اعتیاد بیماری مزمن و پیشرونده ایست كه با ویژگی هایی هم چون رفتارهای اجبارگونه، وسوسههای غیرقابل كنترل، رفتارهای جستجوگرانه مواد و مصرف مداوم آن با وجود پیامدهای زیانبار اجتماعی، روانی، جسمی، خانوادگی و اقتصادی كه به همراه دارد، مشخص می شود. امروزه موضوع سوء مصرف مواد و اعتیاد از نگرانی های جدی جوامع مختلف به ویژه كشورهای در حال توسعه است كه در آن ها اقدامات چندانی در این خصوص صورت نگرفته است. تمامی صاحب نظران و متخصصان اعتیاد در این نكته اتفاق نظر دارند كه سوء مصرف مواد را نمی توان تنها یک مشكل فردی، جسمانی یا اجتماعی صرف دانست بلكه آن را بایستی یكی از بارزترین مشكلات زیستی-روانی –اجتماعی دانست كه می تواند به راحتی بنیان زندگی فردی، خانوادگی، اجتماعی و فرهنگی یک فرد و جامعه را سست نموده و در معرض فروپاشی قرار دهد (رابینسون[1] و بریج[2]،2003). با توجه به رشد روز افزون اعتیاد در كشورهای مختلف، لزوم درمان مناسب تر این
بیماری بیشتر احساس میشود. بزرگسالانی که مواد مصرف می کنند اکثراً توانایی تفکر، حافظه و توجه شان ضعیف است. در نتیجه سوء مصرف مواد رفتارهای اجتماعی نامناسبی دارند و کارایی شغلی و ارتباطات فردی شان ضعیف است (ممتازی، جعفری، خسروی ونیک فرجام، 1391 ). درمان اعتیاد از جمله حوزه هایی است كه از دیرباز مورد توجه پژوهشگران و بالینگران قرار گرفته است و از آن جائی كه این اختلال پیوند مهمی با بسیاری از اختلال های متفاوت روان پزشكی و روان شناسی دارد، ارائه درمان های اختصاصی علاوه بر كمك به كاهش میزان ابتلاء و تداوم این اختلال می توانند به درمان سایر اختلال ها نیز كمك كنند. در همین مورد، پژوهش های انجام شده، نشان می دهند كه مداخلات به كار برده شده در درمان اعتیاد نه تنها بر درمان این بیماری بلكه در مورد سایر اختلال های مزمن شبیه به اعتیاد هم مؤثر بوده است مثل بیماری های قلبی – عروقی و دیابت به ویژه آن كه این درمان ها به صورت موردی، مورد استفاده قرار گرفته اند به این ترتیب كه بر روی علایم بیمارگونی كه بیمار در جریان مصاحبه اولیه مطرح می كند، تمركز می كنند (لشنر، 1999؛ نقل ازحدادی، رستمی، رحیمی نژاد و اکبری،1390 ). لذا درسال های اخیر روش درمان دارویی مانند درمان جایگزینی متادون[3]و بوپرنورفین[4]در سطح کشور و به طور مدون در حال اجرا می باشد. درمان جایگزینی مواد مخدر برای افراد وابسته به مواد مخدر باعث حفظ بیماران در درمان و کاهش سوء مصرف مواد غیر قانونی و جرم و جنایت می شود. در نتیجه سازمان بهداشت جهانی ذکر کرده است که این درمان باید در سراسر جهان در دسترس بیماران سوء مصرف کننده مواد مخدر قرار گیرد (رپیلی، فابریتوس، کالسکا و الهو، 2009).
