جهان کنونی با پیشرفت های سرسام آور فنی و صنعتی خود انسان امروزی را در برابر مشکلات بغرنجی قرار داده است و موفقیت های پی در پی علمی و فنی این احساس را در انسان امروزی بوجود آورده که بی نیاز از بعد اخلاقی است. ( وارنوک ، ترجمه فنایی ، 1380، ص140)
رشد تحقیقات گسترده تجربی و زیست شناسی ، باعث شد که انسان به عنوان یک حیوان تکامل یافته فرض شود و جنبه های اخلاقی انسان صرفاً در حد فعل و انفعالات جسمانی و تغییرات سلولی در نظر گرفته شود . ( برزینکا ، ترجمه بایبوردی ، 1371، ص 30) و از طرف دیگر تعمیم دادن منطق عصر ماشین و بهره وری خط مونتاژ به انسان باعث شد که همانند ماشین با او رفتار شود . ( گوتک ، ترجمه پاک سرشت ، 1380، ص 163)
اگر تربیت را رو کردن آزادانه به ارزش هایی که زمینه ی تکامل انسان را فراهم می کند بدانیم ، درمی یابیم که با همه پیشرفت هایی که در زمینه علم و تکنولوژی صورت گرفته ، هیچ تغییری در تکامل انسان ها رخ نداده است و حتی این پیشرفت موجب تنزل آنها شده است و از آنها افرادی رو گردان از ارزش ها ساخته که مصداق حرف نیچه که انسان مدرن را کوچک می شمارد ، شده است . ( نقیب زاده ، 1376، ص 194)
مهم ترین هدف از نزول وحی الهی تربیت انسان است و عقل که جوهره ی روح الهی است به عنوان عنصر برجسته ی انسان به این موجود عطا شده تا تحقق این هدف راتأمین نماید . درکنار نیروی بزرگ عقل در انسان ، نیروی عظیم و خیره کننده دیگری به نام عاطفه وجود دارد که از انعکاسات روح انسانی در زمینه خداشناسی و نوع دوستی است و این تجلّی روحی یکی از صفات بارز ممدوحه است و ضامن سعادت ، شخصیت ،کمال ، امنیت و مقام آدمی است.
تربیت اخلاقی از مهمترین ابعاد تربیت می باشد که خود متشکل از ابعادجدایی ناپذیر عقل و عاطفه است. این نوع تربیت زمینه را برای انسان سازی و سعادت انسان فراهم می کند . در طول ادوار گذشته بسیاری از فیلسوفان و اندیشمندان بشری و پیشوایان دینی هر یک به نحوی به این مسأله توجّه کرده اند .
در این فصل ما قصد داریم به ، بیان مسأله ، اهمّیّت و ضرورت تحقیق، اهداف تحقیق اعم از اهداف کلی و جزئی و سؤالات تحقیق ( سؤالات اصلی و فرعی ) و تعریف اصطلاحات عقل ، عاطفه ، تربیت ، اخلاق و تربیت اخلاقی بپردازیم تا خواننده با کلیات تحقیق حاضر بیشتر آشنا شود
.
1-2- بیان مسأله
اخلاق و تربیت اخلاقی از مهم ترین مسائل انسانی مکتب ها و به ویژه تعلیم وتربیت انسان به شمار می رود . چرا که تربیت اخلاقی موجبات سعادت و رستگاری انسان را فراهم می سازد . پیامبر اکرم (ص) به نقل مطهری (1383) می فرماید : (( بُعِثتُ لِاُتَمِمُ مَکارم الاخلاق )) من مبعوث و بر انگیخته شده ام برای اینکه اخلاق کریمانه را تکمیل کنم . مقوله ی اخلاق دارای ابعاد گوناگون همچون بعد عقل و عاطفه است وباید در مبحث تربیت اخلاقی به آنها توجه داشت .
عقل و عاطفه دو ارزش والای انسانی است که مانند سایر ارزشهای انسانی در روز الست، از سوی خداوند در خمیرمایه ی انسان عجین شده اند . بدون تردید هریک از دو نیروی عظیم عقل و عاطفه در تأمین خوشبختی و سعادت بشر سهم مستقل مؤثری دارند . بشر زمانی به کمال لایق انسانی نایل می شود که از این دو قدرت عظیم به طرز شایسته و با اندازه گیری صحیح استفاده کند . تأمین سعادت و سلامت و تحرّک جامعه مستلزم هماهنگی ، همدلی ، همکاری و همیاری عقل با عواطف و احساسات است . ضعف و فقدان هر یک پویایی ، بلکه اصل حرکت فرد و جامعه را در مسیر تربیت و رشد و تعالی به مخاطره انداخته ، موجب خسارات عظیم و جبران ناپذیری خواهد شد . عقل هادی و راهنمای انسان به سوی کمال است . حکم عقل بر استدلال و برهان مبتنی ، و بر محاسبه و منطق استوار است . عواطف ؛ محرّکی توانمند ، قوّه و بازویی پر تحرّک ، ترمزی قوی و عاملی بازدارنده و ملامت کننده ای پرخاشگر است .عاطفه با محاسبه سر وکار ندارد ، منطق نمی شناسد و با استدلال و برهان بیگانه است .
پیامبر بزرگوار اسلام، اولین و آخرین پیام آور عقل و عاطفه است که در قرآن کریم از هردو به «رحمة للعالمین» تعبیر رفته است؛ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم همانطوری که انسان ها را به اندیشیدن در
مسایل زندگی تاکید کرده است، به همان اندازه به محبت و مهرورزی و عطوفت تشویق و ترغیب و امر فرموده است.
نقش عواطف در زندگی انسان غیر قابل تردید است و زندگی انسان در تمام مراحل رشد ، حتی در مرحله شیر خوارگی تحت تأثیر عواطف اوست و رفتار فردی و اجتماعی او به طریقی متأثر از آنهاست . حتّی سلامت روانی و عقلانی انسان وابسته به سلامت عاطفی اوست . ( بهشتی ، 1380، ص 570)
سقراط از رابطه عمیق بین عقل و اخلاق یاد می کند ، به گونه ای که معتقد است دانش مبنای فضیلت است. سقراط از اولین افرادی است که برای پاسخ به این سؤال که چگونه هر فردی بایستی زندگی کند ، آگاهانه به استدلال های عقل متوسل می شود و روش های مناسبی را برای بکار گیری عقل در حل این مسئله به کار می گیرد . بنابراین سقراط یک نظریه اخلاقی عقل گرایانه متمرکز بر فضیلت را بیان می کند .
