صانع این است که هر امر ممکنی محتاج به مؤثر است و چنانچه این طریق باطل شود، امکان اثبات واجب الوجود نخواهد بود.
لازمهی انکار علیّت در میان موجودات، این است که نتوانیم این رابطه را بین خداوند و موجودات نیز اثبات نماییم؛ زیرا اگر در میان موجودات چنین رابطهای وجود نداشته باشد، نسبت هر موجودی به موجود دیگر یکسان و نسبت واحدی خواهد بود که هیچ اختلافی از نظر تأثیر و تأثر در میان این نسبتها نخواهد بود. در این صورت انسان از کجا به لغت و معنای کلمهی «سبب و علّت» آشنا شده و از چه راهی میتواند سببیّت خدای تعالی را برای همهی موجودات اثبات نماید.
همهی نظریات علمی در قلمرو مختلف تجربه و مشاهده، بستگی کامل و اساسی به مبداء علیّت و قوانین آن دارد. اگر بین اشیاء رابطهی علّی و معلولی نباشد، در این صورت هیچ قانون و ناموسی هم وجود خارجی نخواهد داشت. زیرا همهی قوانین و نوامیس حاکم بر طبیعت، کیفیتهای خاص علّی و معلولی اشیاء است. و در این فرض «علم» نیز معنا ندارد، زیرا علم عبارت است از بیان قوانین و نوامیس و روابط واقعی بین اشیاء است و اگر بین هیچ چیز با چیز دیگر رابطهای وجود نداشته باشد، علمی هم وجود نخواهد داشت. پس قانون علیّت و معلولیت پایه و اساس علم است.
هر چند ممکن است به نظر رسد که اصل علیّت، اصلی بدیهی و اینکه هر پدیدهای علّتی دارد روشن است، اما مسأله این چنین واضح و بدیهی نیست و حداقل بداهت آن نیازمند تبیین است، به ویژه اگر به این نکته توجه کنیم که اصل علیّت از جانب فیلسوفان و متفکران بزرگی چون غزالی در عالم اسلام و هیوم در جهان غرب مورد تردید قرار گرفته است.
از مطالب گذشته روشن میشود که اصل علیّت، اصلی است که از اهمیت شایانی برخوردار است، لذا در این پژوهش با بررسی نظرات دو متفکر بزرگ جهان اسلام یعنی غزالی و ابنرشد با تکیه بر نقدهای غزالی به ابنسینا در بحث علیّت و پاسخهای ابنرشد سعی شده تا گامی هر چند کوچک در عرصهی تفکر فلسفی و حقیقتجویی برداشته و روشن شود کدامیک از این بزرگان در داوریهای خود به حقیقت نزدیکتر بودهاند.
[1] محمدتقی مصباحیزدی، آموزش فلسفه، چاپ هفتم، (تهران: شرکت چاپ و نشر بینالملل، 1386)، ج2، ص26
[2] محمدباقر صدر، فلسفه ما، (مترجم سید محمد حسن مرعشی شوشتری)، چاپ اول، (تهران: انتشارات خرسندی)، ص488
[3] مهدی حائری یزدی، هرم هستی، چاپ سوم، (تهران: موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، ۱۳۸۴) ص108
[4] ملاصدرا، الحکمة المتعالیة فی الأسفار العقلیة الأربعة، (بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1990م) ج2، ص134
[5] محمدحسین طباطبایی، تفسیر المیزان، (مترجم محمدباقر موسوی همدانی)، (قم: دفتر انتشارات اسلامی،1374)، ج9، ص259
[6] محمدحسین طباطبایی، اصول فلسفه و روش رئالیسم، (حاشیه نویسی مرتضی مطهری)، (تهران: صدرا ،1364)، ج3، ص117
متن کامل را می توانید دانلود نمائید
چون فقط تکه هایی از متن پایان نامه در این صفحه درج شده (به طور نمونه)
ولی در فایل دانلودی متن کامل پایان نامه
با فرمت ورد word که قابل ویرایش و کپی کردن می باشند
موجود است
مباحث مربوط به بهشت وجهنم از اصلی ترین مباحث حوزه معادشناسی است.این پایان نامه متکفل استقراء آراء امام خمینی(ره)وملاصدرا در این زمینه وهمچنین دسته بندی وارائه نظام مند این آراء به صورتی روش مند می باشد.یکی دیگراز رسالت های این پایان نامه این است که در نگاه تطبیقی به این ارائه مبادرت ورزد تابرخی از نقاط عطف ونوآوری های خاص در نظرگاه امام(ره) که ازپیروان مکتب صدرایی است کشف گردد ورسالت مهم دیگراین پایان نامه غنی سازی درون مایه ی مباحث وتبیین های فلسفی عرفانی آراء ازدیدگاه هاوتحلیل های تفسیری حضرت امام وملاصدرا وبیان استشهادها واستدلال های مربوط به آیات وروایات در حوزه های مورد بحث است.مسائلی نظیر:ماهیت بهشت وجهنم وجایگاه آن در عوالم وجود وقیامت ومکان وزمان بهشت وجهنم وسایر شاخصه های آن وطبقات بهشت وجهنم ومقامات آن وارتباط آنها با اعمال وجسمانی وروحانی بون عذابهاو…همه وهمه ازمسائلی است که در یک نظام وساختارروشن وازسویی مبتنی برمبانی فلسفی عرفانی وازسوی دیگرمدلل به آیات وروایات می توانند در این پایان نامه عرضه گردند.