ممکن است هنگام انتقال از فایل اصلی به داخل سایت بعضی متون به هم بریزد یا بعضی نمادها و اشکال درج نشود ولی در فایل دانلودی همه چیز مرتب و کامل و با فرمت ورد موجود است
متن کامل را می توانید دانلود نمائید
چون فقط تکه هایی از متن پایان نامه در این صفحه درج شده (به طور نمونه)
ولی در فایل دانلودی متن کامل پایان نامه
با فرمت ورد word که قابل ویرایش و کپی کردن می باشند
موجود است
اختلال اضطراب اجتماعی[1] که با ترس بارز و پایدار از تعاملات اجتماعی یا موقعیتهای عملکردی توصیف میشود، به صورت معناداری با اختلال در کیفیت زندگی مرتبط است (باررا[2] و نورتون[3]، 2009). این ارتباط از این باور بنیادین دخیل در اضطراب اجتماعی نشات میگیرد که فرد معتقد است رفتارش از نظر اجتماعی پیامدهای مصیبتباری خواهد داشت و تحقیر یا شرمنده خواهد شد (هافمن[4] و لو[5]، 2006)؛ بنابراین وی تلاش میکند از موقعیتهایی که ممکن است مورد ارزیابی دیگران قرار گیرد و با بروز نشانههای اضطراب خجالتزده شود، اجتناب کند؛ اجتناب علاوه بر ایجاد آشفتگیهایی در کارکرد فرد، به سهم خود اختلال را تداوم میبخشد (ولز[6] و پاپاجورجیو[7]، 1998). بر مبنای این خصیصه، رویکردهای شناختی-رفتاری، اختلال اضطراب اجتماعی را پاسخ فرد به ارزیابی منفی دیگران مفهومپردازی میکنند (رپی[8] و هیمبرگ[9]، 1997).
از آنجا که اعتقاد به ارزیابی منفی باور هستهای افراد مبتلا به اختلال اضطراب اجتماعی است، این افراد محیط خود را به منظور یافتن هرگونه نشانه بالقوه ارزیابی منفی میکاوند. این نشانهها، محرکهایی (حالات چهره یا لغات) را شامل میشود که خشم یا تنفر را نشان میدهند و یا از تهدید اجتماعی (مانند تحقیر) حکایت دارند (هیرن[10]، لیونس[11] و فیلیپات[12]، 2011). به عبارتی سوگیری توجه[13]، یعنی تمایل به توجه انتخابی و گزینشی به نشانههای تهدید نسبت به نشانههای خنثی، مؤلفهای اساسی در تبیین اضطراب اجتماعی محسوب میشود (کلارک[14] و ولز، 1995؛ به نقل از شولتز[15] و هیمبرگ، 2008). در این راستا میتوان گفت که توجه تسهیل شده[16] به اطلاعات تهدیدکننده، از طریق تسهیل پردازش اطلاعات اجتماعی منفی در مقابل نشانگان بیخطر یا مثبت اجتماعی، تداوم اختلال را موجب میشود (روزنمن[17]، ورسینگ[18] و امیر[19]، 2011).