( وارنوک، ترجمه فنایی ، 1380، ص14- 28 )
ارسطوهدف زندگانی اخلاقی را کسب سعادت از طریق اجرای دقیق فعالیت های عقلانی می داند . )ارسطو ، ترجمه پور حسینی، 1381 ، ص 83 )
ویلسون نقش عقل را در تربیت اخلاقی در ارتباط با مصالح افراد ، سازگاری منطقی با خود ، شناخت حقایق و به کارگیری این مهارت ها را در عمل مورد بررسی قرار داد. ( الیاس ، ترجمه ضرابی ، 1385 ، ص 88 -89)
کولبرگ هم جایگاه عقل را در تربیت اخلاقی بسیار مهم می داند و عقل را به عنوان یک فرایند تعالی می داند که در این فرایند ، اصول اخلاقی را به عنوان راه حل هایی برای حل مشکلات به کار می گیرد . ( همان ، ص 91 – 92 )
هرست و پیترز هم تربیت اخلاقی را زمینه ای می دانند که فرد بتواند زمینه تعلیم و تربیت عقلانی را فراهم کند . ( زیبا کلام، 1384 ، ص 35 )
در جامعه ما كه دین فرهنگ ساز اسلام با فرهنگ ملی ایرانی اشتراکات فراوانی دارد، فرهنگ سیاسی شیعه نقش به سزایی در شکل گیری و شکوفایی تمدّن ایرانی – اسلامی ایفا کرده است. فرهنگ غنی و انسان ساز تشیع در طول تاریخ عامل هویت بخشی و مقاومت پذیری و مولّد نوعی جریان سازی تمدن گونه بوده و هم اکنون نیز جامعه اسلامی ما متأثر از این فرهنگ است و تحت تاثیر آن بنای تجدید تمدن باشکوه اسلامی را گذاشته است. بدین جهت نیاز داریم به طور دائمی این فرهنگ را رصد كنیم و با شناخت هر چه بیشتر این فرهنگ و شناساندن آن به نسل جدید همچنان با افتخار زندگی کنیم.
سنت های شیعی برخواسته از اسلام محملی هوشمندانه از ظهور فرهنگ ایرانی در قالب های مذهبی بوده است. سنت اعتراض همیشگی علیه حکومت های جبّار وقت، سنت شهادت و جاودانگی روح و خاطره فدائیان مبارز علیه کفر و عمال استبداد و سنت عزاداری برای زنده نگه داشتن قیام امام حسین(ع) در عاشورا و کربلا و دیگر سنت ها، همه عناصر پر قدرتی از بعد سیاسی- اجتماعی برای افشاگری، اعتراض و مبارزه در برابر قدرتمندان فاسد بوده است(کاظمی، 1376، ص128).
این سنت ها که به شیوه های بسیار سنجیده ای خلق و خوی ملی خاص ایرانیان را با اصول و رویه های اسلامی تلفیق می کرد، واجد آثار بسیار گسترده و عظیمی در تاریخ گذشته و معاصر ایران بوده است. انقلاب مشروطیت را باید یکی از دست آوردهای عمده همین پدیده به حساب آورد(همان، ص129).
شاید اغراق نباشد که تقریباً تمام اعتراض های کوبنده و تعیین کننده سیاسی که در دوران معاصر علیه قدرت سیاسی حاکم انجام شد، ریشه در سنت های برگرفته از تلفیق ملی گرایی ایرانی با اسلام داشته است. اوج این رویارویی را می توان در وقوع انقلاب سال 1357 ایران دید که به رهبری مرجع شیعیان امام خمینی(ره)، منجر به سقوط دودمان پهلوی شد. غرض ما در اینجا تاریخ نگاری نیست، بلکه اشاره به عناصر پویایی از فرهنگ و سنت های گذشته است که تاریخ این مرز و بوم و ملت آن را رقم زده است. مردم ایران هنوز با این سنت ها زندگی می کنند و به صورت بالقوه توان بروز آن ها را در رفتار و کردار خود دارند. البته مشروط بر این که متولیان فرهنگ جامعه به شیوه ای غیرمستقیم آن ها را زنده نگاه داشته و به ارزش های سازنده آن بها دهند(همان).
انقلاب اسلامی به دنبال یک تغییر اساسی و بنیادین در جامعه ایران بود. پس از آن که روحانیون به اقتدار سیاسی دست یافتند؛ نظام سیاسی، حیات اجتماعی، فرهنگ و اعتقادات مردم تغییر یافت. جمهوری اسلامی در کنار امور سیاسی و اجتماعی، کنترل امور فرهنگی را نیز در دست گرفت و در پی بنیان گذاری یک فرهنگ سیاسی- اسلامی بود. از این رو انقلاب اسلامی مفاهیم جدیدی نظیر طاغوتی، مستضعفین و شهادت را معرفی کرد(فارسون و مشایخی، 1379، ص33).
با این وجود در می یابیم که، تکامل معنوی و اجتماعی کشور ایران با مفاهیم سیاسی- اجتماعی و مذهب، پیوند ناگسستنی دارد. بنابراین، پژوهنده حیات معنوی ایران باید با ژرف بینی در پی یافتن علل و ریشه های آن برآید؛ زیرا تحولات تاریخی دین و مذهب، به ویژه شعبه مهم آن یعنی تشیع، تاریخ سیاسی این سرزمین را شکل می دهد. مخالفت ایرانیان با دستگاه های دولتی بعد از پایان قرن اول هجری آغاز شد که به ویژه در قالب نهضت های شیعی مذهب صورت می گرفت(ولی زاده، 1390، ص58).
در سال های اخیر نیز برای نخستین بار در ایران سندی با نام «مؤلفه های هویت ملی ایرانیان» تنظیم شده است که بیانگر عناصر هویت ایرانی است. این سند که برای اولین بار از جانب شورای فرهنگ عمومی منتشر شد، عناصر و وجوه هویت ملی ایرانیان را در هفت مؤلفه ذیل دسته بندی کرده است: 1- روح معنویت، تعبد و توحید 2- اسلام مبتنی بر عرفان و مودت اهل بیت(ع) 3- ولایت مداری 4- زبان و خط پارسی 5- تمدن و تاریخ ایران 6- مهدویت، انتظار ورسالت تاریخی ایرانیان. از مؤلفه های سند هویت ملی ایرانیان چهار مؤلفه در قالب عناوین مختلف، اساسا حول موضوع دین و خصوصا دین اسلام و به ویژه تشیع قرار دارد(قاسمی، 1389، ص163).
سیری در مجموعه تفکرات و اندیشه های ایرانیان درباره سبک زندگی، خود روشن کننده این واقعیت است که خدامحوری، اخلاق و معنویت در کنار علم و دانش و سیاست، از مؤلفه های اساسی و بنیادی تمدن ایرانی-اسلامی است و دین مبین اسلام، همه مظاهر تمدن و فرهنگ را یک جا در بر دارد. در جامعه ما که فرهنگ ساز اسلام با فرهنگ ملی ایرانی اشتراکات فراوانی دارد، فرهنگ سیاسی شیعه نقش به سزایی در شکل گیری سبک زندگی سیاسی ایرانی ایفا کرده است. این حقیقت را به خوبی می توان از ارزش ها، معتقدات، اخلاق و آداب و رسوم، رفتارهای اخلاقی و حرکت های احساسی و عاطفی، همزیستی ایرانیان با پیروان دیگر ادیان و ملل به خوبی استنباط کرد. حرکت های اجتماعی، انقلاب ها و نهضت های سیاسی و محتوای این نهضتها از شعارها، سخنرانیها و بیانیههای انقلابیون و رهبران این حرکت ها نیز نشان دهنده این معناست. فرهنگ سیاسی شیعه بر سبک زندگی سیاسی ایرانی تأثیر مستقیم داشته است. با عنایت به اینکه سبک زندگی سیاسی ایرانی به نحوی دارای یک صبغه فکری و معرفتی است؛ بر رویدادهای سیاسی ایران اسلامی ما را به این نتیجه می رساند که فرهنگ سیاسی شیعه نقش به سزایی بر سبک زندگی سیاسی ایرانی داشته است. بر این مبنا؛ سبک زندگی جهادی و انقلابی، استکبارستیزی، اتحاد و همبستگی، عدالتخواهی، روحیه ایثار و شهادت طلبی و …. در ایران اسلامی مشاهده می شود.
