:
ظهور برخی شاخه های نا کارآمد نظام آموزشی متوسط ، رشد نمایی فناوری و ضرورت نیاز به کارکنان ماهر و نیمه ماهر در صنایع، متولیان نظام آموزشی را بر آن داشت تا با لحاظ تغییراتی بنیادین در پیکره آموزش رسمی جامعه برای رفع این نیاز اساسی اقدام کند . تأسیس و فراگیر کردن شاخه های مهارت آموزی در نظام آموزشی یکی از نتایج این تصمیم است. آموزش فنی و حرفه ای در مقایسه با آموزش عمومی بسیار گران و هزینه بر است و مطالعات تطبیقی هزینه های این دونظام، این دو مدعا را تأیید می کند.
با باز اندیشی و مطالعه فرایند تحصیلی در این مراکز ضرورت این موضوع را می رساند که این نظام باید در جهتی حرکت کند که کارایی و اثر بخشی آن در مقایسه با هزینه هایش افزون تر باشد . مهم تر از همه اینکه اقتصاد رقابتی و دانش محور امروز نقش این نظام را بسیار حساس تر کرده است . تحقیقات نشان دهنده این مطلب است که هنرجویان به شکل مناسبی برای بر آوردن نیازهای این اقتصاد آماده نمی شوند بنابراین امروزه ازاین نظام آموزش و پرورش به طورعام و فنی حرفه ای و کاردانش به طور خاص انتظار می رود تا شرایط مناسبی برای پرورش کارکنانی متناسب با نیاز اقتصاد امروز را تربیت کنند .
یکی از عمده ترین ارکان موفقیت در بازار رقابتی و اقتصاد دانش محور امروز، داشتن برنامه درسی نظامند و محتوی کارآمد و با کیفیت است از این رو نظام آموزشی فنی و حرفه ای و کاردانش یکی از مهم ترین دروندادهای این بازار را تأمین می کند نیروی انسانی ماهر و نیمه ماهر است.که موقعیتی حساس دارد. کشور ایران به دلیل جوان بودن صنعت نیاز شدید به نیروی ماهر و نیمه ماهر دارد. بنابراین میزان تناسب میان محتوای دروس با مهارت، رعایت پیش نیاز های درسی در برنامه درسی، میزان کفایت امکانات و دستگاه های موجود در کارگاه های هنرستان، برای پاسخگویی به میزان دسترس پذیری امکانات و میزان به روز بودن امکانات، نیازهای آموزشی هنر جویان، سرانه تعداد رایانه، کتابهای تخصصی و همچنین بررسی همه هنرستان ها که آیا همگی در یک وضعیت به نسبت یکسان قرار دارد می تواند
دسترسی به اهداف در نظر گرفته شده را تسریع بخشد .
فضای آموزشی در هنرستان ها که هم فضای کارگاهی را شامل می شود اهمیت افزون تری دارد. از آنجا که در این هنرستان تعامل میان دروس نظری و عملی مورد نظر است. بنابراین این فضاها باید مطلوبیت لازم را برای تداوم کیفیت هر چه بیشتر، فضای تعادل داشته باشد . بدیهی است هر چه عوامل دروندادی مانند هنرجویان، هنرآموزان و امکانات و تجهیزات و برنامه درسی وضعیت مطلوبتری داشته باشد می توان تا حدودی فرایند بروندادی مناسب را انتظار داشت.
با در نظر گرفتن این مطلب و با بررسی بیشتر در می یابیم که فضای آموزشی و امکانات از همه مهم تر برنامه ریزی درسی برای رشته گرافیک رایانه ای در هنرستان های کاردانش وضعیت مطلوبی نداشته و نیاز به بررسی بیشتری دارد .
برای اثبات این مطالب فضای آموزشی چند هنرستان در نواحی مختلف در شهرستان تبریز را مقایسه کردیم و متوجه شدیم که فضای آموزشی موجود در هنرستان ها در سطح مطلوب نیست. به طوری که در بعضی مناطق نه تنها فضای آموزشی کافی و استاندارد برای دروس کارگاهی وجود ندارد بلکه امکانات و تجهیزات از جمله کامپیوتر و عوامل جانبی آن نیز مهیا نیست .