-ماهیت وشاخصه ها بهشت وجهنم از دیدگاه امام خمینی وملاصدرا چیست و آراء ایشان در این زمینه چه مناسبتی با آیات و روایات دارد ؟
– طبقات ومراتب بهشت و جهنم و جلوه های پاداش وعذاب آن از دیدگاه امام خمینی وملاصدرا چیست و چه مناسباتی با اعمال وملکات انسان دارد وشواهد این آراء در آیات و روایات چیست؟
– تبیین فلسفی عرفانی آراء ونظرات حضرت امام وملاصدرا در تطابق با دیدگاه های تفسیری ایشان چگونه انجام پذیر است وچه آیات وروایاتی نظرات ایشان را تأیید می نماید؟
-ابواب بهشت وجهنم چیست؟
-چرا وچگونه بهشت وجهنم هم اکنون موجودند؟
-آیا زمان ومکان به همین معنا درباره بهشت وجهنم صادق است؟
متن کامل را می توانید دانلود نمائید
چون فقط تکه هایی از متن پایان نامه در این صفحه درج شده (به طور نمونه)
ولی در فایل دانلودی متن کامل پایان نامه
با فرمت ورد word که قابل ویرایش و کپی کردن می باشند
موجود است
حمد و سپاس خداوندی را سزاست كه شدت ظهورش او را مخفی ساخته است. حقیقت آن است که در این عبارت که هیچگونه شکی در آن نمی باشد هر موجودی که دارای نفس باشد اعم از نباتی و حیوانی و ناطقه ، بدنبال کمال نهایی می باشند که بعضی از این موجودات مانند نبات و حیوان کمال نهایی آنها تا یک قلمروی است و تنها انسان یا چیزی شبیه به انسان است ، یعنی موجودی که دارای عقل و اختیار باشد و در مرتبه دیگری از وجود باشد که تا به آن غایت نهایی خود یعنی بیرون آمدن از کثرت و تا رسیدن به آن وحدت ناب و صرف لحظه ای قرار و آرام ندارد که ما این مسئله را به بداهت در خود و دیگران در می یابیم.
بنابرین باید گفت هدف و غایت یکی است ولی بعضی بیراهه می روند و تعداد اندکی که این مسیر را به درستی می پیمایند.یافتن حقیقت چیزی است که همواره هر کسی بدنبال آن است «هر انسانی طالب حقیقت است» که این خود یک قضیه موجبه کلیه است .لذا ما بر حسب تمایل درونی ، موضوعی که انتخاب نموده ایم مثل افلاطونی است. هر جا سخن از افلاطون به میان می آید واژه مثل، در ذهن تداعی می شود. و هر گاه سخن از مثل به میان می آید نام افلاطون به ذهن متبادر می شود.گویی چنین است که این دو واژه دارای تقابل تضایف اند.افلاطون تلاش می نماید با اثبات مثل طرحی نو در معرفت پیش روی بشر بگشاید و جهان هستی را از آن زاویه به تماشا بنشیند لذا با توجه به انگیزه و علاقه درونی ام این موضوع را برگزیدم.
برداشت اینجانب آن است که در این زمینه شاید بتوانم کار مفیدی انجام دهم. یكی از ویژگی های ذاتی بشر اعم از فلاسفه و دیگر انسان ها همواره دست یابی به حقیقت بوده است و در این راستا عده ای برای یافتن حقیقت، مقوله «معرفت» و چگونگی حصول آنرا پیش رو كشیدند و از آنجائیكه معرفت درست و یقینی به عنوان دانشی درست و مطمئن را نمی توان در میان محسوسات بدست آورد چونكه پیوسته در معرض تغییرند لذا باید به اموری ثابت و جاودان دست پیدا كنیم كه در معرض تغییر و زوال نباشند لذا این امر نگارنده را بر آن داشت كه این مهم را در مثل افلاطونی جستجو و بررسی نماید لذا دیدگاه دو فیلسوف بزرگ اسلام را كه یكی از آندو از مخالفین مثل «ابن سینا» و دیگری یكی از مدافعین مثل «صدرالمتألهین»، برایم بسیار اهمیت داشت برگزیدم و بر آن شدم تا جایی كه بضاعت علمی ام اجازه دهد
دیدگاه های هر كدام را بررسی نمایم.