الف) بیان مسئله
سیری در مجموعه تفکرات و اندیشه های ایرانیان درباره سبک زندگی، خود روشن کننده این واقعیت است که خدامحوری، اخلاق و معنویت در کنار علم و دانش و سیاست، از مؤلفه های اساسی و بنیادی تمدن ایرانی-اسلامی است و دین مبین اسلام، همه مظاهر تمدن و فرهنگ را یک جا در بر دارد. در جامعه ما که فرهنگ ساز اسلام با فرهنگ ملی ایرانی اشتراکات فراوانی دارد، فرهنگ سیاسی شیعه نقش به سزایی در شکل گیری سبک زندگی سیاسی ایرانی ایفا کرده است. این حقیقت را به خوبی می توان از ارزش ها، معتقدات، اخلاق و آداب و رسوم، رفتارهای اخلاقی و حرکت های احساسی و عاطفی، همزیستی ایرانیان با پیروان دیگر ادیان و ملل به خوبی استنباط کرد. حرکت های اجتماعی،
انقلاب ها و نهضت های سیاسی و محتوای این نهضتها از شعارها، سخنرانیها و بیانیههای انقلابیون و رهبران این حرکت ها نیز نشان دهنده این معناست. فرهنگ سیاسی شیعه بر سبک زندگی سیاسی ایرانی تأثیر مستقیم داشته است. با عنایت به اینکه سبک زندگی سیاسی ایرانی به نحوی دارای یک صبغه فکری و معرفتی است؛ بر رویدادهای سیاسی ایران اسلامی ما را به این نتیجه می رساند که فرهنگ سیاسی شیعه نقش به سزایی بر سبک زندگی سیاسی ایرانی داشته است. بر این مبنا؛ سبک زندگی جهادی و انقلابی، استکبارستیزی، اتحاد و همبستگی، عدالتخواهی، روحیه ایثار و شهادت طلبی و …. در ایران اسلامی مشاهده می شود و بهترین گواه آن این که عموم قیامهاى مقدس و آزادی بخش در بین مسلمانان تحت تاثیر فرهنگ سیاسی شیعه انجام گرفته است. همچنین پیروزی و حفظ و تداوم انقلاب اسلامی تحت تأثیر شدید ماهیت اسلام خواهى، اصلاح طلبى و ظلم ستیزى فرهنگ سیاسی شیعه قرار دارد. پس از پیروزى انقلاب نیز، جنگ تحمیلی هشت ساله كه از سوی تمامی قدرتهای جهانی پشتیبانی میشد، نتوانست این انقلاب مردمی و اسلامی را از پای درآورد؛ اگر تهدیدهای دشمنان اسلام، امپریالیسم تبلیغاتی، محاصره اقتصادی، كودتای نظامی و… هیچكدام كوچكترین خللی در عزم و اراده نظام اسلامی وارد نكرد، همه و همه به دلیل همان فرهنگ سیاسی شیعه است. تأثیر این فرهنگ بود كه مردم ما در همه عرصه ها با جانبازی خود از ایران اسلامی دفاع کردند. و این فرهنگ موجب به وجود آمدن راه و رسم زندگی به شکل اسلامی شده است.
ب) سؤال های تحقیق:
سؤال اصلی
فرهنگ سیاسی شیعه چه تأثیری بر سبک زندگی سیاسی ایرانی دارد؟
سؤال های فرعی
ج) فرضیه های تحقیق:
فرضیه اصلی
فرهنگ سیاسی شیعه بر سبک زندگی سیاسی ایرانی تأثیر مستقیم داشته است. شاخص های این تأثیر عبارتند از: سبک زندگی؛ «جهادی و انقلابی، استکبارستیزی، اتحاد و همبستگی، عدالتخواهی، روحیه ایثار و شهادت طلبی».
فرضیه های فرعی
در پاسخ به سؤال فرعی اول، فرضیه این است كه فرهنگ سیاسی ، الگوهای سبک زندگی سیاسی را تعیین میكند. در پاسخ به پرسش دوم، فرضیه این است که بین ساختار سیاسی ـ اجتماعی و فرهنگ سیاسی رابطه تعامل و تفاعل وجود دارد، البته با تأكید بر نقش اساسی تر فرهنگ. درباره سؤال فرعی سوم، فرض پژوهش این است كه فرهنگ سیاسی شیعه ضمن برخورداری از مبانی، اصول و عناصر نظری ثابت، قابلیت نسبی منعطف و سیالی دارد که در طول تاریخ، به اشكال مختلف در سبک زندگی سیاسی ایرانی ظهور كرده است. در پاسخ به سؤال نهایی نیز باید بگوییم كه با بهره گرفتن از تعدادی از شاخص های معین، شامل عنصر رهبری، كانون های مذهبی و اصول نظری و نمادهای مذهبی، مقاطع و نقاط عطف حركت های سیاسی و انقلابی و موضعگیری به موقع و صحیح ناشی از هدایت های رهبری در مقابله با دشمنان، حضور به موقع مردم در صحنه های سیاسی- اجتماعی نظیر نهضت ها، جنبش ها وانقلاب ها، رابطه بین سبک زندگی سیاسی ایرانی با فرهنگ سیاسی شیعه بررسی خواهد شد.
د) تعریف مفاهیم
1- فرهنگ سیاسی
فرهنگ از نظر دکتر فرزان سجودی، زبان شناس ایرانی، «نظامی است متشکل از باورها، اعتقادات، رفتارها و آنچه سبک و سیاق زندگی نامیده می شود و نیز بازتاب آن در آنچه تولید می گردد»(صالحی امیری، پیشین، ص37). فرهنگ از مهمترین عوامل تأثیرگذار بر کنش ها و رفتارهای فردی و اجتماعی افراد می باشد و عموماً بعد سیاسی رفتار را نیز متأثر می سازد(نقیب زاده، 1380، ص20).
هنگامی که فرهنگ در کنار واژه های دیگری مانند سیاست و مدنیت قرار می گیرد، در واقع هدف بیان اشکال و آثار فرهنگ در عرصه سیاست و جامعه است و توجه به سیر تکاملی، تحرک و نقش سازنده و یا بازدارنده آن است. وقتی ما صحبت از فرهنگ سیاسی می کنیم، قصد ما تمرکز روی ابعاد و آثار و تجلیات فرهنگ در جامعه است. برای فرهنگ سیاسی تعاریف مختلفی آمده كه به بعضی از آن ها اشاره می كنیم(کاظمی، 1376، ص36):
فرهنگ سیاسی یک جامعه عبارت است از مجموعه باورها، گرایش ها، بینش ها و ارزش ها، معیارها و عقایدی که در طول زمان شکل گرفته و تحت تأثیر وقایع، روندها و تجربیات تاریخی از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود و در قالب آن، نهادها، رفتارها، ساختارها و کنش های سیاسی برای نیل به هدف های جامعه شکل می گیرد. همانطور که مشاهده می شود، فرهنگ سیاسی در یک جامعه متأثر از فرهنگ عمومی آن است. فرهنگ سیاسی هم اهداف کلان جامعه را در بر می گیرد و هم اسباب و سازکار به کار گرفته شده برای نیل به آن ها(همان).