با بررسی محتوی دروس ارائه شده و مقایسه آن با محتوی دروس «رشته گرافیک» در هنرستان های فنی حرفه ای در می یابیم که دروس ارائه شده به طور عملی کارآمد نبود و نتوانسته نیاز هنرجو را در بازار کار تأمین و یا برای ادامه تحصیل در مقاطع بالاتر سودمند باشد . انتظارات و اهدافی که برای این رشته تعریف شده است هیچگونه تناسبی با محتوی و اطلاعات که به هنرجو ارائه می شود نداشته و نتوانسته آنها را تحقق بخشد .
متأسفانه تخصص و مهارت های هنرآموزانی که در هنرستان های مورد بحث، برسی گردید، دریافتیم که در بعضی مواقع هنرآموزانی مشغول تدریس رشته گرافیک رایانه ای هستند که رشته تخصصی آنها مرتبط با این رشته نیست و مهارت کافی برای آموزش دروس تخصصی را ندارد. و همچنان به اهمیت و ضرورت استفاده از متخصصان در امور پرورشی و گزینشی و ارائه خلاقانه محتوا و روش تدریس کم توجهی میشود. روشن است با نگاه تک بعدی بهره گیری از محتوی نا مناسب ، روش های منسوخ و از همه مهمتر مربیان غیر متخصص در امورآموزش تبعات زیانباری را برای نظام آموزش و پرورش و سرمایه های انسانی به همراه خواهد داشت.
با تعریفی که می توان از این رشته کرد و با توجه به اهداف در نظر گرفته شده و مقایسه آن با محتوی و سر فصل های در می یابیم که هنرجو بعد از اتمام تحصیلات خود دچار سردرگمی شده و به طور عملی در محیط کار با مشکل بر خورد می کند چرا که اطلاعاتی که یک هنرجو طی دو سال تحصیل در هنرستان باید کسب می کرد را ندارد و مهارت به دست آمده نا کافی می باشد .
تحلیل محتوی و مصاحبه با هنرجویان نشان داد آنها در طول دوران تحصیلی خود آموزش های کاربردی مناسبی در زمینه کارآفرینی که یکی از هدف های بزرگ هنرستان فنی حرفه ای و کاردانش به شمار می رود را دریافت نمی کنند.
به عبارات دیگر سطح نازل کیفیت مهارتی هنرجویان و ناآشنایی با مهارت های مورد نیاز امروز در بازار کار و همچنین نا آگاهی هنرجو از مفاهیم هنری و گرافیکی نقایص موجود را اثبات می کند .
:
این تحقیق از دو منظر به بررسی نقش و اهمیت اسطوره در موسیقی دستگاهی ایران پرداخته است؛ یکی از طریق محتوای گوشه ها که همان بار ملودی و بار نغمات است و دیگری از طریق معنی ظاهری (واژگان ردیف) گوشه ها.
موسیقی نیز به عنوان بخش اعظمی از فرهنگ و هنر هر ملت ، که همراه با پیدایش خلقت، آفریده شده و هم طراز با رشد فرهنگ، تکامل یافته است، در فراز و نشیب این راه، شادی ها و سختی های بشر را همسفر بوده است به همین دلیل، نقش بخش های مهمی از فرهنگ و تاریخ هر ملت که اسطوره نامیده
می شود در موسیقی به عنوان یک هنر، در درک معنای بسیاری از گوشه ها و نغمات در موسیقی دستگاهی ایران بسیار با اهمیت می باشد.
در بخش نظری این پایان نامه با همه کمبودها و محدودیت های تحقیق بدلیل نبودن پیشینه و ادبیات کافی در موضوع مورد پژوهش، به بررسی نقش و اهمیت اسطوره در موسیقی دستگاهی ایران پرداخته شد که در این خصوص، بیشتر از گفتگوها و نظرات اساتید در رشته های مرتبط با این موضوع از جمله تاریخ، جامعه شناسی، ادبیات و موسیقی بهره گرفته شد.
پس از جمع بندی نهایی نظرات به همراه برخی موارد یاد شده در کتاب ها، باید گفت با توجه به بررسی و جمع بندی کتاب ها، مقالات و
گفتگوهای اساتید و صاحب نظران شاخه های مختلف در خصوص اهمیت و نقش اسطوره در موسیقی دستگاهی ایران ، می توان گفت اسطوره از نقش بسیار مهمی در الهام گرفتن موسیقی دانان برخوردار است.
