:
به طور کلی، «زبان دارای سه لایه است که در عین داشتن روابط متقابل با یکدیگر هر کدام اصول و قواعد خاص خود را دارد که آن را از دو لایۀ دیگر متمایز می کند» (نجفی، 1375: 7). این سه لایه عبارت است از: عناصر آوایی، دستور زبان فارسی و واژگان. در این فصل لایۀ دستور زبان مورد بررسی قرار میگیرد که از دو بخش صرف و نحو تشکیل می شود. بخش صرف به انواع کلمه می پردازد که شامل فعل، اسم، حرف، قید، صفت، صوت و ضمیر می شود و بخش نحو به مسائل ساخت جمله و روابط اجزای آن توجه دارد. هر کدام از این بخشها دارای اصول و قواعد خاصی است و لازم است مؤلفان و ویراستاران به آن توجه داشته باشند.
به این ترتیب، در این فصل افزون بر بررسی هر یک از مقوله ها با توجه به دستورهای سنتی و جدید، اختلاف نظرهای مهم دستور نویسان مطرح می شود.
1- فعل (کنش)
فصاحت و روانی هر نوشتهای در گرو مطابقت متن هر دورهای با قواعد دستوری آن دوره است؛ لذا یکی از راههای پیبردن به فصاحت آثار ادبی، توجه به میزان رعایت قواعد دستوری آن آثار است. آنچه در قواعد دستوری زبان فارسی میگنجد، شامل چند بخش می شود؛ از جمله بخش آوایی، صرف، نحو و … . به طور خلاصه، در بخش آوایی، به کلمه و کلام توجه می شود که مغایر با قاعده حذف و ابدال و … نباشد. در بخش صرف نیز به ساختمان کلمات پرداخته می شود و آنها را بدون درنظرگرفتن جایگاهشان در جمله بررسی می کند و در بخش نحو به روابط اجزای سخن و معنی کلام توجه می شود. با توجه به اینکه کلمات در بافت جمله هویت پیدا می کنند؛ لذا بررسی و
شناخت روابط اجزای سخن و جمله یکی از راههای درستنویسی محسوب می شود. بدین ترتیب، برای شناخت اجزای جمله ابتدا یکی از مهمترین اجزای آن؛ یعنی فعل را که رکن اصلی جمله را شکل میدهد، مورد بررسی قرار میدهیم.
فعل جزء لازم و ضروری جمله است که کلمات و جملات بدون آن نابهسامان هستند. به عبارتی «هر گونه خطایی در کاربرد افعال علاوه بر آن که ممکن است موجب تغییر معنای جمله یا ابهام آن شود، بر ساختمان نحوی جمله نیز تأثیر منفی میگذارد» (ذوالفقاری، 1390: 233 و 234). خطیب رهبر نیز معتقد است، گفتارهای ما بی وجود فعل تصوراتی جدا از هم و نامربوط خواهد بود (خطیب رهبر، 1381: 167). از این رو، فعل نقش مهمی در فهم کلام و درستی عبارت دارد. این مقوله بخش قابل توجهی از کتابهای دستور را به خود اختصاص داده است؛ چرا که بدون شناخت دقیق آن نمیتوان راه به جایی برد. بنابراین، برای شناخت این مقولۀ دستوری، لازم است ابتدا اقسام فعل را بررسی کنیم و سپس به جنبه ها و ساختمان آن بپردازیم.
1-1- تعریف فعل
تعریفهای متعددی برای این مقوله ارائه شده است؛ اما تعریف رایج فعل این است که فعل بر واقعشدن امری دلالت می کند و به امر دیگر اسناد داده می شود. خیامپور معتقد است: «فعل کلمهای است که همیشه مسند باشد و به عبارت دیگر دلالت کند بر وقوع یا لاوقوع کاری در زمان معینی از سه زمان گذشته و حال و آینده» (خیامپور، 1384: 68) که فرشیدورد هم بر آن متفق است و آن را کلمهای میداند که به تنهایی یا به یاری وابستههایی در یکی از زمانهای سه گانه بر واقع شدن امری دلالت می کند و به امر دیگر اسناد داده می شود (فرشیدورد، 1388: 376). در واقع، این تعریف بین همۀ دستورنویسان پذیرفته شده است و همه بر آن متفقاند.
لازم به یادآوری است که این کلمه تنها بر یک مفهوم واحد دلالت نمی کند؛ بلکه حداقل 4 مفهوم را دربرمیگیرد، از جمله کار، زمان، شخص و شمار که دستورنویسان هر یک از این مفاهیم را مورد بررسی قرار دادهاند. در حقیقت، میتوان گفت اگر ساخت فعل را به دو بخش بن و شناسه تقسیم کنیم، بن دو مفهوم کار و زمان را نشان میدهد و شناسه شخص و شمار را میرساند (ارژنگ، 1387: 135) که توجه به هر یک از این مفاهیم ما را در رعایت صحیح قواعد دستوری کمک بسیاری می کند. برای مثال، چون شناسه با نهاد در ارتباط است؛ باید با آن مطابقت داشته باشد و به صورت صحیح به کار رود.
به طور کلی، فعل از نظر ریشه:
الف) بن = جزء اصلی
ب) شناسه = جزء متغیر
بن مفهوم اصلی فعل و زمان را میرساند.
شناسه بیانگر شخص و عدد فعل است که عبارتند از: «-َ م، ی، -َ د، یم، ید، -َند».
انوری و گیوی مفهوم کار را به اقسام مختلفی تقسیم می کنند، از جمله:
الف) انجام دادن یا انجام گرفتن كاری: سعید كتاب را برد نبرد؛
ب) واقع شدن كار بر كسی یا چیزی: علی كشته شد نشد؛
پ) پذیرفتن حالتی یا صفتی: هوا سرد شد نشد؛
ت) اسناد؛ یعنی نسبت دادن صفتی یا حالتی بر كسی یا چیزی: محسن بیمار است؛
ث) وجود داشتن: آنجا چیزی هست؛
ج) مالكیت و دارا بودن چیزی: من كتاب دارم (انوری و گیوی، 1387: 20).
فرم در حال بارگذاری ...