از نظر آلموند «هر فرهنگ سیاسی توزیع خاصی از ایستارها، ارزش ها، احساسات، اطلاعات و مهارتهای سیاسی است». در تعریف دیگری در مورد فرهنگ سیاسی گفته اند: «جنبههای خاصی از فرهنگ عمومی جامعه كه به زندگی سیاسی نظر دارد و به مسائلی چون چگونه حكومت كردن و چگونگی حكومت می پردازد». سیدنی وربا در تعریف فرهنگ سیاسی می گوید: «فرهنگ سیاسی عبارت است از نظام باورهای تجربه پذیر، نهادها و ارزش هایی كه پایه و مبنای كنش سیاسی است»(ابوطالبی، 1384، ص 11).
اگر فرهنگ را مجموعه ای از باورها و احساسات مشترک بدانیم، که از ویژگی معنوی، مادی، فکری و احساسی برخوردار است و یک گروه اجتماعی را از گروه های دیگر مشخص می کند، باید بگوییم که فرهنگ نه تنها هنر و ادبیات را در بر می گیرد، بلکه آیین های زندگی، حقوق اساسی نوع بشر، نظام های ارزشی، سنت ها و باورها را شامل می شود.
با این تعریف می توان گفت که فرهنگ سیاسی به عنوان بخشی از کل فرهنگ اجتماعی؛ مجموعه ای از نگرش ها، ارزش ها و هنجارها درباره سیاست و قدرت است که در طول زمان شکل گرفته و تحت تأثیر وقایع و تجربیات تاریخی از نسلی به نسل دیگر منتقل شده است و در قالب آن ها نهادها، رفتارها، ساختارها و کنش های سیاسی برای نیل به اهداف اجتماعی به وجود آمده است(کاظمی، پیشین، ص36).
چارچوب فرهنگ سیاسی شامل جهت گیری ذهنی ملت ها و گروه های اجتماعی و افراد نسبت به سیاست می باشد که این جهت گیری های ذهنی بر الگوهای رفتارسیاسی آن ها تأثیر می گذارد. به بیان دیگر، فرهنگ سیاسی در جستجوی آن باورها و جهت گیری هایی است که مردم در شرایط خاص نسبت به امور سیاسی و اجتماعی خویش داشته و نیز مجموع الگوهایی که بر اساس آن عمل کرده و فرایندهایی که امور را به پیش می برند و نه آن چیزهایی که حسب مدعای افراد، واقعاً وجود دارند(محمدرضا تاجیک، 1382، ص25-26).
آلموند فرهنگ سیاسی را الگوی ایستارها و ستمگریهای فردی نسبت به سیاست در میان اعضای یک نظام تعریف می کند. به عقیده بال، فرهنگ سیاسی ترکیب ایستارها، اعتقادات، شور و احساس و ارزش های جامعه مرتبط با نظام سیاسی و مسائل سیاسی است. سیدنی وربا براین نظر است که فرهنگ سیاسی از نظام اعتقادی تجربی، نمادهای معنی دار و ارزش هایی که معرف کیفیت انجام اقدام سیاسی اند، تشکیل می یابد. بیر و اولام عقیده دارند که جنبه های خاصی از فرهنگ عمومی جامعه به طور ویژه با چگونگی برخورد با حکومت و اینکه باید چه وظایفی را انجام دهد، ارتباط دارد. این بخش از فرهنگ را می توان فرهنگ سیاسی نامید. لوسین پای نظر می دهد که فرهنگ سیاسی مجموعه ایستارها، اعتقادات و احساساتی است که به روند سیاسی نظم و معنی می دهد و فرضیه ها و قواعد تعیین کننده حاکم بر رفتار نظام سیاسی را مشخص می کند(عبدالرحمن عالم، 1389، ص113).
خاورمیانه منطقهای است مملو از حوادث و تحولات که گویا به صورت دورهای تکرار میشوند. این منطقه انقلابها و شبه انقلابهای متعددی را به خود دیده است که با آرزوی دستیابی به آرمانشهری بهتر صورت پذیرفتهاند، اما پس از مدتی نه تنها به اهداف خود دست نیافتند، بلکه انقلابیون به قدرت رسیده نیز راهی به خطاتر از آنان طی کردهاند که علیه آن ها قیام، شورش یا کودتا کرده بودند. قذافی با کنار زدن ادریسی و کودتای حزب بعث عراق توسط قاسم علیه فیصل نمونههایی بوده است که این چرخة آرزو را نشان میدهند.
همچنین این سرزمین لشکرکشیها و طرحها و نقشههای قدرتهای بزرگی را به خود دیده است که به منظور تغییر اوضاع قبل صورت پذیرفتهاند، اما نه تنها اوضاع بهتر نشده، بلکه هرج و مرج و بلوا بیش از پیش فراگیر شد. در عراق، در 1958 سرهنگ قاسم کودتا کرد و در 1963 حزب بعث کودتا کرد. این کودتاها نتوانست عراق را به کشور بهتر از قبل مبدل سازد. تنها کارکرد این کودتاها در تغییر نخبگان سیاسی بود. حملة آمریکا به عراق در سال 2002 نیز گرچه با نابودی صدام همراه شد، اما ثبات را برای این کشور به همراه نیاورد و در هر دو مورد اخیر آمریکا را گرفتار باتلاقی کرد که نه راه پس داشت و نه راه پیش.
کودتای معمر قذافی در 1969 با وعدههای ایجاد یک کشور بهتر، دموکراتتر و رفاهی بیشتر برای شهروندان محمد ادریس سنوسی را حذف نمود، ولی در نهایت دیکتاتوری شدیدتر، وضعیت اقتصادی و اجتماعی نابسامانتری جایگزین شد. دخالت ناتو در لیبی گرچه به نابودی قذافی انجامید، و آزادی را به ارمغان آورد، اما شرایط را برای بروز جنگهای قبیلهای فراهم ساخت و تا کنون این کشور روی آرامش را به خود ندیده است. جالب آنجاست که فرهنگ سیاسی این کشور همچنان با حضور ثبات مخالف است و علیه نخستوزیر جدید این کشور نیز کودتا صورت پذیرفت و علیزیدان مورد ربایش قرار گرفت. در حال حاضر نیز همچنان قیامها علیه دولت ادامه دارد و عملاً لیبی به محلی برای جنگ قبیلهای مبدل شده است.