موضوع بخش عملی پایان نامه نیز “نوازندگی ساز کمانچه در دستگاه ماهور مرکب” می باشد.
پیشگفتار
تلاش هایی که در این تحقیق انجام شده در راستای درک و فهم بیشتر موسیقی دستگاهی ایران
می باشد. هنری که پیشینه و قدمتی به وسعت تاریخ را در دل خویش گنجانده و از دل اعصار گذشته ، شادیها و رنجها، شکستها و پیروزی ها و تجاوزها و تهاجم تاریخ به نظاره نشسته و امروز گرد ایام خورده در دست ماست.
یافتن مفهوم و معنی تاریخی از روند نغمات، کار آسانی نیست و اگر هم انجام پذیر باشد در حوصله این تحقیق نمی گنجد. شاید با حضور تیمی که متشکل از تاریخ شناس، اسطوره شناس،
موسیقی شناس و … باشد بتوان نقش تاریخی نغمات را مورد مطالعه قرار داد اما نکته ای که ما را با اسطوره و تاریخ در بخش زیادی از گوشه های دستگاهی موسیقی ایرانی آشنا می کند نام گوشه ها یا واژه شناسی گوشه گان آن می باشد که می توان خاستگاه هر گوشه را با در نظر گرفتن نام و واژه شکافی هر گوشه در اسطوره ها جستجو کرد و باید چنین گفت که از طریق نام هر گوشه می توان تاریخ پشت آن گوشه را رصد کرد. در راستای این شناخت، نظریه تنی چند از اسطوره شناسان و دوران های تاریخی مختلف مورد بررسی اجمالی قرار گرفته است.
در اینجا از عزیزانی که مرا در تدوین و تکمیل پژوهش حاضر یاری نموده اند؛ آقایان؛ دکتر فریدون جنیدی، دکتر محسن حجاریان، دکتر کزازی ، خانم هانیه ناظری و همچنین؛
راهنمایی های صمیمانه جناب آقای بالنده و اردشیر کامکار عزیز که مرا با مهرشان یاری کردند، و دوستان عزیزم در گروه سروشان که در این پایان نامه همراه من بودند سپاسگزاری می کنم.
ای بر تثبیت سینمای معناگرا » به چاپ رساند.(دانش، مجله فیلم ، شماره328، صص 102- 100)
وی در این دو مقاله سعی کرد پرسشهایی در حوزه سینمای معناگرا طرح کند. وی با مرزبندی سینمای اخلاقی و سینمای دینی با سینمای معناگرا تلاش کرد نخست در حیطه نظری و سپس در حیطه آزمون و خطا تعریفی از این شبه گونه سینمایی ارائه دهد .دانش حتی وجود عناصری از عالم غیب در سینما را شرط لازم برای سینماگران معنا دانست و خاطر نشان کرد که با توجه به تعریف دین، در بسیاری از معارف و جنبه ها، غیب، نقش محسوسی ندارد و این بخشی از معارف دینی در سینمای دینی است، اما در سینمای معناگرا نیست.