نکته حائز اهمیت در این فرایند این است که اگر چه فرد مبتلا به اضطراب اجتماعی تمایل دارد توجه خود را به نشانههای مبین ارزیابی منفی دیگران در مورد عملکردش در موقعیتهای اجتماعی و در نتیجه تهدیدآمیز بودن موقعیت معطوف سازد، موقعیتهای اجتماعی اغلب مبهم هستند. ابهام و عدم وضوح موقعیت، زمینه را برای تحریف معنای نشانههای اجتماعی فراهم میسازد تا سوگیری تفسیر[20] به عنوان دیگر نقصان فرایند پردازش اطلاعات[21] در اختلال اضطراب اجتماعی بروز یابد (برد[22] و امیر، 2008). بدین ترتیب که افراد مبتلا به اختلال اضطراب اجتماعی، در فرایند شناسایی محیط، اطلاعات مبهم را به صورت منفی یا خطرناک تفسیر میکنند و اطلاعاتی را که دیگران تهدیدآمیز میدانند، فاجعهآمیز تعبیر میکنند؛ بنابراین تفسیرهای بیخطر یا مثبت کمتر (هیرچ[23] و متیوز[24]، 1997، 2000؛ کانستنس[25]، پن[26]، ایهن[27] و هوپ[28]، 1999) و تفسیرهای تهدیدآمیز بیشتری (امیر، فوآ[29] و کولز[30]، 1998؛ روت[31]، آنتونی[32] و سوینسون[33]، 2001؛ وونکن[34]، بوگلس[35] و وریس[36]، 2003) نشان میدهند. درنتیجه سوگیری در تفسیر محرکهای اجتماعی نیز با تشدید اضطراب و پریشانی، اختلال را پایدار میسازد (اسپوکاس[37]، رودباخ[38] و هیمبرگ، 2007). درمجموع میتوان گفت که سوگیریهای فرایند پردازش اطلاعات، از طریق تاثیر بر قضاوت درمورد نشانههای محیطی، اضطراب را در موقعیتهای اجتماعی تداوم میبخشد (کلارک و ولز، 1995؛ رپی و هیمبرگ، 1997). بدین ترتیب که اضطراب، فرد را در جهت بازنماییهای ادراک شده تهدیدزا برانگیخته میکند و این برانگیختگی، فعالسازی توجهی نسبت به محرکهای تهدیدکننده و به همان نسبت ارزیابی منفی موقعیت
مبهم را افزایش میدهد (متیوز، مکینتاش[39] و فالچر[40]، 1997) و چرخه اضطراب تقویت میشود.
با گسترش شواهد پژوهشی در خصوص بروز سوگیری توجه و سوگیری تفسیر در اختلال اضطراب اجتماعی و نقش کلیدی آن در تداوم این اختلال، تدوین راهبردهای اصلاح این سوگیریها مورد توجه قرار گرفته است. در این راستا، مطالعات نشان دادهاند اصلاح سوگیری توجه در کاهش آسیبپذیری نسبت به اضطراب موثر است (امیر، وبر[41]، برد، بومیا[42] و تیلور[43]، 2008؛ مکلئود[44]، راترفورد[45]، کمپبل[46]، ابسوورثی[47] و هولکر[48]، 2002). کاهش سوگیری تفسیر منفی[49] و تسهیل سوگیری تفسیر خنثی[50] یا بیخطر نیز میتواند چرخه پسخوراند مثبت را تقویت کند، عزت نفس را افزایش دهد، سطح اضطراب را تعدیل نماید و در نتیجه باعث کاهش علائم اضطراب اجتماعی گردد (استوپا[51] و کلارک، 2000).
یکی از راهبردهای اصلاحی که اخیراً مطرح شده است، برنامه تعدیل سوگیری شناختی[52] است. این برنامه الگوهای توجهی، تفکر و پاسخدهی به موقعیتهای اجتماعی زندگی روزمره را از طریق هدف قرار دادن عادتهای ذهنی تغییر میدهد؛ عادتهایی که اگر چه خودکار و خارج از کنترل هستند اما میتوان با تمرین مکرر که نیازمند پردازش سریع است، عادتهای غیراضطرابی را جایگزین آن ها ساخت (برد، ویسبرگ[53] و امیر، 2011). بر این مبنا، پژوهشهای صورت گرفته نشان دادهاند که با اجرای برنامه تعدیل سوگیری شناختی میتوان سوگیریهای شناختی را تعدیل نمود و این تغییر به سهم خود واکنشهای هیجانی بعدی را تحت تاثیر قرار میدهد (هرتل[54] و متیوز، 2011؛ هاکاماتا[55] و همکاران، 2010؛ مورفی[56]، هیرچ، متیوز، اسمیت[57] و کلارک، 2007).