طرح خاورمیانة بزرگ و نقشة راه نیز نه تنها به مبدل شدن خاورمیانه به سرزمینی لیبرال دموکرات منتهی نشد، بلکه از یک طرف، گروههایی را به قدرت رسانید که در چارچوب منافع غرب جای نداشتند. در عراق شیعیان و در نوار غزه، حماس از طریقی دموکراتیک و انتخاباتی به قدرت رسیدند. از طرف دیگر، فعالیت گروههای تروریستی و بنیادگرا در منطقه افزایش یافت و عراق و سوریه به بهشتی برای فعالیتهای تروریستی مبدل شدند. قیام مردم مصر، تونس نیز تا کنون نتوانسته ثبات، رفاه و امنیت مورد نظر مردم را به ارمغان آورد و کنار رفتن حاکمان قبل جز با ادامه نابسامانیها و ناآرامیها همراه نبوده است.
چرخههای آرزو در خاورمیانه هرچند از وجود بحرانی اساسی و ماهوی در این منطقه خبر میدهد، ولی از طرف دیگر، تکرارپذیری آن ها نشان از وجود قواعدی تاریخی در این منطقه دارد که تا کنون ناشناخته ماندهاند. تحولات مشابه از وجود الگوهای یکسانی خبر میدهند. در این منطقه کودتا پشت کودتا و قیام پشت قیام امری مفروض و عادی به شمار میآید (Mansfeld, 1999: 30-36).
از اینرو، به نظر میرسد که حداقل در دیدگاه کلان و بدون ورود به جزئیات، الگوهای مشابهی در تمامی کشورهای این منطقه حاکم است. این تحولات تکرارپذیر ذهن ما را به آن سمت میبرد که این منطقه از ویژگیهای مشابهی برخوردار است که رفتارها و تحولات مشابهی را حاصل میآورد. اقتصاد ضعیف و یا توسعة اقتصادی وابسته، پائین بودن دموکراسی و شاخصهای آن در این منطقه، شیوع نبردهای قبیلهای، درگیریهای مذهبی و حزبی، وجود اکثریت مسلمان، دخالت قدرتهای فرامنطقهای در آن از جمله ویژگیهای مشترک این سرزمین است. گرچه این چرخهها نوعی ناامیدی را به انسان از اصلاح و توسعه این کشورها تحمیل میکند، ولی از طرف دیگر نشان از آن دارد که تحولات خاورمیانه با قواعدی خاص در ارتباط است و از اینرو نظمی بر آن حاکم است. تحولات انقلابی و شبه انقلابی متعدد هرچند در کوتاه مدت با آثاری مثبت همراه بوده، اما بعد از مدتی به روندهای گذشته بازگشت نمودهاند و از اینرو، در اغلب موارد تحولات انقلابی و شبه انقلابی جز هزینههای اقتصادی و اجتماعی ناشی از خود دستاوردی نداشتهاند. بنابراین میتوان با کشف الگوهای حاکم بر این تحولات تا حدود زیادی آن ها را پیشبینی کرد. البته ما در اینجا سعی نداریم تا مثبت بودن یا منفی بودن نتایج تحولات و اخلاقی بودن یا نبودن آنها را مورد بررسی قرار دهیم. ما به دنبال آن هستیم تا با کشف عوامل اصلی و کلان تحولات و رابطه آن ها با یکدیگر، میزان وقوع انقلاب و شبه انقلابهای خاورمیانه را با مدلی برآمده از سیستم استنتاج (استنباط) فازی[1] تحلیل نمائیم.
بیان مسئله
مدلسازی و بدست آوردن قدرت پیشبینی هرچند توسط بسیاری از دیدگاهها و مکاتب فرااثباتگرایانه مورد نقد قرار گرفته، اما از اهمیتی کاربردی برخوردار بوده است. نخبگان سیاسی از پژوهشگر اجتماعی انتظار دارند تا با رصد و تحلیل شرایط گذشته و حال، آن ها را به تصویری از شرایط احتمالی آینده واصل سازد (Pentland & Liu, 1999).
در میان پدیدههای اجتماعی، انقلابها و شبهانقلابها از جایگاهی رفیع به لحاظ اهمیت برخوردار هستند. تغییرات ناشی از این بیثباتیها به شدت اذهان سیاستمدارن و پژوهشگران را به خود مشغول کرده است. از اینرو، این پژوهش سعی دارد با شناسایی عوامل و قواعد 4 نوع بیثباتی با عناوین انقلاب، خیزش، جنگ داخلی و کودتا، چرایی و چگونگی وقوع این تحولات را در قالب مدلی پویا شناسایی کند.
اما شناسایی این عوامل تنها ابتدای راه است، چراکه در نگاه پراگماتیستی، نخبگان سیاسی به دنبال شناسایی مهمترین عوامل و به عبارت دیگر عوامل کلیدی این تحولات هستند. آن ها خوب از محدودیت منابع در دسترس خود خبر دارند و میدانند که کنترل و مدیریت همه این عوامل در دورههای حساس زمانی وقوع آن ها، که زمان به سرعت تنگ میشود، تقریباً ناممکن است. از اینرو، در مرحله بعد پژوهش با بهره گرفتن از تکنیک دلفیفازی به دنبال شناسایی کلیدیترین عوامل وقوع این تحولات است.
مرحله سوم، به تقاضای عملگرایان سیاسی برای دستیابی به مدلی برای تحلیل آنچه واقع شده و استفاده از آن در پیشبینی آنچه احتمالاً در آینده رخ میدهد نزدیک میسازد. در این مرحله با کمک سیستم استنباط فازی چگونگی ایجاد یک بیثباتی از دل عوامل کلیدی مورد مدلسازی قرار میگیرد. در این مرحله، یک سیستم کنترلکننده ارائه میشود. این سیستم کنترلکننده فازی[2] یک سیستم پویا[3] را بر اساس تئوری مجموعههای فازی[4] طراحی میکند (Kandel & Langholz, 1993: xvii) و همان مدل ما است که کلیه خروجیها را با پیشفرض قرار گرفتن همه ورودیها در حد وسط از مقیاس پیوسته مثلاً [0،10]، یعنی 5، مرتب تحلیل میکند و میتوان با تغییر اعداد قطعی ورودیها، تغییر در کل مجموعه سیستم و خروجیها را مشاهده نمود به علاوه مدل ارائه شده با بررسی چند نمونه مورد آزمایش قرار میگیرد.
اهمیت و ضرورت پژوهش
اهمیت موضوع این تحقیق را میتوان در موارد زیر خلاصه نمود:
اهداف پژوهش
1-1 هدف اصلی
مدلسازی چگونگی وقوع 4 تحول انقلاب، خیزش، جنگ داخلی و کودتا در خاورمیانه عربی
1-2 اهداف فرعی
پرسشهای پژوهش
1-3 سؤال اصلی
چگونه میتوان با بکارگیری سیستم استنتاج فازی تحولات انقلابی یا شبه انقلابی خاورمیانه را مدلسازی کرد؟
1-4 سؤالات فرعی
فرضیه
در این تحقیق به دنبال پاسخ دادن به سؤال آن میباشیم و این کار از طریق اکتشاف و استقرا صورت میگیرد. لذا پژوهش اکتشافی و استقرائی است و مبتنی بر فرضیه نمیباشد.
متغیرها
متغیرهای این پژوهش بصورت زیر میباشند.
1-5 متغیر مستقل
انقلاب، خیزش، جنگ داخلی و کودتا.
