در عصری که ما در آن زندگی می کنیم در شهرهای پر جمعیت و پر از نورهای مصنوعی لامپ ها، پی بردن به میزان قدر و منزلت آسمان در نزد پیشینیانمان دشوار به نظر می رسد. در زیر روشنایی های شهرمان به سختی می توانیم بالای سرمان را ببینیم در واقع برای ما شهرنشینان، آسمان شب تنها در زیر گنبد آسمان نمای محلی محافظت می شود. از دوران عصر سنگ، در طول تاریخ بشری، آسمان همچون ابزاری به خدمت گرفته شده است. همان زمانی که انسان نخستین، سنگ چخماقی را که با مهارت ساخته بود در چنگ خود داشت، مغز او آسمان را تسخیر کرد. نظم حرکات اجرام آسمانی آنان را قادر می ساخت خود را با زمان و مکان تطبیق دهند. بهره ای که آنان از آسمان گرفتند و ما اعقاب آنان، آن را به ارث برده ایم، احساسی است ژرف از چرخه زمان و نظم و تناسب و قابل پیش بینی بودن طبیعت.این شعور و آگاهی نه تنها اساس علم بلکه اساس دیدگاه ما نسبت به جهان و جایگاه ما در آن است.
برای نیاکان ما هرآنچه در آسمان پیش می رفت استعاری و معنا دار بود. هم نماد اصولی بود که احساس میکردند به زندگیشان نظم می بخشد و هم نیرویی بود که ورای اصولشان قرار داشت. بسیاری از ما با آسمان ارتباط نداریم. اما گهگاه از میراث کهن خویش یاد می کنیم. آن زمان که رنگ های غروب دگر باره ما را تسخیر میکنند، می ایستیم و آخرین پرتو لغزش خورشید در ورای نمای تیره رنگ افق و در دوردستها را نظاره می کنیم.(کراپ،١٣٨٣/٢٠٠٣.ص۴)
هزاران ستاره در آسمان پراکنده اند. برخی درخشش خاصی دارند که توجه ما را جلب می کنند. سیارات پرنورتر نیز از ستاره های بی شمار اطرافشان مجزا به نظر میرسند. رد پای دود مانند راه شیری بر آسمان از سویی به سوی دیگر پل میزند، همچون اثری سفید رنگ از یک رنگین کمان بزرگ. آسمان شب پر شکوه، زیبا و اسرارآمیز است.(همان.ص٥)
2-1- بیان مسأله
از نظر تاریخی و به طور مشخص می توان گفت که «سومریان»(2500-3000سال پ.م) نخستین قومی بودند که ستارگان را در واحد هایی به نام «صورت فلکی» گروه بندی کرده و به داستان سرایی و افسانه پردازی در مورد آنها پرداخته اند. پس از آنان «بابلی ها»، «چینی ها»، «مصری ها»، «کلدانی ها»، «ایرانی ها» و «یونانیها» نیز به نوبه ی خود بر غنای این گنجینه افزوده اند.
برخی از این صورتهای فلکی را که ایرانی ها ابداع کرده اند، دارای نام های فارسی اند. اما اسطوره های ایرانی به علت تهاجمات مکرر اقوام بیگانه و رقابت های خصومت آمیز داخلی همچون، از بین بردن همه ی آثار فرهنگی و هنری «اشکانیان» به وسیله ساسانیان و آثار«ساسانیان» به دست بیگانگان از بین رفته اند.
اما می بینیم بعضی اسطوره ها و باورها چنان در هم تنیده شده كه یافتن خاستگاه و مأمن اصلی آن، گاه دشوار می نماید. زیرا با وجودی كه غالبا عنوان می گردد كه خاستگاه و منشأ آن همه علوم از بینالنهرین بوده است، اما ردپای این باورها به سالها قبل از آن و حتی نقاط دیگری
از آسیا و همچنین آفریقا و اروپا نیز میرسد.
با وجود شباهت صورت های فلکی با یکدیگر در نقاط مختلف دنیا اسطوره های گوناگونی برایشان وجود دارد وهم چنین در مورد نظام پیکار این کواکب با پدیده های اهریمنی.در یونان کرونوس و گئا،زئوس و هادس در راس خدایان و دیوان قرار دارندو ماجراها پیرامون آنها رخ می دهد.در روم ساترن خدای پور(ژوپیتر)و پلوتون. در سومر تیامت و اپسو، خدای خرد انکی(و بعد مردوخ)ودیوان قرار دارندو در نهایت در ایران که صحبت ما بیشتر پیرامون آن است اهورامزدا، سپنته مینیو و انگره مینیو قرار دارند.
با پی بردن مردم به چرخه ی ثابت صور فلکی و با دقت روی حرکت و نقاط قرار گیری خورشید، ماه و دیگر اجرام آسمانی، سال، ماه و دیگر پدیده های زمان دار مشخص شد و سپس تاثیر آن را هم بر روی زندگی اقوام گذشته می بینیم که چگونه پی به زمان کوچ، شکار، دانه پاشی، خانه سازی، برداشت محصول و همین طور پی به زمان جشن ها و آداب و رسوم خود می بردند.
از آنجا که زندگی اقوام گذشته تا حد بسیار بالایی به دین گره خورده بود و این جشن ها و مراسم ها و عبادت ها بخش زیادی از زمان آنها را به خود اختصاص می داد، آنها به دنبال یافتن راهی برای به خاطر سپردن و یاد آوری این وقایع بوده اند که این باعث شد در ابتدا تقویم های ابتدایی شکل بگیرند و با گذشت زمان این تقویم ها هم بهتر و مناسب تر شدند. هم چنین است در ایران باستان و در ادیانی مانند زردشتی که بسیاری از مناسک و جشن ها وآداب و رسومشان مانند گاهنبارها، روزهای مسترقه و بسیاری از روزهای مهم دیگر با توجه به تقویم تعیین می شدند بنابراین داشتن تقویمی استاندارد و دقیق برای آنها بسیار مهم بوده است.