فصل اول :
کلیات و مفاهیم
1.1.1- بیان موضوع تحقیق :
مثل افلاطونی یکی از مسائل غامض و پیچیده است که فلاسفه بعد از خود را به نزاع های فکری کشانده است ، به گونه ای که فیلسوفی نیست مگر اینکه در این مسئله تعمق و غور نموده است.عده ای آن را نقد نموده اند و عده ای آن را اثبات یا ابطال نموده اند و قطعا دسته ای از بزرگان فلسفه در این مساله در گرداب اضطراب فرو رفتند.
برداشت ما از دیدگاه افلاطون چنین است چونکه در عالم محسوسات و ماده همه چیز در حال تغییر و تحول است و هیچ پدیده ای وضعیت ثابت ندارد لذا در عالم محسوسات نمی توان به چیز ثابتی دست پیدا کرد بطور خلاصه از دیدگاه او معرفت حقیقی دارای دو ویژگی است:
الف- خطاناپذیر بودن
ب- به امور پایدار و ثابت تعلق داشتن
بنابراین حواس ما از یک طرف، در معرض خطا و لغزش هستند و از سوی دیگر با اموری سر و کار دارند که نمی توان ثبات و پایداری را در آنها سراغ گرفت لذا به این دلیل ، ادراک حسی را شایسته عنوان معرفت نمی دانند لذا برای معرفت حقیقی افلاطون راه حل تازه ای ارائه نمود که به نظریه «مثل» شهرت داردکه از دیدگاه او از سطح حواس باید فراتر رویم و از «عقل» مدد جوئیم چونکه عقل اگر به درستی از آن استفاده شود خطاناپذیر است و با استمداد از عقل می توان به امور ثابت و پایدار رسید.
متن کامل را می توانید دانلود نمائید
چون فقط تکه هایی از متن پایان نامه در این صفحه درج شده (به طور نمونه)
ولی در فایل دانلودی متن کامل پایان نامه
با فرمت ورد word که قابل ویرایش و کپی کردن می باشند
موجود است
راولز کیست؟
جان بوردن راولز[1]، فیلسوف معاصر آمریکایی در سال ۱۹۲۱ در بالتیمور زاده شد و تحصیلات خود را در رشته فلسفه در دانشگاه پرینستون آغاز کرد. پس از تحصیل، مدّتی به تدریس در دانشگاه کرنل پرداخت و از سال ۶۷۹۱ به هاروارد رفت. او به سال ۲۰۰۲ در سنّ هشتادویک سالگی چشم از جهان فروبست. وی با رشد در سنّت فلسفه تحلیلی و فضای علمی شدهی فلسفه آمریکا، سعی کرد، پایههای فلسفه سیاسی خود را تدوین نماید و با تأثیری که از آرای فیلسوفانی چون لاک، روسو و کانت گرفته بود، یکی از مهمترین نظریّات را دربارهی عدالت پیریزی کرد. راولز را یکی از بزرگترین فلاسفهی سیاسی قرن بیستم شناختهاند که توانسته با مبنا قراردادن اصول لیبرالیسم، به مهمترین دغدغهی آرمانهای ضدلیبرالیستی (یعنی بحث عدالت اجتماعی) بپردازد.