1-6 متغیر وابسته
عوامل ایجاد کننده انقلاب، خیزش، جنگ داخلی و کودتا که در حین تحقیق شناسایی میشوند.
تعریف نظری و عملیاتی مفاهیم
هرچند تعاریف متعددی از انقلاب وجود دارد، اما این تعاریف شمولیت زیادی دارند و تقریباً همه انواع بیثباتی را در خود جای میدهند. این موضوع برای ما مشکلآفرین است و مدلسازی ما را غیرممکن میسازد. لذا باید به دنبال تعاریفی بود که مرز میان انقلاب با سایر تحولات را روشن ساخته باشند. با تعریف انقلاب در معنای اخص تعداد آن در طول تاریخ انگشتشمار میشود. در اینجا به شماری از این تعاریف رجوع میکنیم. از نظر مردیها انقلاب برابر است با دگرگونی سریع، بنیادین و خشونتآمیز داخلی در ارزشها و اسطورهها، نهادهای سیاسیـاجتماعی و فعالیتهای حکومتی (1385: 41). از نظر هانتینگتون انقلاب برابر است با تحولی سریع، بنیادین و خشونتآمیز در ارزشها و اسطورههای حاکم یک جامعه و در نهادهای سیاسی، ساخت اجتماعی، رهبری و فعالیت و سیاستهای حکومتی (بشیریه، 1372: 3؛ هانتینگتون، 1386: 385). در تعریفی دیگر انقلاب عبارتست از دگرگونی بنیادی در همه زمینههای اجتماعی، اخلاقی، اقتصادی، حقوقی و بهویژه سیاسی نسبت به آنچه پیش از انقلاب استوار و پابرجا بوده است و این دگرگونیها همیشه با سرنگونی نظام سیاسی حاكم پیش میآید و كمتر با آرامش همراه بوده و اغلب با كارهای خشونت آمیز و ویرانگری و خونریزیها همگام میباشد (ابوالمحمد، 1376: 364). منوچهر محمدی نیز انقلاب را حركتی مردمی، در جهت تغییر سریع و بنیانی ارزشها و باورهای مسلط، نهادهای سیاسی، ساختارهای اجتماعی، رهبری، روشها و فعالیتهای حكومتی یک جامعه تعریف نموده كه توأم با خشونت است (27 :1380).
در تعریف عام، انقلاب را میتوان هر تحولی در نظر گرفت. ولی در اینجا منظور ما از انقلاب، در معنای اخص آن است. در این معنا انقلاب پدیدهای است اجتماعی، با تغییرات بنیادین سیاسی و اجتماعی، همراه با خشونت، رهبری کاریزماتیک، ایدئولوژی و بسیج عمومی که بر خلاف اصلاحات، از روندی سریع برخوردار است. در این صورت میتوان میان انقلاب و سایر انواع بیثباتی سیاسی همعرض آن ـ همچون کودتا، خیزش، جنگ داخلی ـ تمایز ایجاد نمود. همچنین، تفاوت انقلاب با جنبشهای استقلالطلبانه در آن است که نقطه شروع تحول انقلابی نارضایتی از سیستم سیاسی داخلی ولی نقطه شروع جنبش و یا جنگهای استقلالطلبانه، نارضایتی از دخالت خارجی است. انقلاب ایران، فرانسه و روسیه سه نمونه انقلاب است که در از شاخصهای مذکر برخوردار هستند.
شبه انقلاب واژهای نسبتاً بدیع است و برای تمییز آن از انقلاب قلابی میتوان آنرا نیمه انقلاب[9] نامید. از اینرو، شبه انقلابها الزاماً به امر بدی منتهی نمیشوند، بلکه ویژگی اصلی آن ها در آن است که تا حدود زیادی شبیه انقلاب هستند، ولی همه عناصر انقلاب را در خود جای ندادهاند. منظور ما از تحولات شبه انقلابی بیثباتیهایی است که با حرکتهای وسیع مردمی همراه شده، و به تغییرات زیادی در عرصه سیاسی منتهی میشوند. بنابراین، بیثباتیها تنها زمانی از عناوین خاصی مثل، کودتا و جنگ داخلی فراتر میروند که توده وسیع مردم را با خود یا علیه خود همآهنگ سازند. با این حال، شبهانقلابها، از تمامی ویژگیهای انقلاب برخوردار نیستند و در عرصه داخلی رخ میدهند. خیزش و یا جنبش نزدیکترین تحول سیاسی به انقلاب است که از عنصر خشونت و رهبری کاریزماتیک برخوردار نیست. کودتا نیز میتواند یک تحول شبه انقلابی دیگر باشند، اما در صورتی که همراهی آحاد جامعه را در بر داشته باشد. کودتای افسران آزاد مصر، از این خصیصه برخوردار بود و از همینرو از آن با عنوان انقلاب یاد میشود. شبه انقلابهای مورد نظر ما عبارتند از خیزش، جنگ داخلی و کودتا. احساسی بودن و عاطفی بودن مردم خاورمیانه (Henslin, 2007: 113)، گرایش آنها را به همراهی یا مخالفت با بیثباتیهای افزوده است و از اینرو، اغلب بیثباتیهای خاورمیانه ـ حداقل در بازه زمانی مورد نظر رساله ـ در تعریف ما از شبه انقلاب جای میگیرند.
البته کودتا بیشتر در معنای اول کاربرد دارد. مثل کوتاهای نظامی در عراق به رهبری عبدالسلام عارف در فوریه ۱۹۶۳ میلادی و کودتای ژنرال حافظ اسد در سوریه در سال ۱۹۷۰ میلادی. بنابراین، کودتا حرکتی توطئهآمیز، غیر قانونی و تسط گروهی اقلیت و در عین حال صاحب ابزار قدرت مادی علیه نظام حاکم، به منظور سرنگونی آن و به دست آوردن قدرت سیاسی میباشد و در آن گروههای اجتماعی نقش و دخالتی ندارند (محمدی، 1382: 360-358). هانتینگتون نیز بر این معنی از کودتا صحه میگذارد. وی کودتا را شگردی غیرقانونی برای براندازی رهبران حکومت یا دولت موجود تعریف میکند که معمولاً از طریق خشونت یا تهدید انجام میگیرد (هانتینگتون، 1386: 320).
منظور ما از کودتا نیز همان معنای اول و به صورت دقیقتر اقدام نظامیان به براندازی حکومت است که در فرهنگ لغت دهخدا نیز تصریح گشته. کودتای حزب بعث عراق، کودتای نوژه، کودتای سرهنگ قذافی سه نمونه از این تحول هستند.