حدود ٨ درجه در بالا و ٨ درجه در پایین خط حرکت ظاهری سالانه ی خورشید در بین ستارگان را، که به شکل کمربند فرضی است، منطقه ی برج ها یا دایرة البروج می نامند. (مسیر ظاهری سالیانه ی حرکت خورشید در بین ستارگان، در واقع همان مسیر گردش انتقالی زمین به دور خورشید است.) مردمان باستان «منطقه ی برج ها» را به ١٢ بخش مساوی که اندازه هر یک از آنها ٣٠ درجه است، تقسیم کرده و به هر یک نامی از صور فلکی داده بودند. آنگاه ستاره های هر یک از این بخش ها را در یک گروه که «برج» نامیده میشد قرار داده و نام آن بخش را به برج مربوطه می دادند.)سالاری،١٣٨۴.ص٧٣) نام این ١٢ برج که بر گرفته از صور فلکی بود و مسیر حرکت خورشید، ماه و سیاره های دستگاه خورشیدی هستند با توجه به متن بندهش که متنی پهلوی است به اینگونه است: بره، گاو، دو پیکر، خرچنگ، شیر،خوشه، ترازو، کژدم، نیمسب، بز، دلو و ماهی. که این ها را در اختر شماری زردشتی به بیست و هفت خرده تقسیم می کنند و هر کدام از اینها در احکام نجومی حکمی دارد.(بهار،١٣٨١.ص٥۴)
3-1- اهمیت و ضرورت پژوهش
در ایران باستان و قبل از ورود آریاها، مردم بومی آن، همسنگ با مردم بین النهرین، به نوعی با خدایان و ربالنوعهای آسمانی و منزل و مأوای آنها خو گرفته بودند و سپس با ورود آریاها به نجد ایران، باورهای مردم بومی با آریاهای مهاجر در هم آمیخت و ملغمه ای از خدایان و اسطوره ها و باورها میان ایشان شكل گرفت.
در این پایان نامه به جایگاه هر کدام از صور فلکی در صفحه ی آسمان (منطقة البروج) می پردازیم با توجه به وضعیت فیزیکی آنها در آسمان و روایت های مربوط به هر کدام از آنها در دین زردشتی و منطقه بین النهرین. و سپس به بررسی انواع تقویم ها و مشکلات مربوط به محاسبه ی آنها در ایران و بین النهرین قبل از تاریخ می پردازیم. همچنین به بررسی نحوه ی آفرینش آسمان توسط اورمزد برای مقابله با اهریمن و وظیفه هر کدام از اختران و اباختران و وظیفه کلی آسمان و ستاره ها می پردازیم. و به تاثیر این باور ها بر زندگی روزمره، جشن ها و آداب و رسوم در ایران باستان تا دوره میانه میپردازیم.
4-1- اهداف پژوهش
ریشه یابی باورهای اقوام باستانی ایران در خصوص پیدایش آسمان و ستاره ها و تاثیر این باورها در گاه شماری و ستاره شناسی باستانی در متن های بندهش، بهرام یشت، تیشتر یشت، کارنامه ی اردشیر بابکان و مینوی خرد.
و تصحیح سید محسن ناجی نصرآبادی (1384)، « تذکرهی ریحانه الادب تالیف محمد علی مدرس تبریزی »(1374) و « تذکرهی آتشکده از لطفعلی خان آذر بیگدلی» (1377) میتوان نام برد و همچنین پایاننامههایی در مورد تحلیل موضوعی شعر شاعران دیگر و هم در مورد جنبههای دیگر شعر وحشی بافقی نوشته شده است كه از جملهی آن ها میتوان به «تحلیل موضوعی دیوان ابن حسام خوسفی» از یونس جلوداری (جلوداری،1390)، «مقایسهی خلد برین وحشی بافقی با مجمع الابكار عرفی شیرازی از دیدگاه صورخیال» از لیلا ایزی (ایزی،1390) و «تحلیل موضوع دیوان سیف فرغانی» از فاطمه چمن آرا (چمن آرا،1391) اشاره كرد. همچنین مقالاتی در مورد جنبههای مختلف شعر وحشی بافقی نوشته شده است كه از جملهی آن ها میتوان به مقالهی «وقوع سرایی وحشی بافقی در غزل» از حمید جعفری قریهعلی (جعفری قریهعلی،1387) اشاره كرد. تا آنجا كه نگارنده جستجو نموده است هیچ تحقیق مستقلی تاكنون به «تحلیل موضوعی شعر وحشی بافقی» نپرداخته است و این تحقیق ظاهراً اولین كار در زمینهی مورد نظر است.
6-1- شرح روش تحقیق
در یک پژوهش علمی برای رسیدن به پاسخ پرسشها، روشهای متعددی برگزیده میشود. روش تحقیق در این پژوهش به صورت تحلیلی – توصیفی و بر پایهی منابع کتابخانهای و گردآوری مطالب به صورت فیش برداری است. بدین ترتیب که ابتدا ضمن مطالعهی دقیق دیوان وحشی بافقی، تمامی ابیاتی که در حوزهی موضوعات شعری مطرح بود استخراج و یادداشت برداری شد پس ضمن طبقه بندی موضوعات شعری از قبیل توحید، نعت، منقبت، انتقاد اجتماعی، مرثیه، عرفان، عشق و … به تحلیل آن ها پرداخته میشود.
7-1- جامعه آماری
با توجه به این که روش تحقیق در حیطه علوم انسانی و به خصوص زیر مجموعه ادبیات بر مبنای مطالعه و کار کتابخانهای است در این تحقیق نیز جمع آوری مطالب با بهره گرفتن از روش فیش برداری انجام میشود همچنین روش تحقیق از نوع توصیفی – تحلیلی است. جامعه آماری این پژوهش کلیه اشعار وحشی بافقی را شامل می شود. در این تحقیق، نگارنده بر آن است تا با شرح و تفسیر موضوعات شعر وحشی، آن را برای خواننده بازگو نماید و سپس افکار و ایدههای وحشی را در هرکدام از موضوعات شعری باز شناسد؛ بنابراین گسترهی تحقیق در این پژوهش، اشعار وحشی بافقی است كه لازم است، تمام ابیات آن با دقت مورد مطالعه قرار گیرد.