علی مصلح حیدرزاده در مطلب بسیار کوتاهی با عنوان «نکته ها؛ سینمای معناگرا و آینده» که در ماهنامه فیلم چاپ شد، اشاره می کند که سینمای معناگرا تعبیر امروزی تر همان سینمای دینی است که در گذشته بارها مطرح بوده است. (حیدرزاده، مجله فیلم، شماره327، ص34)
ابوالحسن علوی طباطبایی در مقاله «یادآوری تعهد از یاد رفته؛ سینمای معناگرا و تبیین عالم هستی» که در ماهنامه فیلم به چاپ رسید، سینمای معناگرا را معادل سینمای دینی می داند و معتقد است که این سینما اشاره به نوعی محتوای هستی شناسانه و اصیل بر پایه اندیشه های متعالی انسانی است که به سینمای بحران زده هشدار می دهد. (علوی طباطبایی، مجله فیلم، شماره328، صص 106- 103)
سپس مهرزاد دانش در مطلبی با عنوان «معنازدگی؛ معناگرایی درفیلم های ایرانی » به بررسی فیلم های نمایش داده شده در جشنواره بیست و سوم فجر می پردازد و به دلیل وجود عناصری از قبیل لوکیشن روستایی و غیر شهری، شخصیتهای ساده یا ابله، تم سفر و مهاجرت، فضاسازی به وسیله ی مه، دود و … آنها را یادآور فیلمهای موسوم به عرفانی- فلسفی دهه 60 می داند.(دانش، مجله فیلم، شماره329، صص 34- 33)
تورج زاهدی نیز در مقاله ای که تحت عنوان «طریق رندی؛ ملاحظاتی درباره جشنواره 23 فجر» به چاپ رسید، عنوان معنا گرا را برای این فیلمها مناسب نمی داند و پیشنهاد می کند به جای آن از عبارت« سینما و عالم معنا» استفاده شود.(زاهدی، مجله فیلم، شماره330، صص
157- 156)
هیوا مسیح در مقاله ای با عنوان «در اندرون من خسته دل …؛ درنگی در مفهوم سینمای معناگرا» به این گرایش در سینمای ایران با تردید می نگرد و می نویسد: « سینمای معناگرا نوید کشف تازه ای را می داد اما ناگهان دریافتیم که با عبارتی مبهم روبرو هستیم ». وی سپس با اشاره به نظریات پل ریکو اینگونه بیان می کند که لزوما معنای قطعی وجود ندارد و در نهایت همه آثار هنری دارای معنایی هستند.(مسیح، مجله دنیای تصویر، شماره141، صص 95- 94)
صرفنظر از درستی نامگذاری و جهت دهی تولید آثار سینمایی در قالب سینمای معناگرا و اطلاق این نام به دسته ای از فیلم ها و سپس راه انداختن سلسله مباحثی در این مورد ، نه از طرف حوزه های آکادمیک سینمایی، بلکه از سوی مدیران میانی بنیاد فارابی؛ از تعاریفی که تا به امروز از سینمای معناگرا ارائه شده می توان به این نکته پی برد که تجلی امر قدسی در این نوع فیلم ها اهمیت ویژه ای دارد.
میرچا الیاده در بررسی خود در زمینه جنبه اسطوره ای و آیینی دین ، مفهومی را مطرح ساخته كه در پژوهش های یزدان شناسانه درباره فرهنگ و هنر اهمیت دارد. این مفهوم ، «تجلّی قدسی» است كه الیاده آن را برای تعریف «فعل تجلی امر مقدس» به كار می برد. (برد، تأملاتی در باب سینما و دین، ص 13)
«تجلی قدسی» عبارت است از ظهور و انكشاف امر متعالی یا مقدس از خلالِ واقعیتِ مادی ؛ یعنی، تجلی چیزی از مرتبه ای كاملاً متفاوت كه فراتر از واقعیت عالم مادی است و در عین حال در اشیایی ظاهر می شود كه جزء جدایی ناپذیر و مكمل دنیای طبیعی و «خالی از قداست» ماست. (الیاده، مذهبی و الحادی، ص 11)
آنچه در بحثهای یزدان شناسانه ی سینما نیاز است، توجه به این نکته است که فیلم چگونه می تواند مکاشفه ی امر قدسی را مقدور سازد. فیلم، نوعی شکل هنری چند وجهی است و سهم تجزیه و تحلیل در فهم یک فیلم چندان است که مسئله ی معنا را برحسب فنون سینمایی پی می گیرد. هیچ شیوه ی معتبری از نقد فیلم نیست که بر پایه ساختار بصری خود فیلم بنا نشده باشد. بعلاوه ، هیچ یک از این روشها برای معنایی که در فیلم می توان یافت ، مانعی خود به خود به شمار نمی آید. کسی مجبور نیست که در فیلم معنایی ماورایی بیابد یا اینکه امکان وجود چنین معنایی را نا دیده بگیرد. خود فیلم با همه غنای دیداری و شنیداریش باید امکان تاویل را فراهم آورد.