ساندرز جنگ داخلی را به خشونت سیاسی تودهای سازمانیافته و وسیع شامل جنگهای چریکی، ترور و مرگ در اثر خشونت سیاسی تعریف میکند (ساندرز، 1380: 34). ابتنا بر روشها و ادوات نظامی مهمترین ممیزه این مفهوم از مفاهیم مشابه است. این تعریف نقاط تمایز جنگ داخلی از کودتا، خیزش و انقلاب را مشخص میکند. در نقد این تعریف، محققان بیان داشتهاند که این تعریف نیز یک تعریف موسع از جنگ داخلی است و مشخص نکرده که جنگ داخلی جنگ میان مخالفان با دولت است یا جنگ میان گروههای نظامی یا شبه نظامی با یکدیگر را نیز در بر میگیرد. توجه به این تمییز از 3 جهت حائز اهمیت است: (1) تحلیلهای آماری ثابت نمودهاند که جنگ مخالفان با دولت و جنگ بین گروههای غیردولتی در یک کشور کاملاً از یکدیگر مجزا هستند و در زمانهای متفاوتی رخ میدهند. (2) تأثیرات ناشی از این دو نوع جنگ بر سیستم سیاسی کاملاً متفاوت است. به عنوان مثال تحلیلهای کمی ثابت نمودهاند که گسترش دموکراسی و توسعه اقتصادی احتمال جنگ معترضان با دولت را کاهش میدهد، ولی بر میزان احتمال جنگ میان گروهها یا تأثیر ندارد و یا آنرا افزایش میدهد. (3) مباحث نظری این دو نوع جنگ از یکدیگر متفاوت هستند (Garr, 1970).
ای برای کارهای آتی در این زمینه باشد.
3-1- پیشینه تحقیق
استفاده از روش های ریاضی و آمار در پژوهشهای باستانشناسی در دهه 1960 با شکل گیری باستان شناسی نوین در آمریکا توسط لوئیس بینیفورد،صورت گرفت و بعد از آن در کشورهای آمریکائی و اروپایی استفاده از این روشها ادامه یافت.در ایران بجز چند مقاله از آقای عنایت اله امیرلو و مقالات دکترنیکنامی وچاپ کتاب درسی با عنوان روش های تحلیل کمی درپژوهشهای باستان شناسی(دکتر نیکنامی1387) کار دیگری صورت نگرفته است.
4-1- روش اجرای تحقیق
اجرای طرح بر اساس بررسی اسناد و داده های بدست آمده از کاوش های علمی باستان شناسی، مطالعه ی کتابخانه ای، تجزیه و تحلیل و آنالیز داده ها، مطالعات میدانی، بررسی باستان شناختی و در صورت لزوم کاوش در منطقه و پیمایش منطقه ای و جمعآوری داده ها، صورت خواهد گرفت.
فصل دوم: آمار و ضرورت کاربرد آن در پژوهشهای باستان شناسی
1-2- آمار
خاصیت ثبت و نمایش اطلاعات عددی بیش از هر علم دیگری آمار را وارد زندگی افراد جامعه کردهاست. هر روزه از طریق اخبار و اطلاعات منتشر شده از سوی ارگانهای دولتی و خصوصی با سیر عظیمی از آمار و ارقامی روبهرو میشویم ، که نرخ افزایش و یا کاهش بیکاری در جامعه ، درصد افزایش بیماریهای خاص، خشکسالی و یا افزایش جمعیت نسبت به سال قبل و … را نشان میدهد.ارزش ثبت و اعلام این اعداد و ارقامها زمانی روشنتر می شود که دولتها بعد از اعلام این ارقام و درصدها جلسات رسمی درخصوص کنترل برهان و یا افزایش
بهرهوری از وضعیت موجود تشکیل میدهند.بنابرین علم آمار تدبیری است مناسب برای گردآوری ارقام و اطلاعات به منظور رسیدن به مقصودی معین، و ابزاری است مفید برای تعبیر و تفسیر این اطلاعات به منظور تصمیم گیری صحیح و منطقی ( هومن، 1375: چ ). با این اوصاف میتوان آمار را یک روش دانست که به نظم منطقی و استدلال آماری به تجزیه و تحلیل داده ها و در نهایت استنباط و نتیجه گیری ازاین تجزیه و تحلیلها می پردازد.
به نظرمیرسد ، کلمه آمار ازکلمه لاتین “استاتیوس” یا از کلمه ایتالیایی “استاتیستیا” که همگی به معنای دولت هستند استخراج شده باشد.( نیکوکار و چلویان، 1378: 3). بنابراین و با توجه به اطلاعات موجود میتوان گفت منشاء علم آمار به زمان تشکیل اولین دولتها مربوط می شود، زمانیکه حکمرانان اولیه برای جنگها و کشورگشایهای خود احتیاج به جمعآوری سرباز و مالیاتهای کلان ازسرزمینها و دولتهای تابع خود داشتند. تا قرن 12 و 13 میلادی که شالوده اصلی علم آمار، بهویژه شاخه احتمالات آن شکل گرفت، آمار برای سرشماری ، اخذ مالیات و .. بهکار میرفت( هومن، 1375: چ ) از این تاریخ به بعد است که علم آمار به عنوان یک روش عملی تکامل پیدا کرد تا جایی که در سال 1660 آمار جدید نیز پیریزی شد.
امروزه علم آمار به دو شاخه اصلی آمار توصیفی وآمار استنباطی تقسیم می شود. هدف آمار توصیفی خلاصه کردن کمی اطلاعاتی است که در مورد یک جامعه ملموس به وسیله یک بررسی فراگیر جمعآوری شده است(کالت، 1375: 25). مانند سرشماری سالانهای که به برآورد جمعیت کشورها منجر می شود. علاوه بر خلاصه کمی داده ها آمار توصیفی می تواند روی صفت و یا صفات خاصی از داده ها تمرکز کرده و با تبدیل صفت به عدد، آنها را به به کمک جداول و نمودارها تحلیل کند وبا این کار به بررسی وضعیت داده های مورد مطالعه بپردازد در حالی که آمار استنباطی به نمونه برداری و استنباط از جامعه نمونه برداری شده علاقه مند است.
در حالت کلی وبدون توجه به شاخههای مختلف علم آمار می توان ویژگیهای زیر را برای آن برشمرد:
– آشنایی و استفاده از علم آمار امکان شناخت متغییرها و صفات مهم تصمیم گیری در مورد داده را برای تصمیم گیرنده فراهم می کند.
– کار آمار جمع آوری، تجزیه، تحلیل و نتیجه گیری از داده است. بنابراین با طی کردن فرایند علمی آماری میتوان از دادههای خام اولیه به نتایج ارزشمندی از جامع مورد مطالعه دست یافت. این ویژگی آمار برای بسیاری از علومی مانند باستانشناسی که به نوعی با حجم انبوهی از داده ها سروکار دارند می تواند مفید باشد.
– به کمک آمار میتوان به تصمیم گیری و استنباط در مورد جامعه مورد مطالعه پرداخت. این ویژگی آمار می تواند در شکل گیری و اثبات فرضیه های علوم مختلف بسیار مؤثر باشد.