:
تصویرشناسی یکی از رشتههای فرعی ادبیات تطبیقی است که در قرن نوزدهم در فرانسه تحت تأثیر آرای متفکرانی چون مادامدوستال و هیپولیتتن شکل گرفت در این دانش، تصویر بیگانه در آثار ادبی مورد مطالعه قرار میگیرد. تصاویر از بیگانه در دستهبندی کلی آن به تصاویر باز و بسته بخش می شود. آن چه در تصویرشناسی مورد اهتمام است تصاویربسته است، چه تصاویر بسته تصاویر عمومیت یافتهاند. در تصویرشناسی برخی واژه ها کلیدی هستند، واژه هایی چون: اینجا، آنجا ، دیگری و … . در این دانش مفاهیم اساسی وجود داردکه مهمترین آنها عبارتند از: کلیشه، الگوی قالبی، پیش داوری، تصویر، بازنمایی، سمبل و افسانه. آثار ادبی بر اساس این مؤلفه ها بررسی میشوند.
در این پایان نامه اشعار سید اشرفالدین گیلانی، ملکالشعرای بهار و میرزاده عشقی به عنوان شاعرانی که در عصر مشروطه و پس از آن حضور داشتند بر اساس مفاهیم تصویرشناسی مورد بررسی قرارگرفته است.
دستاورد پژوهش ناظر بر این است که در اشعار این سه شاعر، بیگانگان به دو دستهی نیک و بد تقسیم شده اند، عموماً کشورهای غربی یا اروپایی ( انگلیس و روسیه)، کشورهایی استعمارگر، خون ریز و غاصب تلقّی شده اند، درحالی که کشورهایی چون ترکیه یا عثمانی، پاکستان، هندوستان، آذربایجان و حتی ژاپن کشورهایی مثبت قلمداد شده اند. با این که مباحث مهم سیاسی و اجتماعی، اندیشههایی وارداتی از غرب به ایران هستند، شاعران فوق از غربیان به نیکی یاد نکرده اند، با این وجود از شخصیتهای علمی و فرهنگی بیگانه چون: ادوارد براون، تاگور و کنفوسیوس به نیکی یاد شده است.
بیشترین تصویر منفی از کشورهای بیگانه در شعرهای بهار، عشقی و نسیم شمال به انگلیس و روسیه و مثبتترین تصویر به کشورهای شرقی و اسلامی اختصاص دارد. هرچند اختلافی از نظر نوع نگاه به دیگری در بین این شاعران دیده می شود. درحالیکه سیداشرف الدین بهترین تعابیر را به عنوان مثال، برای اعراب بهکار میبرد، عشقی در مقابل دیدگاهی عربستیز دارد و همواره از گذشته تاریخی ایران پیش از اسلام و حمله اعراب به ایران را یاد می کند. ملکالشعرا اما شاعری ملی – مذهبی است و جامعترین تصویرها از بیگانگان، در شعر بهار بازتاب یافته است.
فصل اول: کلیات تحقیق
1-1- بیان مسأله
فرمان مشروطیت که در سال 1324ق. به امضای «مظفرالدین» شاه رسید، دستآورد نهضتی سیاسی- اجتماعی بود که پیشتر از آن، در اثر بیداری جامعهی ایرانی، تحت تأثیر عوامل متعدّد فرهنگی و اجتماعی حاصل شده بود. ادبیات غرب با انقلاب مشروطه به ایران راه یافت؛ چرا که ملتهای اروپایی تجربهی بیشتری در تحولات سیاسی داشتند در نتیجه افکار نوین سیاسی و اجتماعی غرب وارد ایران شد و زمینه برای تحولی اساسی در شکل ادارهی کشور و طرز زندگی مردم فراهم گردید؛ به نوعی که میتوان ادبیات مشروطه را تلاش مردم ایران برای استقرار حکومت قانون و رهایی از چنگال استبداد تفسیر کرد.
تعامل و تقابل فرهنگی ایران با کشورهای دیگر سبب تأثیرپذیریها و تأثیرگذاریهای فراوان و درنهایت ایجاد تصاویر و الگوهای خاص در دورههای مختلف گردیده است. در دورهی مشروطه که ارتباط ایران با کشورهای دیگر به ویژه اروپاییان افزایش مییابد بازتاب تصاویر« دیگری » در شعر شاعران نیز فزونی میگیرد و به خوبی میتوان انعکاس آن را در شعر شاعران معاصر دید. سادگی، بیان بیپیرایه و کوچه و بازاری بودن شعر شاعران عصر مشروطه، برگرفته از موج جدید تجدّد و تحوّلی است که در اثر ارتباطات روشنفکران و ادیبان ایران با دیگر کشورها به ویژه مغرب زمین حاصل شده است.
با توجه به توسعهی ارتباطات فرهنگی، سیاسی، علمی و یا حتی نظامی با دیگر كشورها از دورهی مشروطه به بعد و به ویژه نفوذ استعماری كشورهایی چون انگلیس، روسیه، آلمان و فرانسه در ایران، تصویر ارائه شده از این كشورها به شكلهای مختلف در شعر شاعران معاصر، افزایش یافته است.
در این پژوهش ضمن پرداختن به گوشههایی از وضعیت اجتماعی و سیاسی ایران در دورهی مشروطه، با رویكرد تصویرشناسی یا «ایماگولوژی»، تصایر ارائه شده توسط شاعران در دورهی مشروطه (سید اشرف الدین گیلانی ، ملك الشعرای بهار و میرزاده عشقی) از بیگانگان، بررسی میگردد.