بهرغم پیشینه عملی مطلوبی که در خصوص کارایی هر یک از راهبردهای تعدیل سوگیری توجه و سوگیری تفسیر گزارش شده است (کاستر[58]، بائرت[59]، بوکاستال[60] و رات[61]، 2010؛ امیر و همکاران، 2009؛ اشمیت[62]، ریچی[63]، بوکنر[64] و تیمپانو[65]، 2009؛ برد و امیر، 2008؛ مورفی، هیرچ، متیوز، اسمیت و کلارک، 2007)، نحوه تعامل این دو مؤلفه برنامه تعدیل سوگیری شناختی و تاثیراتشان بر اضطراب مبهم است. در مسیر مطالعه این تعامل و ارتباط، برمبنای تحقیقات صورت گرفته اجرای دو راهبرد را میتوان پیشنهاد نمود؛ نخستین راهبرد القای یکی از دو مؤلفه سوگیری توجه یا سوگیری تفسیر و سنجش تاثیر آن بر سوگیری دیگر و سطح اضطراب است. راهبرد دیگر اجرای برنامه تعدیل یکی از این دو مؤلفه و بررسی تاثیر آن بر مؤلفه دیگر و سطح اضطراب است. راهبرد دوم در مقایسه با راهبرد نخست از آنجا حائز اهمیت است که علاوه بر روشن ساختن ارتباطات این دو مؤلفه و تبیین نقش سوگیریهای شناختی در رشد و تداوم اضطراب، این سوال را پاسخ میدهد که آیا اجرای برنامه تعدیل سوگیری شناختی به نحوی که یکی از مؤلفههای سوگیری شناختی را هدف قرار دهد، میتواند بر دیگر مؤلفههای پردازش اطلاعات تاثیر گذارد یا خیر. این خط جدید تحقیقاتی را میتوان در این راستا تعبیر نمود که فرایندهای شناختی متفاوت با یکدیگر تعامل دارند و بر هیجان اثر میگذارند (مبینی[66]، رینولدز[67] و مکینتاش، 2013). بررسی دادههای حاصل از آزمون این سوالات، به روشن ساختن این مساله کمک میکند که اجرای کدام سبک مداخله میتواند بیشترین اثربخشی درمانی را به دنبال داشته باشد.
ممکن است هنگام انتقال از فایل اصلی به داخل سایت بعضی متون به هم بریزد یا بعضی نمادها و اشکال درج نشود ولی در فایل دانلودی همه چیز مرتب و کامل و با فرمت ورد موجود است
متن کامل را می توانید دانلود نمائید
چون فقط تکه هایی از متن پایان نامه در این صفحه درج شده (به طور نمونه)
ولی در فایل دانلودی متن کامل پایان نامه
با فرمت ورد word که قابل ویرایش و کپی کردن می باشند
موجود است
از ابتدای شکل گیری علم روانشناسی در قرن نوزدهم تا آخرین دهه های قرن بیستم، اکثر قریب به اتفاق رویکردهای روانشناسی مطرح شده، مفهوم سلامت روان[1] را به عنوان یک مفهوم مستقل، مورد بررسی قرار ندادند. در خلال این دوران، این موضوع تقریباً مورد اتفاق نظر بود که سلامت روان، مفهومی جدای از بیماری روانی نیست. به عبارت دیگر، هرفردی که فاقد نشانگان اختلالات روانشناختی بود، دارای سلامت روان، تلقی می شد. از اینرو تمرکز عمده ی نظریه پردازی ها و پژوهش های روانشناختی، بر اختلالات روانی و افراد دارای اختلال روانی، متمرکز شد (کیس[2]، 2007). پژوهش های حیطه ی هیجانات نیز از این جهت گیری، مستثنا نبودند و اکثر مطالعات در زمینه ی هیجانات، بر هیجانات منفی متمرکز بودند (امونز[3]، 2005). این وضعیت تا اواخر قرن بیستم بر مطالعات و پژوهش های روانشناسی، حاکم بود تا اینکه در اواخر قرن نوزدهم، نظریه پردازان و پژوهشگران جنبش نوظهوری که امروزه روانشناسی مثبت[4] نامیده می شود، تمرکز اصلی خود را بر توجه به هیجانات مثبت و عوامل مؤثر بر این هیجانات گذاشتند (سلیگمن[5]، 2002). این رویکرد، روانشناسی قرن بیستم را به دلیل تمرکز بیش از حد بر مقوله ی آسیب شناسی روانی و غفلت از مبانی سلامت روان، به چالش کشید (سلیگمن؛ ترجمه ی کلانتری، طبائیان، آقایی و سجادیان، 1390) و تأکید کرد که روانشناسی علاوه بر توجه به مقوله ی درمان مسائل روانشناختی همچون هیجانات منفی ناکارآمد، باید به ارتقاء مولفه های مختلف سلامت روان، از جمله هیجانات مثبت نیز توجه داشته باشد (کار[6]، 2005). این تغییر نگرش در جریان علم روانشناسی، منجر به این شد که هیجانات مثبتی همچون شادی[7] و لذت[8]، که در طول قرن بیستم تاحد زیادی مورد غفلت پژوهش های علمی قرار گرفته بودند، مرکز توجه نظریه پردازان و پژوهشگران مختلف، قرار بگیرند (سلیگمن، 2002).