[1] statistics
[2] status
[3] statistia
:
طرح موضوع:
با روی کار آمدن دولت نهم درسال 1384 شاهد هستیم که سیاست خارجی ایران به سوی یک دیپلماسی فعال روی می آورد و این دولت دوباره فضای گفتمانی سال های اولیه انقلاب اسلامی را احیا می کند و در عرصه سیاست خارجی موضع تهاجمی می گیرد و با الهام از ادبیات سال های اول انقلاب بار دیگر نظم حاکم بر نظام روابط بین الملل را به چالش می کشد و سازمان های بین المللی همچون شورای امنیت را ناعادلانه و دست قدرت های مستکبر و زورگو می داند. شایان ذکر است که دولت نهم درشرایطی روی کار آمد که به دنبال حادثه 11سپتامبر، افغانستان وعراق (همسایگان شرقی وغربی ایران) در اشغال نیرو های آمریکایی و متحدانش است. و ایران از سوی آمریکا محور شرارت معرفی شده است و مسایلی چون خاورمیانه بزرگ مطرح است، و به خاطر فعالیت های هسته ای، ایران شدیدا ازسوی اروپا وآمریکا تحت فشار قرار دارد. درچنین شرایطی دولت نهم به سیاست تهاجمی روی می آورد و نوک پیکان این سیاست به سوی اسرائیل نشانه می رود و رئیس جمهور با تشکیک در موضوع هولوکاست اعلام می کند نظام سلطه با ایجاد رژیم صهیونیستی در منطقه حساس و استراتژیک خاورمیانه از این رژیم به عنوان عامل سرکوب و بحران در منطقه استفاده می کند و با پیش کشیدن سلاح های هسته ای اسرائیل و عدم امضای معاهدهNPT (منع گسترش سلاح های اتمی) توسط این رژیم در جایگاه مدعی قرار می گیرد. همچنین دراین دولت شاهدیم که ضمن تشریح جنایات اسرائیل در حق مردم لبنان و فلسطین این دولت به حمایت گسترده از گروه های مقاومت در لبنان و فلسطین می پردازد که نقطه اوج آن را در جنگ 33 روزه حزب الله با اسرائیل و جنگ 22 روزه ی غزه شاهد هستیم.. همچنین باید گفت که رژیم صهیونیستی که با دستاویز مذاکرات صلح درصدد کسب مقبولیت منطقه ای، به رسمیت شناخته شدن و گسترش روابط اقتصادی، فرهنگی، سیاسی با کشورهای منطقه بوده است، ولی با روی کار آمدن دولت قانونی حماس در فلسطین و حمایت های قاطع دولت نهم ازحماس و تشویق حماس و دیگر گروه های مقاومت به عدم سازش با اسرائیل شاهد دگرگون شدن اوضاع منطقه هستیم. این سیاست های اتخاذی از سوی دولت نهم باعث تاثیراتی بر سیاست گذاری منطقه ای اسرائیل شده است که در این پژوهش برآن هستیم که به بررسی دقیق تاثیر سیاست خارجی ایران در دولت نهم بر سیاست های منطقه ای اسرائیل بپردازیم.
دلایل انتخاب موضوع:
با روی کار آمدن دولت نهم در ایران و اتخاذ دیپلماسی فعال در سطح منطقه ای و بین المللی وضعیت جدیدی در منطقه به وجود آمد. و با توجه به اینکه ایران و اسرائیل دارای تعارض های بنیادین با یکدیگر هستند شاهد شکل گیری شرایط پیچیده ای در منطقه هستیم. همچنین با توجه به شرایط منطقه ای چون اشغال افغانستان و عراق و مطرح شدن موضوعاتی چون خاورمیانه بزرگ و هلال شیعی، و مخصوصا با اتخاذ سیاست تهاجمی در قبال اسرائیل، توسط دولت نهم و وقوع جنگ 33 روزه ی لبنان و جنگ 22 روزه غزه، شاهد هر چه پیچیده تر شدن اوضاع منطقه هستیم و با توجه به اینکه به نظر می آید آینده ی منطقه ی حساس خاورمیانه در گرو سیاست های اتخاذی از سوی جمهوری اسلامی ایران و اسرائیل و متحدانش خواهد بود وچون پژوهش مستقلی با این موضوع صورت نگرفته است، لذا مناسب دیدیم به بررسی این موضوع بپردازیم تا به روشن شدن بیش از پیش زوایای این امر کمک کرده باشیم وهمچنین مطالب مطرح شده دراین پژوهش می تواند مورد استفاده ی دانشجویان وپزوهشگران علاقه مند قرار گیرد. شایان ذکر است که علاقه شخصی به این موضوع نیز در انتخاب آن موثر بوده است.
نقد ادبیات موضوع:
درمورد انقلاب اسلامی ایران و تاثیر آن برمنطقه و نظام بین الملل و همچنین سیاست خارجی دولت نهم و رژیم صهیونیستی مقالات وکتاب های فراوانی منتشر شده است. ولی در مورد تاثیر سیاست خارجی دولت نهم بر سیاست های منطقه ای اسرائیل اثری وجود ندارد. به عنوان مثال حمید مولانا ومنوچهر محمدی درکتاب “سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در دولت احمدی نژاد” در بخش پنجم این کتاب که راهبردهای سیاست خارجی دولت نهم نام دارد به بررسی مو ضوعاتی چون موضوع هولوکاست و محو اسرائیل و حمایت از مردم فلسطین در راهبرد های دولت نهم پرداخته اند ولی تاثیر این راهبرد های دولت نهم را بر سیاست های منطقه ای اسرائیل بررسی نکرده اند. ویا محسن اسلامی در کتاب “سیاست خارجی اسرائیل” در فصل سوم این کتاب که بررسی عوامل موثر بر سیاست خارجی اسرائیل نام دارد معتقد است که صهیونیسم محوری، کارکرد محوری و قوم محوری اساس ماهیت دولت اسرائیل را تشکیل می دهند و می گوید که عامل اصلی در شکل گیری سیاست خارجی اسرائیل همان ماهیت دولت اسرائیل است و عوامل خارجی مانند ساختار نظام بین الملل، اتحادهای منطقه ای، نهاد های بین المللی و ماهیت اقتصاد جهانی در زمره ی عوامل فرعی اثر گذار بر سیاست خارجی اسرائیل قرار دارند. همچنین وی در قسمت پایانی فصل چهارم به بررسی سیاست خارجی اسرائیل در برابر فلسطین می پردازد و موضوعاتی چون پیروزی حماس در فلسطین و جنگ 22 روزه غزه و جنگ 33 روزه ی لبنان را به صورت مختصر بررسی می کند ولی از تاثیر سیاست خارجی دولت نهم بر سیاست های منطقه ای اسرائیل بحثی نمی شود. درکل باید گفت که آثار مذکور در جایگاه خود از ارزش و اعتبار بالایی برخوردارند ولی هیچکدام از زوایه دید این پژوهش به موضوع نپرداخته اند و اثری که به بررسی چگونگی تاثیر گذاری سیاست خارجی دولت نهم بر سیاست های منطقه ای اسرائیل پرداخته باشد وجود ندارد و همین امر باعث می شود بر سختی این پژوهش افزوده شود.
ممکن است هنگام انتقال از فایل اصلی به داخل سایت بعضی متون به هم بریزد یا بعضی نمادها و اشکال درج نشود ولی در فایل دانلودی همه چیز مرتب و کامل و با فرمت ورد موجود است
متن کامل را می توانید دانلود نمائید
چون فقط تکه هایی از متن پایان نامه در این صفحه درج شده (به طور نمونه)
ولی در فایل دانلودی متن کامل پایان نامه
با فرمت ورد word که قابل ویرایش و کپی کردن می باشند
موجود است