2-1- سوال های پژوهش
1- سید اشرف الدین گیلانی، ملك الشعرای بهار و میرزاده عشقی چه تصویرهایی از بیگانگان داشتند؟
2- آیا تصویر شاعران فوق از بیگانگان با هم متفاوت است؟
3-1- پیشینه پژوهش
1-3-1- پژوهش های خارجی
پژوهشی تاکنون دربارهی موضوع تحقیق حاضر در میان پژوهشهای خارجی سابقه ندارد و پژوهشهای خارجی که به نوعی با این تحقیق در ارتباط است بیشتر در زمینه مبانی تصویرشناسی است که در چارچوب مفهومی از آنها استفاده شده است و مستقیماً به موضوع پژوهش حاضر نپرداختهاند. :
از جمله مقالاتی که با چارچوب مفهومی این پژوهش در ارتباط است عبارتند از:مقالات ایو شورل(2009)، ژان ماریکاره(1999)، دانیل پاژو(1994)، آموسی و هرچبرگپیرو(1999)، که در این مقالات به پیشینهی تصویرشناسی و تعریف ابعاد و چارچوب مفهومی تصویرشناسی پرداختهاند.
1-3-2- پژوهش های داخلی
1- نامور مطلق، بهمن(1388)، «درآمدی برتصویرشناسی معرفی یک روش نقد ادبی و هنری در ادبیات تطبیقی»، مطالعات تطبیقی، سال سوم، شماره۱۲، ص 119 – 138.
نویسنده در این مقاله در قالب روش نقد ادبی و هنری به معرفی تصویرشناسی پرداخته است. وی ضمن تعریف تصویرشناسی نظرهای موافقان و مخالفان آن را مورد بررسی قرار داده است. نویسنده با تأکید بر تصویر مینویسد انسان تصویرساز بیش از این که در جهان بیرونی زندگی کند در جهان تصویری که خود و دیگران ساخته و پرداخته اند زندگی می کند. آن چه برای نویسنده نقش محوری دارد بررسی تصویرشناسی در حوزه ادبیات تطبیقی است. او ضمن ارائه تاریخچهی تصویرشناسی به جایگاه تصویرشناسی در ادبیات تطبیقی و انواع تصاویر در ادبیات تطبیقی اشاره کرده است. اما در این پژوهش با وجود بیان اصول کلی تصویرشناسی به مصداقهای عینی تصویر شناسی که هدف پژوهش حاضر است اشاره ندارد.
2- نانکت، لاتیشیا( 1390)،«تصویرشناسی به منزلهی خوانش متون نثر معاصر فرانسه و فارسی»، ترجمهی مژده دقیقی، ادبیات تطبیقی، شماره ی 1، ص100- 115 .
نانکت در این مقاله بر آن است که تصویرشناسی را در متون نثر معاصر فرانسه و فارسی نشان دهد. او پس از بحث درباره مفهوم «دیگری» که مبنای اندیشهی تصویرشناسی است، قواعد تصویرشناسی و مراحل خوانش آن را در متون فرانسوی و فارسی، ارائه کرده است و از شیوه های تحلیلی چون کلیشه، تصویر و الگوی قالبی در زمینه نمونههای ادبی در ادبیات فرانسه و ایران بحث کرده است. وی بر این نکته تأکید دارد که تصویرشناسی می تواند ما را به درک بهتری از عمل دیگرسازی رهنمون شود. این مقاله اگرچه در تشریح مفهوم «دیگری» به خوبی عمل کرده است، تصویرسازیهایی که شاعران معاصر ایران از کشورهای بیگانه دارند و مقصود این تحقیق است را بیان نکرده است.
فلاح، غلامعلی(1383)، بازتاب حضور سیاسی بیگانگان در دیوان محمد تقی بهار، زبان و ادبیات فارسی، شماره ی 47-49 ، ص 179-212 .
نویسنده در این مقاله دیدگاه های محمد تقی بهار را درباره رخدادهای مهم بین المللی از جمله جنگ جهانی اول و دوم، عواقب آنها، وضعیت ایران و برخی دولتهای آسیایی و اروپایی در این جنگ ها، بررسی کرد. با توجه به این که ارائه تصویر بیگانگان در اشعار سه شاعر مشروطه (سید اشرف الدین گیلانی، بهار و عشقی) هدف این پژوهش است در این مقاله، از نوع تصویر ایرانیان از بیگانگان بر اساس چارچوب مفهومی این پژوهش، مطلبی گفته نشد.
فلاح، مرتضی- جعفری، لیلا (1387)، بیگانهستیزی در اشعار میرزاده عشقی، دانشکدهی علوم انسانی دانشگاه سمنان، شماره22 ، ص 111- 130 .
نویسندگان این مقاله سعی کرده اند به یکی از مهمترین درون مایههای اشعار میرزاده عشقی که مخالفت با بیگانگان و ستیز وی با استعمارگران به ویژه انگلیس است، بپردازند. این مقاله با وجود بیان دقیق خود درباره واکنش عشقی در برابر بیگانگان و مبارزه بی امان او با وطن فروشان، تنها به جنبه های منفی حضور بیگانگان و بالاخص انگلیس اشاره کرده و کشورهای دیگر را به نوعی نادیده گرفته است.
4-1- حدود پژوهش
دیوان اشعار سید اشرف الدین گیلانی، میرزاده عشقی و محمدتقی بهار.
5-1- اهداف پژوهش
این پژوهش میخواهد به این هدف برسد که سید اشرف الدین گیلانی، عشقی و بهار، چه تصویرهایی از بیگانگان در قالب چارچوب مفهومی که در فصل دوم ارائه شده، دارند و این تصاویر چقدر با هم یکسانند و یا از هم متمایز و متفاوت.
6-1- ضرورت انجام پژوهش
در خصوص تصویرشناسی بیگانگان در عصر مشروطه، با توجه به بررسیهای انجام شده، پژوهش خاصی صورت نگرفته است؛ بنابراین با توجه به اینکه عصر مشروطه یا عصر بیداری با حضور چشمگیر بیگانگان در عرصه های مختلف اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی همزمان بوده است و به نوعی میتوان این دوره را شروع مداخلات گستردهی خارجیها در امور ایرانیان به شمار آورد؛ روشن شدن ابعاد حضور بیگانگان در آثار شاعران عصر مشروطه ( بهار، عشقی و نسیم شمال) می تواند در دیدگاه ایرانیان، نسبت به این حضور گسترده موثّر باشد. همچنین بررسی تصاویر بیگانگان در اشعار این شعرا، نوع ارتباط و تعامل ایرانیان را با کشورهای دیگر(دوست یا دشمن) تبیین می کند.