استفن سایمون معتقد است ، «فیلم وسینما همچون پنجره ای است كه انسان ها از ورای آن
می توانند به كاینات بنگرند.» این تعریف ، بیشتر از آن كه به مقوله سینما و تصویر بپردازد، نشان دهنده ویژگی محتوایی و درونی در فیلم ها است، یعنی سوق دادن توجه بیننده به دنیایی غیر از دنیای ملموس پیرامونش. (سایمون، الهامات معنوی در سینما، ص 95)
در این پژوهش سعی شده است ضمن بررسی نسبت میان سینما و معنا، سبک استعلایی در سینما، نشانه شناسی سینمای معناگرا ، مضامین در سینمای معناگرا و سینمای معناگرا و ژانرهای سینمایی؛ این مفهوم، در راستای اعتلای مفاهیم نظری- کاربردی در حوزه ی فرهنگ ایران زمین تبیین گردد.
:
تاریخچه ی تئاتر به روزهای آغازین زندگی بشر باز می گردد. روزهایی که بشر از آیین برای جلب حمایت نیروهای مافوق طبیعی و جادویی یهره می جست. به مرور زمان از دل این آیینها که به صورت نمایش به اجرا در می آمدند اسطوره ها به صورت نمادین نمایان شدند و به عنوان سنت شفاهی قبیله حفظ گردیدند. با گذشت زمان، اساطیر راهی شدند برای درام نویسان تا بر اساس آنان درامی تشکیل شود و تئاتر شکل رسمی خود را پیدا کند. رفته رفته اساطیر جای خود را به موجودات خیالی نزدیک به انسان بخشیدند ونهایتاً انسان جایگاه خود را در تئاتر پیدا کرد. به وجود آمدن این تحول سالیان سال به طول انجامید تا اولین بار ارسطو(322-384ق.م) مسئله ای را مطرح کرد که تا آن زمان سخنی از آن به میان نیامده بود و این مسأله که در فن شعر خودنمایی کرد همان عنصر نقد بود. شاید در فن شعر به طور مستقیم از این واژه استفاده نشده باشد اما زمانی که ارسطو محاکات(تقلید) را مطرح کرد از واژه ی «وِری سیمیلایز»[1] به معنای مثل حقیقت، شبیه به واقع، استفاده کرد که بحث تخیل هنرمند را با خود به همراه داشت. زمانی که پای تخیل به میان می آید کندن کوه بیستون توسط فرهاد که نظامی گنجوی آن را تصویر کرده به طور واقع کندن کوه نیست بلکه تصویری خیالی برای زحمت فرهاد در راه رسیدن به شیرین است، بنابراین واژه ها در معنای خود به کار نرفته اند و تفسیری در ورای خود می پذیرند که به نقد می انجامد.نقد از
همان سالیان پا به عرصه ی وجود نهاد و جایگاه رفیعی را در عرصه های گوناگون از جمله تئاتر کسب کرد و آنچه امروزه تئاتر را همچون پیله ای در بر گرفته و آن را تا پروانگی رهنمون می سازد چیزی نیست جز نقد. از آن زمان تا کنون نقد به شاخه های مختلفی تقسیم شد که از آن جمله می توان به موارد زیر اشاره کرد:: نقدتأثری(احساسی)، نقد فتوایی، نقد محاکاتی، نقد کاربردی، نقد روانکاوانه و … .
این پژوهش تنها شاخه ی نقد روانکاوانه را در نظر گرفته و به تفسیر آن در راستای هدف تحقیق می پردازد. نقد روانکاوانه با طرح مسائلی در باب ناخودآگاه مسیر ورود منتقد را به ذهن آدمی باز می کند. از این رو عقیده ی منتقدان از جمله دکتر سیروس شمیسا بر آنست که: ” نقد روانکاوانه گرایشهای مختلفی دارد مثلاً گاهی به مطالعه ی آفریننده ی اثر هنری می پردازد و گاهی به مطالعه ی خود اثر توجه دارد و گاهی تأثیر اثر ادبی بر خواننده را در نظر دارد و گاهی نیز از کیفیت و چگونگی آفرینش اثر ادبی و تکوین آن بحث می کند.” در این پژوهش سعی برآن است از نقد روانکاوانه در بررسی برخی از آثار ایبسن استفاده گردد. در همین راستا و به جهت آشنایی بیشتربا آثار ایبسن در این پژوهش نمایشنامه های او را می توان به چهار بخش تقسیم کرد:
· نمایشنامه های ملی، عاشقانه و درامهای تاریخی. از کاتلینا(1850) تا مدعیان تاج وتخت(1863).