در میان هیجانات مثبت، تاکنون شاید هیچ مقوله ای به اندازه ی دو هیجان شادی و لذت، مورد بررسی نظریه پردازان و پژوهشگران قرار نگرفته باشد (کسبیر و داینر[9]، 2008). شادی و لذت، به عنوان مهمترین هیجانات مثبت انسان قلمداد می شوند (آرگایل؛ ترجمه ی گوهری انارکی، نشاط دوست، پالاهنگ و بهرامی، 1383). این دو هیجان، همپوشی ها و قرابت های زیادی با یکدیگر دارند، به طوری که حتی در مواردی، توسط بعضی از نظریه پردازان، به عنوان مفاهیمی مترادف در نظر گرفته می شوند (خداپناهی، 1388) و یا اینکه لذت، به عنوان مولفه ای از شادی در نظر گرفته می شود (دوک ورث، استین[10] و سلیگمن، 2005). برای اکثر افراد، هیجان شادی، همواره در ارتباط با
هیجان لذت، تداعی می شود، به طوریکه درک بیشتر مردم از تجربه ی شادی، بیشتر به تجاربی که توأم با هیجان لذت باشد، مربوط می شود. در واقع ظاهراً اینطور به نظر می رسد که این دو هیجان، قابل تفکیک از یکدیگر نیستند و تجربه ی هریک با تجربه ی دیگری همراه است. با این حال، آنچه که امروزه مورد تأکید و توافق نظریه پردازان هیجانات مثبت است، این است که هیجانات شادی و لذت، مفاهیمی مستقل اما کاملاً مرتبط با یکدیگر محسوب می شوند (فرانکلین[11]، 2010).
نظریه پردازان هیجانات مثبت، درمورد عوامل مرتبط با شادی و لذت، تأکید بارزی بر مولفه های شناختی دارند (ایشی، شیماک و داینر[12]، 2001؛ کار، 2005). این موضوع بویژه در رویکردهای شناختی- رفتاری به خوبی مورد بررسی و تأیید قرار گرفته است که شناخت های افراد با هیجانات آن ها ارتباط تنگاتنگی دارد، به طوری که با تغییر مناسب و سازنده در شناخت ها می توان تغییراتی مطلوب و سازنده در هیجانات ایجاد کرد (کری؛ ترجمه ی سیدمحمدی، 1389). براساس مطالعاتی که در زمینه ی جنبه های شناختی هیجانات مثبت، صورت گرفته است، به نظر می رسد باورهای مذهبی و معنوی می توانند به عنوان عوامل شناختی مهم و تأثیر گذاری در رابطه با تجربه ی هیجانات مثبتی همچون شادی و لذت، ایفای نقش کنند (امونز، 2005). بنابراین توجه به این مولفه ها در مداخله به منظور ارتقاء هیجانات مثبت، می تواند حائز اهمیت باشد.