7-1- روش شناسی پژوهش
روش پژوهش در این پایان نامه تحلیلی و از روش جمعآوری اطلاعات کتابخانهای است. در این تحقیق دیوان و کلیات اشعار سید اشرف الدین گیلانی (نسیم شمال)، ملک الشعرای بهار و میرزاده عشقی متن معیار قرارگرفته است. محقق پس از مطالعه در زمینه نظریه تصویرشناسی، متون مورد نظر را بر اساس مؤلفه های نظریه فوق مورد بررسی قرار داده است.
فصل دوم: چارچوب مفهومی تحقیق
1-2- تصویرشناسی
روابط انسانها بر اساس تصاویری که از دیگران دارند بنا می شود. این دیدگاه ها و نظرها، اساس روابط انسانی را شکل میدهند. انسان تصویرساز بیش از اینکه در جهان بیرونی زندگی کند در جهان تصویری که از خود و دیگران ساخته و پرداخته است زندگی می کند. در شاخههای متعدد دانش بشری پژوهشهای زیادی در زمینه تصویر صورت گرفته و هر دانشی از دریچهی خاص خود، آن را تبیین کرده است. بخشی از تحقیقات ادبی، هنری، روانشناسی، انسان شناسی، مردم شناسی و نیز فلسفه به این موضوع اختصاص دارد. بنابراین تصویرشناسی به نوعی موضوع بینارشتهای محسوب می شود(نامور مطلق، 1388: 120).
برای عنوان معرفت تصویری یا «ایماگولوژی»[1] معادلی بهتر از «تصویرشناسی» نمیتوان نهاد. با این حال اصطلاح «تصویرشناسی» بسیار عام و فراگیر است؛ درصورتی که این رویکرد و نقد، تعریفی خاص دارد و بخش محدودی از تصویر پژوهی در معنای عام آن را دربر میگیرد. به بیان دیگر، میان عنوان و محتوا، رابطه منطقی از نظر کمّی و کیفی وجود ندارد. اما نبود کلمات مناسب در این خصوص، موجب استفاده از کلمهای عام در معنایی خاص شده است. به این دلیل در همین جا لازم است از یک سوء تفاهم لفظی جلوگیری و اعلام شود که تصویرشناسی، معنایی خاص و محدود خود را دارد (همان: 121).
تصویر شناسی یكی از رشتههای فرعی ادبیات تطبیقی است كه در قرن نوزدهم در فرانسه تحت تأثیر متفكرانی مانند مادام دوستال[2]، هیپولیتتن[3] به وجود آمد.
زمینه های تحقیق در ادبیات تطبیقی گسترده و متعدد است. مهمترین این زمینهها عبارتند از: پژوهش در مورد وام واژه ها؛ ادبیات ترجمه و بررسی مترجمان به عنوان واسطههای انتقال پدیده ها و آثار ادبی به ملت دیگر؛ بررسی سرگذشت انواع ادبی؛ تحقیق در باب موضوعات و اسطورههای فرا ملی؛ بررسی سرگذشت نویسندگان و تأثیر آنها بر ادبیات ملتهای دیگر؛ مطالعه منابع خارجی یک اثر یا نویسنده؛ بررسی مکتب های ادبی و جریان فکری؛ تصویر یک ملت در ادبیات ملتی دیگر ( تصویر شناسی) و …(نظری منظم،1389: 255).
تصویرشناسی یعنی؛ تصویری که ملتی از مردم و نژاد و فرهنگی دیگر در ذهن دارد، از دیگر موضوعات مورد توجه مکتب فرانسوی است. جواد حدیدی در آثارش، از جمله « جهانگردان فرانسوی در ایران» (1344ش.) و « ایران در ادبیات فرانسه» (1346ش.)، به سفر نامههای تاوِرنیه[4] و شاردن[5] و نقش آنها در ایجاد تصویری مثبت از ایرانیان و تمدن ایرانی در فرانسه اشاره کرده و نشان داده که چگونه انتشار این سفرنامهها باعث استقبال از ترجمهی آثار ادب فارسی به زبان فرانسه شده است و بسیاری از مضامین و شخصیتهای داستانی ادب فارسی از این طریق به ادبیات فرانسه راه یافته است(انوشیروانی،1389 : 39).
هرچند چنین تحقیقاتی در مکتب فرانسوی ادبیات تطبیقی، مرسوم بوده است، نباید از آسیبهای آنها غافل شد. اغلب این سفرنامهها مملوّ از برداشتهای ساختگی و مغرضانه یا دستکم سطحی و منفعتطلبانه است. نویسندگان غربی بر اساس همین سفرنامهها رمانهایی درباره شرق نوشتهاند که یا با واقعیت انطباق ندارد یا در بهترین حالت، مانند رماننامههای ایرانی منتسکیو، از شخصیتهای ایرانی، برای هجو و نقد اجتماعی کشور خود استفاده کرده اند(همان : 39).
قدمت تصویرشناسی در شكل امروزیاش به اواسط قرن بیستم میرسد كه ژان- ماریكاره[6] تصویرشناسی را « تفسیر متقابل ملتها، سفرها، سرابها » تعریف كرد. در تصویرشناسی عمدتاً دو نوع متن وجود دارد: نخست سفرنامهها و آثار داستانی هستند كه شخصیتهایشان خارجیاند و یا متونی غیر سفرنامهای و داستانی كه تصویر كلی از یک كشور خارجی به دست میدهند (نانکت، 1390: 105).
«تصویرشناسی» واژهای نو است كه حتی در برخی از فرهنگهای لغت، هنوز ثبت نشده است (نامورمطلق،1388: 121). شورل در این زمینه، ضمن مقایسه با اسطورهسنجی مینویسد: دو عبارت تصویرشناسی و اسطورهسنجی از ابداعات نو هستند كه فرهنگهای تازه نیز آنها را همچنان نادیده انگاشتهاند. به طور مثال در فرهنگ گنجینهی زبان فرانسه در ویرایش مجازی آن در سال 2004 م. از تصویرشناسی سخنی به میان نیاورده است( به نقل از شورل در نامور مطلق،1388 : 121).