· درامهایی از ایده ها. کمدی عشق(1863)، پیرگنت(1867)و امپراتوروجلیلی(1873).
· نمایشنامه های واقع گرای معاصر. ستون های جامعه(1877)، خانه ی عروسک(1879)، اشباح(1881) و دشمن مردم(1882).
· نمایشنامه های نمادین و وابسته به روانشناسی. مرغابی وحشی(1884)، روسمرسهولم(1886)، بانوی دریایی(1888)، هداگابلر(1890)، ایولف کوچک(1894)، جان گابریل بورکمان(1896) و وقتی ما مردگان بر می خیزیم(1899).
ازایبسن 26 نمایشنامه و یک دفتر شعر به چاپ رسیده است که در این پژوهش پنج اثر او مورد بررسی قرار می گیرد و سعی برآنست، آثاری که مورد نقد و بررسی قرار میگیرند این سخن ایبسن را نیز در دل به همراه داشته باشند: “من بیش از هر چیز یک خودشناسی سالم را آرزو میکنم. خودشناسی ای که انسان را وادار کند برای آن چیزهایی که متعلق به او است، ارزش و اهمیت قایل شود و بقیهی چیزها را منتفی بداند.
تأمین اجتماعی در کلام امام علی علیه السلام
امام علی علیه السلام طلایه دار اندیشه تأمین اجتماعی است. اصول اساسی تأمین اجتماعی را می توان در سخنان متعددی از آن حضرت، مورد مطالعه و بررسی قرار داد. روایت شده است که ایشان پیر مرد مسیحی ای را دید که از مردم گدایی می کرد. آن حضرت از احوال او سؤال کرد، به ایشان گفتند: او پیری مسیحی است که چندی است از کار افتاده پس امام علیه السلام فرمودند:
از او کار کشیدید تا این که پیر و از کار افتاده شده بعد او را از بیت المال محروم کرده اید! اکنون از بیت المال به او انفاق کنید و نیز ایشان در نامه خود به مالک اشتر می فرماید: در مورد طبقه پایین جامعه، پس در این طبقه مردمی هستند فقیر که در عین نیاز، روی سؤال ندارند. خداوند حقی بر ایشان مقرر داشته و خواسته است که آن را رعایت کنی. پس در نگه داشت آن بکوش، برای اینان در بیت المال حقی مقرّر دار و نیز بخشی از درآمدهای خالص را در هر شهر به آنان اختصاص ده.(صندوق تامین اجتماعی ؛1390،95)
فخر رازی ،یکی ازعلمای معروف می گوید:یک ازبزرگان و وارستگان را دیدم ،می گفت:شخصی را دیدم یخ می فروخت و مکررمی گفت :به کسی که سرمایه اش آب می شود،رحم کنید پیش خود گفتم این است معنی سخن خداوند در سوره عصر که فرمود: “سوگند به عصر که انسان در خسارت است ” آری ،انسانی که ازعمرش بهره عاقلانه نمی برد،مانند یخی است که آب می شود (همان ماخذ،96).