پکپارچه سازی[13] عقاید مذهبی و معنوی مراجعین در جریان رویکردهای معتبر مشاوره و روان درمانی، موضوعی است که به طور جدی در سال های اخیر، مورد توجه قرار گرفته است، اما با توجه به پژوهش های علمی متعددی که در همین دوره ی زمانی کوتاه، انجام شده و از اثربخشی این مداخلات، خبر می دهند، امروزه کاربرد و اثربخشی چنین مداخلاتی، مورد توافق و پذیرش است. با این حال، این جریان علمی و پژوهشی، هنوز در ابتدای مسیر خود قرار دارد و بررسی اثربخشی یکپارچه سازی عقاید مذهبی و معنوی مراجعین در جریان درمان، هنوز در مورد بسیاری از رویکردهای مشاوره و روان درمانی انجام نگرفته است (پارگامنت[14]، 2007). رویکرد روان نمایشگری[15] نیز از جمله رویکردهایی محسوب می شود که به نظر می رسد ظرفیت بالقوه ی مناسبی جهت بهره گیری از عقاید معنوی و مذهبی مراجعین را دارد (مارینیو[16]، 1994). لذا این پژوهش برآن است تا ضمن بررسی روابط بین متغیرهای نگرش مذهبی، شادی، لذت و سلامت روان در قالب یک مدل ساختاری، اثربخشی روان نمایشگری با محتوای معنوی را بر سه متغیر شادی، لذت و سلامت روان، مورد بررسی قرار دهد.
ممکن است هنگام انتقال از فایل اصلی به داخل سایت بعضی متون به هم بریزد یا بعضی نمادها و اشکال درج نشود ولی در فایل دانلودی همه چیز مرتب و کامل و با فرمت ورد موجود است
متن کامل را می توانید دانلود نمائید
چون فقط تکه هایی از متن پایان نامه در این صفحه درج شده (به طور نمونه)
ولی در فایل دانلودی متن کامل پایان نامه
با فرمت ورد word که قابل ویرایش و کپی کردن می باشند
موجود است
در سالهای اخیر موضوع سلامت روان بسیار مورد بحث و توجه روانشناسان، روانپزشکان و مشاوران قرار گرفته است و توجه به نقش آن در تضمین و بهبود زندگی فردی و اجتماعی از اهمیت به سزایی برخوردار است (توتونچی، سامانی و زندی، 1391).
برخی از نظریهپردازان مانند آلپورت، اریک فرام، راجرز، مزلو، اریکسون، یونگ و فرانکل به جنبه سالم طبیعت آدمی میپردازند و در تلاشاند با غنا بخشیدن به شخصیت انسان نگرشی منحصربهفرد در مورد رشد روانی و کمال انسانی عرضه کنند. به اعتقاد آنان سلامت روانی بسیار بیش از رواننژندی و یا روانپریش نبودن است. در مقابل، گروهی دیگر از روانشناسان در تعریف سلامت روان به تعریف رفتار نابهنجار یا بیماری روانی میپردازند و سپس نتیجه میگیرند که سلامت روان درواقع مساوی با عدم بیماری روانی است (حسینی، 1387؛ به نقل از آزاد).
مفهوم سلامت روانی درواقع جنبهای از مفهوم کلی سلامتی است. سازمان بهداشت جهانی سلامتی را چنین تعریف میکند: «حالت سلامتی کامل فیزیکی، روانی و اجتماعی است نه صرفاً فقدان بیماری یا ناتوانی». سلامتی یک مفهوم چندبعدی است که علاوه بر بیمار نبودن، احساس شادکامی و بهزیستی را نیز دربر میگیرد (پورسردار و همکاران، 1391). بنابراین، برخلاف تصور عدهای، نمیتوان سلامت روانی را
نقطه مقابل بیماری جسمی یا روانی دانست. مفهوم سلامت روانی بسیار گستردهتر و پیچیدهتر بوده و متغیرهای بسیاری در آن دخیل میباشند که در این پژوهش به برخی از آن ها پرداخته خواهد شد.