«ما هرگز خودمان را نخواهیم شناخت، اگر فقط خودمان را بشناسیم». این جمله معروف فردیناند برونتییر[7] (1849- 1906 م.)- استاد زبان فرانسه و عضو فرهنگستان فرانسه است( شرکتمقدم، 1388: 52).
موضوع تصویرشناسی، مطالعه تصویر «دیگری» و به بیان دقیقتر« فرهنگ دیگری» و یا عناصر آن در ادبیات و یا هنر است. به عبارت دیگر تصویرشناسی، دانش و روشی است كه در آن تصویر كشورها و شخصیتهای بیگانه در آثار یک نویسنده یا یک دوره و مكتب مطالعه می شود(نامور مطلق،1388: 122).
هدف تصویرشناسی، بررسی تصویر فرهنگ خودی در ادبیات دیگری یا فرهنگ دیگری در ادبیات خودی است( همان :121).
تصویر برگرفته از عقاید، تقاضا، نگرشها، فرضیه ها، مسائل ذهنی، نظرهای از پیش تعیین شده، توهّم یا خیالاتی است که متعلق به گروهی از جامعه، مؤسّسات یا موارد دیگر است (گرون، 2007: 21).
«در مطالعات تصویرشناسی، فراتصویر، به این اندیشه راجع است كه به نظر یک ملت، دیگری چه دریافتی از آن ملت دارد» (نانكت،1390 : 113).
آلن مونتاندون[8] در تعریف تصویرشناسی بر موضوع «دیگری» تأكید میكند و مینویسد:« تصویر شناسی، مطالعه بازنماییهای بیگانه در ادبیات است» (به نقل از مونتادون در نامورمطلق،1388: 122).
[1] – Imagology
[2] – Madame de Staël
[3] – Hipollyte Taine
– [4] برای کسب اطلاعات بیشتر در این زمینه، ر.ک: تاورنیه،1336: سفرنامه تاورنیه ، ترجمه ی ابوتراب نوری. Jean-Baptiste Tavernier
[5] – سیاح و تاجر فرانسوی که به سرزمین فارس سفر کرد. Jean Chardin
[6] – Jean-Marie Carré
[7] – Ferdinand Brunetiere
[8] – alain montandon
مسیحیت همانند بیشتر ادیان در بستری رشد و نمو کرد که ادیان و فرهنگهای متعددی قبلاً در آنجا حضور داشتند. در وهلۀ نخست، باید گفت این دین از دل یهودیت به وجود آمد و به همین دلیل، عناصری از آن برگرفت. افزونبر این، وقتی مسیحیت بعدها وارد اسکندریه مصر و سپس اروپا شد تحت تأثیر فرهنگها و جهانبینیهای آن سرزمینها قرار گرفت. بدین ترتیب فرهنگ یونانی دومین عنصری است که نشانه هایی از نفوذ آن در مسیحیت به چشم میخورد. همچنین تعدادی از پدران کلیسا از قبیل یوستینوس، اوریگنس، کلمنس اسکندرانی و … پیش از گروش به مسیحیت، در فلسفۀ یونانی تحصیل کرده بودند. اینان نگاه یونانی به جهان، انسان و وجود را وارد دین مسیحیت کردند. البته مسیحیان از همان ابتدا مخالفت خود را با تعالیم فلسفه یونان نشان میدادند. برای نمونه، پولس در رسالههای خود از دو نوع حکمت الهی و انسانی سخن به میان آورد که اولی انکشافی و الهامی است اما دومی زوالپذیر و ساخته انسان است. با این حال، تأثیرات یونان حتی در سبک نوشتاری آثار مسیحیان اولیه قابل تشخیص است؛ یعنی در طبقه بندی علوم، نگارش خطابهها و مباحث الهیاتی مثل تعالی خداوند و ارتباط او با جهان، نشانه هایی از نفوذ یونانی به چشم میخورد. در روم نیز مسیحیان با پیروان آیین میترا و سایر ادیان رومی مواجه شدند و عناصری هم از آن أخذ کردند. آیین گنوسی چهارمین عنصری است که میتوان در رابطه با مسیحیت باستان بر آن تأکید کرد. اینکه نهضت مذکور پیش از مسیحیت به وجود آمد یا پس از آن، به طور دقیق مشخص نیست. تعدادی از آثار گنوسیان پیشامسیحی بودن آن را تأیید می کنند، در حالی که تعدادی دیگر دلالت بر این دارند که آیین مذکور پس از مسیحیت
ظهور کرده است. با این حال، با توجه به اسناد و آثار موجود میتوان گفت آیین گنوسی احتمالاً پیش از مسیحیت وجود داشته اما پس از دین مسیح آن را بستر مناسبی برای رشد و تطور خود یافته است.
هدف ما در این تحقیق بررسی تقابل الهیات رسمی مسیحیت با آموزههای گنوسیان است. از آنجا که در سدۀ چهارم میلادی قرائتی رسمی از الهیات مسیحی در طی شوراهای متعدد کلیسایی به وجود آمد، ما نیز تعالیم مسیحیان را تا قرن مذکور مورد توجه قرار خواهیم داد. بنابراین، سعی خواهیم کرد تقابل الهیات رسمی مسیحیت با آیین گنوسی درباره موضوعات و مفاهیم الهیاتی را نشان دهیم.
روشی که در این تحقیق در پیش گرفتهایم بیشتر تاریخی و تحلیلی است؛ یعنی ضمن بررسی تاریخی آموزههای مسیحیت و نهضت گنوسی سعی کردهایم تفاوتها و تشابهات موجود را نیز نشان دهیم. به عبارتی دیگر، صرفاً به توصیف شخصیتها و آموزهها اکتفا نشده است، بلکه سعی بر این بوده که اختلاف و اتفاق نظر هر دو گروه و دلیل موافقت و مخالفت آنها بر اساس منابع و مستندات موجود بررسی و تحلیل شود. از آنجا که گنوسیان بر خلاف مسیحیان فاقد نظام الهیاتی منسجم بودند، دیدگاه های الهیاتی یکپارچهای ندارند. اینان در میان خودشان نیز در مورد باورهای خود اختلاف نظر داشتند. ما ضمن معرفی و تحلیل دیدگاه های آنان خواهیم کوشید تا حد ممکن به جمعبندی مطلوبی دست یابیم.