بشر درجوامع سنتی، در شرایطی که نیاز ضروری اش تأمین می شد، نیاز چندانی به وجود تأمین اجتماعی یا پیمان های جمعی نمی دید؛ چرا که خانواده، به مفهوم گسترده، جایگاه ویژه ای داشت و بسیاری از مشکلات در درون آن حل می شد. از این رو، کسی در مورد آینده خانواده اش زیاد نگران نبود؛ زیرا یقین داشت که در صورت فوت او، فرزندانش مورد حمایت دیگران قرار خواهند گرفت و این شبکه حمایتی متقابل، به او و اعضای خانواده، نوعی تأمین اجتماعی اولیه را هدیه می کرد که رفع کننده بسیاری از نگرانی ها بود. به علاوه، نهادهای مختلفی نظیر خانواده و نهادهای مذهبی مانند آتشکده ها، معابد، کلیساها و سرانجام مساجد، به شیوه های مختلف و به صورت داوطلبانه و پراکنده، با ارائه ابعادی از خدمات اجتماعی، حمایت از محرومان و مستمندان و نگهداری از یتیمان و درماندگان را عهده دار می شدند. از سوی دیگر بعلت اختلاف شرایط ، امکانات ، ویژگی های طبیعی ، چگونگی نظام های حاکم بر اجتماعات و استعدادهای افراد ، ایجاب می کند که زندگی همه انسان ها، در یک سطح نباشد و همگی نتوانند از درآمد مساوی برخوردار باشند. از دیرباز، بشر شاهد محرومیت ها و کمبودهای فراوانی بوده است؛ بیکاری، بیماری، نقص عضو، سوانح و حوادث را بر پیکر برخی هم نوعان احساس می کرد و رنج می برد و برای درمان آن، راه های مستقل و محترمانه ای را جست و جو و ارائه می کرد که یکی از
آن ها «تأمین اجتماعی» است. به طورکلی، وجود سه عامل، زمینه پیدایش«تأمین اجتماعی» را در دنیا فراهم آورده است: اول، نفع شخصی و اهمیتی که هر فرد برای منافع خود قائل است؛ دوم، احساس خیرخواهی و نوع دوستی؛ سوم، احساس سرنوشت مشترک که می توان از آن
به احساس صنفی نیز تعبیر نمود. ( قشقایی ، 1390،7)
مفهوم تأمین اجتماعی ، از دو نظر قابل توجه و بررسی است. یکی این که مفهوم تأمین اجتماعی ، عبارت است از کوشش های دولت در راه جبران خسارات و نتایج حاصله از پاره ای حوادث و اتفاقات اجتماعی، و دیگر این که در مفهوم دیگر تأمین اجتماعی، بحث از جبران عوارض خطرات نیست، بلکه هدف اساسی، جلوگیری از بروز حوادث و پیش بینی های لازم است. از آن جا که گفته می شود پیش گیری حادثه، بهتر از درمان و جبران عواقب آن است، در این مفهوم تأمین اجتماعی، سعی بر پیش بینی و پیش گیری است. در چنین شرایطی، محور سیاست تأمین اجتماعی، حمایت های چند جانبه از افراد در مقابل خطرهای مختلف است در مفهوم كلی، تأمین اجتماعی، حمایتی است كه جامعه در قبال پریشانیهای اجتماعی و اقتصادی پدید آمده به واسطه قطع یا كاهش درآمد بر اثر بیكاری، بیماری، بارداری، از كارافتادگی، سالمندی، فوت سرپرست خانواده و غیره برای افراد فراهم می آورد. مبنای این حمایت نوعی قرارداد اجتماعی میان افراد جامعه است. در این میان، ایجاد یكپارچگی و همبستگی ملی، ارتقای ثبات و سطح امنیت جامعه، كاهش ناهنجاریها و بزههای اجتماعی و ارتقای سرمایه اجتماعی از جمله نقشهای اجتماعی نظام تأمین اجتماعی هستند. به موازات، ایجاد زمینههای رقابت پذیری در بخش اقتصاد و ارتقای كارآمدی نظام توزیع و با توزیع جامعه در زمره وظایف اقتصادی نظامهای تأمین اجتماعی به حساب میآیند( همان ماخذ،9)
2-1- بیان مسئله
سازمان تامین اجتماعی نهاد قانونی و منحصربه فردی است که براساس مسئولیت گسترش انواع بیمه های اجتماعی و تعمیم آن به کلیه اقشار جامعه شامل مزدبگیران،کشاورزان،و روستائیان و صاحبان حرف و مشاغل آزاد که عمدتا از طبقه کم درآمد جامعه محسوب می شوند را در سطح کشورعهده ار