سلامت و اختلالات روانی و متغیرهای اثرگذار در آن ها، میبایست در همه سنین و اقشار مورد توجه و بررسی قرار گیرد. دانشجویان از اقشار برگزیده جامعه محسوب میشوند که در دوران تحصیل ممکن است با مسائل و مشکلاتی از نظر امور آموزشی، اقتصادی، تغییرات فرهنگی و اجتماعی روبهرو شوند. این عوامل همراه با ایجاد افسردگی، استرس و اضطراب میتوانند سلامت روان فرد را تحت تأثیر قرار دهند (قاسمیپور و جهانبخش گنجه، 1388). دانشگاهها بنابر ماهیت سازمانی خود در کنار تولید و انتقال دانش، موظف به توجه به سلامت روانی و حل مشکلات رفتاری و روانی دانشجویان هستند. این در حالی است که پژوهشهای متعددی از وجود مشکلات سلامتی در جهان بهویژه در بین دانشجویان حکایت دارد (آزاد، 1391). با توجه به روند رو به رشد قشر دانشجو در جامعه و اهمیت و حساسیت دوره جوانی، توجه محققان را بهمنظور انتخاب این گروه به عنوان جامعه مورد پژوهش جلب می کند. ازاینرو، در این بررسی نیز این گروه جهت تحقیق انتخاب شده اند.
ممکن است هنگام انتقال از فایل اصلی به داخل سایت بعضی متون به هم بریزد یا بعضی نمادها و اشکال درج نشود ولی در فایل دانلودی همه چیز مرتب و کامل و با فرمت ورد موجود است
متن کامل را می توانید دانلود نمائید
چون فقط تکه هایی از متن پایان نامه در این صفحه درج شده (به طور نمونه)
ولی در فایل دانلودی متن کامل پایان نامه
با فرمت ورد word که قابل ویرایش و کپی کردن می باشند
موجود است
اضطراب بیانگر حالت هیجانی نامطلوبی است که محصول فشار و کشمکشهای روانی فرد است و مشخصه بارز آن ترس و بیم از حوادث منفی آینده است. چنانچه این ترس و تشویش مبهم و پراکنده بوده و وابسته به موضوع معینی نباشد و یا به صورت افراطی درآید، اضطراب نوروتیک[1] مطرح میشود (لیندسی[2]، 1995). اضطراب نوروتیک در طبقهبندی تشخیصی رسمی DSM-IV-TR تحت عنوان اختلالات اضطرابی شناخته میشود (کاپلان[3]-سادوک[4]، 2003).
در میان انواع اختلالات اضطرابی، اختلال اضطراب اجتماعی[5] رایجترین اختلال اضطرابی و سومین اختلال شایع روانپزشکی (انجمن روانپزشکی آمریکا[6]، 1994؛ ترجمه نائینیان، مداحی و بیابانگرد، 1374) به حساب میآید. در اضطراب اجتماعی افراد در موقعیتهای اجتماعی یا عملکردی آن چنان مضطرب میشوند که خود را مجبور به اجتناب از موقعیت میبینند یا آن را با اضطراب زیاد تحمل میکنند و به نوعی زندگی حرفهای، تحصیلی و اجتماعیشان مختل میگردد (حمیری، 1389).