احاطه به دانش واندیشهی پیشینیان در قلمرو اخلاق، فلسفه، سیاست و تاریخ، تلاش مداوم و خستگیناپذیر علمی، نظم و انضباط شخصی، شخصیت فروتن و مهرورز، اندیشهی پویا، نثر فصیح و روشن، از جان راولز چهرهای برجسته، دیرپا و نامور در حوزهی فلسفه دوران جدید ساختهاست؛ تاجاییکه در میان منتقدان راولز کسانی نیز یافت میشوند که این شهرت اقبال عمومی را دلیل بر وجود افکار بدیع و استدلالهای محکم در اندیشهی وی نمیدانند؛ برای مثال شاپیرو معتقد است که راولز فیلسوفی است که از امتیاز فرارفتن از مرزهای آکادمیک و تبدیل شدن به چهرهای مشهور و مردمی برخوردار بودهاست.[2]
تلاشهای علمی راولز
نظریهی عدالت جان راولز از مهمترین نظریات فلسفه سیاسی در قرن بیستم بهشمار میرود. او در احیای فلسفه سیاسی تأثیر فراوانی داشتهاست. جان راولز نظریهاش را دربارهی عدالت را نخستینبار در مقالهای در سال 1958 میلادی به نام عدالت بهمثابهی انصاف[3] نوشت. او در این مقاله تفسیر خود را از مفهوم عدالت بیان کردهاست. وی چند سال بعد در سال 1971 میلادی کتابی تحت عنوان نظریهی عدالت[4] نوشت و نظریهی خود را در آن بهصورت جامع و مبسوط شرح داد. آنگاه در سال 1993 میلادی کتابی دیگر به نام لیبرالیسم سیاسی[5] به چاپ رساند که در این کتاب تناسب نظریهی عدالت خود را با نوع خاصّی از نظام سیاسی بیان میکند و در نهایت در سال
2000 میلادی کتابی به نام عدالت بهمثابهی انصاف[6] نوشت. در این کتاب که آخرین اثر وی بهشمار میرود، خلاصهی تمام افکار و نظریّات خود را بیان میکند.
یکی از امتیازات راولز نسبت به دیگر نظریهپردازان، اصول عدالت، از نظر او است. او با پیریزی این نظریه از سویی به اصل آزادی اولویّت میدهد و از سوی دیگر، عدالت جبرانی و برابری اجتماعی را درمیافکند. به عبارت دیگر، راولز درپی سازش دادن مباحث راست و چپ جدید در غرب بود که در تقابل با هم نگریسته میشدند. به همین دلیل، کتاب او هم نزد اندیشمندان لیبرالی که به اصل آزادی اهمیت خاصّی میدادند و هم نزد متفکران مارکسیستی که خواستار برابری اجتماعی بودند، مورد تحسین و توجّه قرارگرفت. اهمیت نظریهی عدالت راولز چنان می کند که امروزه محدودهی مباحث فلسفه سیاسی به «افلاطون تا راولز» تغییر یافتهاست.
کوششهای وی در این چند دهه، تحوّلاتی در درونمایهی فکر سیاسی راولز و نوعی تجدیدنظر از برخی عناصر نظریهی عدالت وی می کند. برخی از صاحبنظران تمایل دارند که فعالیتهای فکری راولز را پس از نگارش نظریهی عدالت به دو دورهی اصلی تقسیم کنند: دورهی نخست تا سال 1982 میلادی ادامه دارد. در این مدّت راولز معطوف به دفاع از رویکردهای اصلی خویش در کتاب نظریهی عدالت و پاسخ به منتقدان خویش است. دورهی پسین از 1982 میلادی درپی سخنرانیهای راولز آغاز میشود که «سخنرانیهای دیویی»[7] نام دارند. وی در این سخنرانیها به صراحت اعلام میکند که دیگر بهدنبال ارائه معیارها و اصول عام برای ترسیم پایههای اخلاقی ساختارهای اجتماعی نیست، بلکه میکوشد اصول همکاری اجتماعی را در بستر اجتماعی خاص یعنی جوامع لیبرال-دموکرات، معرّفی کند. در این دوره راولز بر آن است که خوانشی از لیبرالیسم و عدالت عرضه کند که بر هیچ دیدگاه فلسفی و اخلاقی خاص تکیه نزدهباشد. با این کار و حذف پشتوانهی فلسفی و دکترین خاص اخلاقی از عدالت، امید داشت که این اصول مبنای همکاری همهی اهالی فلسفه و باورهای اخلاقی و دکترینهای مذهبی متفاوت در یک جامعهی دموکرات و لیبرال قرارگیرد.[8]
. John Borden Rawls.
. واعظی، احمد: جان رالز؛ از نظریه عدالت تا لیبرالیسم سیاسی، قم، بوستان کتاب، 1384، ص15.
. Justice asFairness.
. Theoryof Justice.
. Political liberalism.
. Justice as fairness.
. Deweylectures.
. قاسمی، فرج الله: بررسی تطبیقی عدالت سیاسی در اندیشهی سیاسی مهدویت و جان راولز، از:
http://www.intizar.ir/vdcicrap2t1au.bct.html.
متن کامل را می توانید دانلود نمائید
چون فقط تکه هایی از متن پایان نامه در این صفحه درج شده (به طور نمونه)
ولی در فایل دانلودی متن کامل پایان نامه
با فرمت ورد word که قابل ویرایش و کپی کردن می باشند
موجود است