می باشد.هدف از تاسیس این سازمان اجراء و تعمیم گسترش انواع بیمه های اجتماعی ،استقرار نظام هماهنگ و متناسب با برنامه های تامین اجتماعی می باشد. در این راستا تامین مالی بخش عظیمی از هزینه های این هدف مهم به عهده مردم و بیمه شدگان که با پرداخت مبالغی به طورماهیانه تحت عنوان حق بیمه در تامین مالی طرح های تامین اجتماعی مشارکت دارند.حق بیمه های دریافتی از افراد که عمدتا کارفرمایان عهدار پرداخت آن می باشد از یک طرف به عنوان مهمترین منبع درآمدی و تامین مالی سازمان تامین اجتماعی و از طرف دیگر به عنوان مبنای ارائه خدمات و حمایتها (پرداخت مستمری بازنشستگی،ازکارافتادگی ،بازماندگا ن و غیره) برای هریک از بیمه شدگان محسوب می شود.(داودآبادی فراهانی؛1376، 5)
طبق مفاد قانون تامین اجتماعی کلیه کارفرمایان اعم از بخش خصوصی وغیر خصوصی که مشمول قانون تامین اجتماعی هستند،موظفند ماهیانه معادل 30درصد حقوق و مزایای مشمول بیمه کارگران و کارکنان خود را به عنوان حق بیمه در وجه سازمان پرداخت نمایند.مشمولین قانون تامین اجتماعی عمدتا در بخش خصوصی فعالیت داشته (قریب به 75 درصد ازمشمولین تحت پوشش این سازمان در بخش خصوصی فعالیت دارند) و با توجه به اینکه کارفرمایان موظفند حق بیمه کارگران خود را حداقل حقوق مصوب قانون کارهمان سال به سازمان تامین اجتماعی پرداخت نمایند.(ماده 28قانون تامین اجتماعی) در بررسیهای تجربی به عمل آمده ازشرکت ها و کارگاه های مشمول بیمه (شهرستان زنجان) و نیزمدارک مربوطه موجود در سازمان تامین اجتماعی مشاهده شده که تعداد کثیری از کارفرمایان مذکور برای پرداخت 30 درصد حقوق و مزایای مشمول بیمه کارگران خود تحت عنوان حق بیمه (حق بیمه عادی وبیکاری ) به سازمان تامین اجتماعی،حقوق و مزایای کارگران را عمدتا معادل حداقل حقوق و مزایای مصوب قانون کار و یا مبلغی کمتر از حقوق و مزایای واقعی کارگران (حقوق ومزایایی که هر کارگر عملا دریافت می دارد) درلیست حقوق و مزایای ارسالی به سازمان اعلام نموده و حق بیمه را نیز بر مبنای لیست مزبور که از حقوق و مزایای واقعی کارگران پایین تراست در وجه سازمان واریز می نمایند.
این عدم پرداخت حق بیمه کارگران از طرف کارفرمایانشان می تواند علل و دلایل مختلفی داشته باشد و باید توجه داشت تعداد کثیری از افراد تحت پوشش این سازمان در بخش خصوصی اشتغال داشته و مهمترین منبع درآمدی سازمان مربوط به حق بیمه های دریافتی از بیمه شدگان (خصوصابیمه شدگان بخش خصوصی که قریب 75 درصد افراد تحت پوشش را در بر می گیرد)می باشد.از طرفی مبنای محاسبه و پرداخت مزایا (مستمری بازنشستگی ،ازکارافتادگی ،بازماندگان ،غرامت دستمزد و…..) به بیمه شدگان،عمدتا بر مبنای حقوق و مزایای اعلام شده آنها به سازمان است ،لذا عدم پرداخت حق بیمه کارگران از طرف کارفرمایان(که با فرایند خصوصی سازی صنایع با رشد فزاینده ای رو به گسترش می باشند) می تواند اثراتی مالی شدیدی هم برای سازمان تامین اجتماعی به عنوان پرداخت کننده حقوق و مستمری بازنشستگی، بازماندگان،ازکارافتادگی کلی و جزئی و سایرمزایا به کارگران که عمدتا مبنای محاسبه آن برحسب حقوق و مزایای مشمول بیمه در حداکثر دو سال آخرین سنوات خدمت کارگرمی باشد و هم برای خودکارگران به عنوان استفاده کنندگان از این مزایا داشته باشد و شاید تنها ذینفع آن کارفرمایان باشد.بدین جهت موضوع اصلی در این تحقیق بررسی علل اجتناب کارفرمایان ازپرداخت حق بیمه به سازمان تامین اجتماعی می باشد تا با مشخص شدن این عوامل،بتوان راه کارهای مناسبی جهت کاهش اجتناب کارفرمایان ازپرداخت حق بیمه به سازمان تامین اجتماعی استان زنجان ارائه نمود.