هسته اصلی اختلال اضطراب اجتماعی ترس از ارزیابی منفی[7]، مورد انتقاد قرار گرفتن و یا طرد شدن است که به دنبال آن فرد به اجتناب مفرط از موقعیتهای اجتماعی رو میآورد (انجمن روانپزشکی آمریکا، 1994؛ ترجمه نائینیان، مداحی و بیابانگرد، 1374). ارزیابی خود به
صورت منفی ممکن است منجر به داشتن این انتظار که دیگران نیز آن ها را بهطور منفی ارزیابی کنند؛ شود (لیری[8] و کوالسکی[9]، 1995؛ به نقل از کوکووسکی[10] و اندلر[11]، 2000) داشتن اینچنین طرحواره منفی از خود، مولفهای مهم در تعریف اضطراب اجتماعی تلقی میشود (کلارک[12] و ولز[13]، 1995). چنین سبک شناختیای نه تنها وخامت اضطراب اجتماعی را تشدید کرده، بلکه در تداوم اختلال نقش مهمی ایفا میکند. در تایید این فرضیه، بک[14]، امری[15] و گرینبرگ[16] (1996) نشان دادهاند که افراد مضطرب اجتماعی، در مقایسه با افراد غیر مضطرب، بیانها و باورهای منفی بیشتری را در ارزیابی خود گزارش میکنند. پس بنابراین عزت نفس پایین منجر به افزایش ترس از ارزیابی منفی دیگران شده که متعاقباً افزایش اضطراب اجتماعی را به دنبال دارد (کوکووسکی، اندلر، 2000؛ تیچمن[17] و آلن[18]، 2007).
با توجه به آنچه گفته شد عزت نفس نقش مهمی در عملکرد شناختی ایفا میکند. در واقع عزت نفس ناپایدار یا متغیر، با خشم (واسچل[19] و کرنیس[20]، 1996)، واکنش هیجانی و افسردگی (باتلر[21]، هوکانسون[22] و فلین[23]، 1994؛ کرنیس، گرانمن[24] و ماتیس[25]، 1991) مرتبط است. تلاشهای بسیاری در جهت تغییر عزت نفس با اطلاعات مربوط به خود مثبت یا منفی انجام شده است (ریکتا[26] و دائن هیمر[27]، 2003). در مجموع پژوهشها نشان دادهاند که افراد دارای عزت نفس پایین، در مقایسه با افراد دارای عزت نفس بالا، دسترسی شناختی بیشتری به ضعف شخصی خود پس از شکست دارند (دادسون[28]، وود[29]، 1998).
بیشتر پژوهشهای صورت گرفته در مورد عزت نفس، بر خود ارزیابیهای آشکار (در نظر گرفتن آگاهانه و نسبتاً کنترل شده) متمرکزاند، با این حال در طول چند سال اخیر، پژوهشهایی با تمرکز بر عزت نفس ضمنی (ناآگاهانه، فراتر از یادگیری و خودکار) شکل گرفتهاند (بکاس[30]، بالدوین[31]، پیکر[32]، 2004؛ دیجکسترهوویس[33]، 2004). نتایج پژوهشهای اخیر حاکی از آن است که عزت نفس ضمنی پایین با نشانههایی همچون آسیبپذیری به افسردگی و اضطراب همراه است (بوسون[34]، برآون[35]، زیگلر-هیل[36] و سوآن[37]، 2003؛ جوردن[38]، اسپنسر[39] و زانا[40]، 2003).
با آنچه مطرح شد، پژوهش حاضر به این مساله میپردازد که اجرای برنامه تعدیل عزت نفس ضمنی بر افزایش عزت نفس ضمنی و به دنبال آن تعدیل ترس از ارزیابی منفی ضمنی موثر است یا خیر.
ممکن است هنگام انتقال از فایل اصلی به داخل سایت بعضی متون به هم بریزد یا بعضی نمادها و اشکال درج نشود ولی در فایل دانلودی همه چیز مرتب و کامل و با فرمت ورد موجود است
متن کامل را می توانید دانلود نمائید
چون فقط تکه هایی از متن پایان نامه در این صفحه درج شده (به طور نمونه)
ولی در فایل دانلودی متن کامل پایان نامه
با فرمت ورد word که قابل ویرایش و کپی کردن می باشند
موجود است