در فصل اول سعی بر این خواهد بود که مطالبی دربارۀ خاستگاهها و زمینه های رشد مسیحیت و آیین گنوسی ذکر شود. بنابراین، میراث یهودیت، هلنیسم، ادیان رازباور، آیین میترایی، ادیان آسیای صغیر، مصر و سوریه را در فصل مذکور بررسی خواهیم کرد. در فصل دوم تعالیم اصلی مسیحیت از قبیل خداشناسی، مسیحشناسی، تثلیث، جهانشناسی، نجاتشناسی و انسانشناسی و مفاهیم مرتبط با آنها در سه حوزۀ کتاب مقدس، آباء مرتبط با رسولان و نوشتههای پدران کلیسا بررسی شده است. هدف ما این بوده که از بین آباء مرتبط با رسولان و آباء کلیسا مشهورترین و تأثیرگذارترین آنان را انتخاب کنیم. از آنجا که متون گنوسی از سدۀ اول تا چهارم میلادی به نگارش در آمدهاند، ما هم به آبائی خواهیم پرداخت که متعلق به این محدودۀ زمانی هستند. بنابراین، به نویسندگان سدههای بعدی مثل آگوستینوس چندان توجه نشده است. او هر چند دربارۀ مانویت رسائل زیادی به نگارش درآورده است، اما این مسأله خارج از چارچوب موضوع ما است. به عبارتی دیگر، بررسی دیدگاه های وی راجع به مانویت و ارتباط این دین با آیین گنوسی پژوهش جداگانه ای میطلبد. در نتیجه، رسالۀ دیداکه، تاتیانوس، پولیکارپوس، ایگناتیوس، رساله بارناباس، کلمنس رومی از دوره آباء مرتبط با رسولان و یوستینوس، ترتولیانوس، کلمنس اسکندرانی، اوریگنس و ایرنائوس لئونی از میان آباء مدافعهگر انتخاب شدند. در فصل سوم، ضمن معرفی بزرگان گنوسی، آثار و نوشتههای گنوسیان نیز بررسی شده است. برخی پدران کلیسا از قبیل ایرنائوس و ترتولیانوس و فیلسوف یونان یعنی افلوطین آثاری را بر ضد گنوسیان به نگارش درآوردهاند و ما نیز در معرفی شخصیتهای گنوسی از این نوشتهها استفاده کردهایم. اما تعالیم گنوسیان دربارۀ مفاهیم مورد بحث، یعنی خداشناسی، مسیحشناسی، لوگوس، جهانشناسی و انسانشناسی را در آثار خود گنوسیان بررسی کردهایم. نوشتههای آنان در مجموعه ای تحت عنوان متون نجع حمادی گردآوری شده و استناد ما نیز به همین متون بوده است. در فصل پایانی، تقابل مسیحیت با آیین گنوسی را در حوزه های مختلف بررسی کردهایم. همچنین وجود عناصر گنوسی در عهد جدید، بهویژه در رسالههای پولس را نشان دادهایم.
پژوهش پیش رو با هدف بررسی میزان تناسب محتوای کتاب دین و زندگی (1) با نیاز دانش آموزان شهر کرمانشاه انجام شده است. در این پژوهش ضمن تعریف لغوی و اصطلاحی تربیت، دین، تربیت دینی و ذکر عوامل مؤثر بر تربیت دینی، نقش ایمان در تربیت دینی، نقش تربیت دینی بر آرامش روانی، اصول و مبانی تربیت دینی و همچنین توجه به اهداف، روشها، مراحل تربیت دینی و اصول حاکم بر برنامه های دینی و قرآن دوره متوسطه، به معرفی کتاب دین وزندگی (1) و نقد و بررسی آن پرداخته شده است.
نمونه مورد نظر در این پژوهش شامل 472 نفر دانش آموز دختر و پسر مناطق سهگانه دبیرستانهای شهر کرمانشاه است که با روش نمونه گیری تصادفی ساده، از میان تمام دبیرستانهای شهر کرمانشاه انتخاب گردیده است.
با توجه به داده ها و تحلیل آنها نتایج زیر به دست آمد:
میان محتوای کتاب دین و زندگی سال اول دبیرستان و نیاز های دانش آموزان رابطه مستقیم و بیشتر تناسب وجود دارد.
مطالب مطرح شده در کتاب دین و زندگی تا اندازه زیادی در پاسخ گویی نیازهای اساسی دانش آموزان موفق بوده است.
طرح مطالب دین وزندگی تا اندازه زیادی بر اندیشه ، اخلاق و اعمال دانش آموزان مؤثر بوده است.
مقدّمه
بشر در عصر حاضر در چالش با بزرگترین بحرانها میباشد. و همواره از بحرانی به بحران دیگر نقل مکان می کند. و بساری از جوامع نیز بحرانهای خود را به جوامع دیگر صادر می کنند که بعضی از این بحرانها در جهان بیرونی و واقعی است و بعضی دیگر بحرانهای درونی است که به مراتب شدیدتر، پیچیدهتر و فاجعه آمیزتر است؛ مانند بحران هویتی، بحران معنویت، بحران ارزشها، بحران در انتخاب هدف، بحران در کلّیّت خویش، بحران در معرفت دینی، بحران در آیین اخلاق و آداب اسلامی و…
از همهی این بحرانها مصیبت بارتر که بنیان درون و بیرون آدمی را از هم گسسته و او را به تباهی کشانیده، همان بحران در “تربیت دینی” در قالب حس مذهبی و نیاز خداجویی اوست. بحرانی که وحدت درونی او را به تفرقه و تشتّت کشانده و دل او را به اضطراب دائمی مبتلا ساخته و باعث گم گشتگی انسان از آیین حنیف و فطرت الهی شده است.
تنها راه فرار از این بحرانها و بن بستها روی آوردن عمیق و عاشقانه به خویشتن خویش و فطرت اصلی و ازلی است. یعنی روی آوردن به همان کلّیّت و وحدتی که آدمی در آن شکل گرفته است. در حالی که شرایط کنونی از انسان فقط قطعاتی از پارههای انسانی به جای مانده است؛ انسانی که از جامعیّت، سیّال بودن و کلّیّت خویش خارج گشته است.
در حال حاضر انسان “دین” را که وحدت بخش ابعاد پراکنده و متفرق زندگی بشر میباشد، از دست داده است و بینش الهی را که افق حیات را از ازل تا ابد در برابر او میگشاید، رها ساخته و به بینش تنگ نظرانهی علم جزم اندیش بسنده کرده و تراکم اطلاعات بیرونی را جایگزین
تحول معرفت بیرونی نموده است.
امروزه فرهنگ بشریت سطحی و دانش او خطرناک شده است؛ زیرا از لحاظ تکنیک و صنعت پیشرفت نموده و از نظر معنا و هدف به غایت فقیر و ضعیف گشته است و همچنین یکپارچگی، وحدت و تعادل روانی انسان که از ایمان الهی، شوق دینی و احساس عرفانی برمیخاست، از میان رفته است.
تفاوت عظیمی است میان انسانی که دین ندارد و انسانی که دین خود را گم کرده یا آن را درک نکرده است. اقوام فراوانی هستند که دین دارند اما آن را گم کرده و از آن غافل ماندهاند، انسان دین گم کرده یا غافل شدهی از آن در واقع هویت بشری و الهی خویش را گم کرده است؛ به همین دلیل نه تنها از طبیعت و از خدا گسسته، بلکه از خود نیز گسسته است. زیرا وقتی کسی خدا را نمیشناسد، چگونه می تواند خود را بشناسد؟ و چون خود را نمیشناسد، چگونه می تواند دیگران را بشناسد؟ و بر همین اساس است که امام علی (ع) میفرمایند: “مَعرِفَهُ النَّفسِ أنفَعُ المَعارِفِ”[1] “شناخت خود، سودمندترین شناختهاست”. و یا در جای دیگر امام باقر (ع) میفرمایند: “و لا مَعرِفَهَ کَمَعرِفَتِکَ بِنَفسِکَ”[2] “هیچ شناختی همچون شناخت وجود خود نیست”.
بنابراین وضعیت تعلیم و تربیت در جامعهی معاصر نیز به این گرفتاری بیشتر دامن زده است و تنها تکیهگاهی که ممکن است این وضع را تعدیل بخشد و امیدی تازه در روح نسل آینده بدمد، روی آوردن مجدد بشریت به مسائل اخلاقی، ارزشی، معنوی، دینی و بازگشت به جایگاه خلیفه اللهی انسان در کره زمین است.
یکی از چیزهایی که انسان آن را گم کرده یا ازآن غافل شده این است که بازسازی کرامت مقام الهی او و شرافت وجدانش مستلزم بازگشت به اخلاقیات و ارزشهای الهی است. زیرا با نگاهی به تاریخ گذشته و تاریخ تکامل بشریت مشخص می شود که بزرگان، اندیشمندان و برجستگان تاریخ که واجد جاودانگی در اثر گذاریهای تربیتی خود بر نسلهای بعدی شده اند، کسانی بوده اند که به این ارزشها تأسّی جسته و همهی این بزرگیها مرهون تربیت دینی آنان بوده است.
امّا در جامعهای که ما در آن زندگی میکنیم در فضایی از ارزشهای دینی و شعائر مذهبی قرار گرفته و تمام تلاش و کوشش دستگاه تعلیم و تربیت کشور نیز معطوف به تقدّم پرورش دینی بر دیگر امور است و قرار بر این است که این فرهنگ و معارف دینی از این وادی به سراسرِ جهان عرضه شود و این جامعه، الگو و اسوهای حسنه برای دیگر جوامع باشد. علی رغم همهی تلاش های اندیشمندان تعلیم و تربیت بعد از انقلاب اسلامی مسأله اساسی اینجاست که آیا گرایشهای دینی و باورهای درونی افراد نسبت به دین، آن گونه که اهداف مقدس مسئولان ایجاب می کند رو به افزایش است یا بر عکس ممکن است روندی خلاف انتظار داشته باشد؟
مثلاً در بخش تعلیم و تربیت دانش آموزان با همهی تغییرات محتوایی در کتابهای درسی و پررنگ نمودن شعائر مذهبی در مدارس و تقویت آموزشهای دینی و قرآنی و ترویج همه جانبهی آن در فضای درون و برون مدرسه، آیا گرایشهای دینی دانش آموزان افزایش یافته است؟ آیا دینی کردن دانش آموزان به دینی شدن آنها منجر شده است؟
روشهایی که برای تربیت دینی دانش آموزان به کار گرفته شده تا چه اندازه مورد پژوهش قرار گرفته است؟ آیا این روشها باعث رغبت دانش آموزان به ارزشهای دینی می شود یا نتیجه عکس را به دنبال دارد؟
این سؤالات و صدها سؤال دیگر، دل مشغولی همهی دردمندان دینداری است که خواهان حاکمیت قلبی و درونی و باطنی ارزشهای دینی در عمق وجود افراد جامعه مخصوصاً نسل آینده، همان دانش آموزان عزیز امروز میباشد.
پاسخ پژوهشی به این سؤالات روشن کننده افق آیندهی نظام تعلیم و تربیت کشور جهت رسیدن به روشهای بنیادین و کار آمد تربیت دینی میباشد که در این تحقیق سعی شده است براساس فرضیاتی در قالب آیات شریفهی قرآن و احادیث و روایات معصومین (ع)، به میزان دستیابی به سؤالات فوق در جهت رسیدن به هدف والای تربیت دینی پرداخته شود و میزان تأثیرپذیری دانش آموزان از کتابهای دین و زندگی مطالعه شود.