امروزه، تاریخ روانشناسی تحولی همواره شاهد پدید آمدن و تکامل مدلها و نظریه های علمی درباره چگونگی تغییرات رفتاری، شناختی، هیجانی و اجتماعی انسان بوده است. تا کنون نظریه های مختلفی در حیطه روانشناسی تحولی ارائه شده که هر کدام باعث پیشرفت علمی گردیده و تغییرات مهمی در حیطه نظری، عملی و تعلیم و تربیت را در بر داشته است (دامون و لنر، 2006). شناخت اجتماعی[2] یکی از موضوعات مهم در روابط بین فردی و درون فردی است که دارای جایگاه مهمی در روانشناسی تحولی نگر است. در دهههای اخیر شناخت اجتماعی بیش از پیش مورد توجه پژوهشگران مختلف از جمله روانشناسان تحولینگر، بین فرهنگی، تجربی و اجتماعی قرار گرفته است (لزلی، فریدمن و جرمن،2004).
از لحاظ تاریخی سه رویکرد مهم پژوهشی دربارۀ تحول شناختی– اجتماعی به خصوص در مورد کودکان وجود دارد که عبارتند از:رویکردی که به طور مستقیم و غیر مستقیم از نظریۀ پیاژه نشأت گرفته، رویکرد«فراشناخت»، و رویکرد «تئوری ذهن» (اصلانی، طالع پسند و مشهدی، 1391).
اصطلاح تئوری ذهن به عنوان توانایی منحصر به فرد انسان، برای توضیح و پیش بینی رفتار خود و دیگران با استناد به حالتهای ذهنی تعریف شده، و برای اول بار توسط پریماك و وودورف در سال 1978 مطرح شد و پس از آن به عنوان یکی از جالبترین و مهمترین موضوعات، مورد توجه روانشناسان رشد، دانشمندان شناختی و متخصصان آموزش و پرورش قرار گرفت (رضویه، لطیفیان و عارفی، 1384).
ریشه های این ظرفیت شناختی را میتوان در سالهای اولیه زندگی جستجو کرد (هال و تاگر- فلاسبرگ، 2003). نظریه های متعددی در ارتباط با ماهیت و رشد تئوری ذهن مطرح گردیده است که از سه رویکرد نظری عمده میتوان به رویکرد نظریه- نظریه، پیمانهای و شبیه
سازی اشاره کرد. گر چه این رویکردها در مؤلفه های اصلی تئوری ذهن توافق نظر دارند اما درباره زمان و چگونگی کسب این مؤلفه ها توسط کودکان اختلاف نظر دارند. طبق رویکرد نظریه- نظریه، رشد توانایی تئوری ذهن مستلزم رشد توانایی ذهنی در کودکان است به این صورت که حالتهای ذهنی ساده نظیر تمایل و ادراك به حالات ذهنی پیچیده نظیر باور مجهز میگردد. رویکرد پیمانهای در چارچوب رویکرد پردازش اطلاعات، با در نظر گرفتن تئوری ذهن به عنوان یک پیمانه معتقد به وجود یک پردازشگر اختصاصی جهت بازنمایی حالات ذهنی است. در طی فرایند تکامل، انسان به پیمانه تئوری ذهن تجهیز گردیده است. این پیمانه محركهای مربوط را از دنیا انتخاب و بر اساس قوانین خود، به گونه ای سریع و ناخودآگاه پردازش می کند که نتیجه آن درك رفتارهای انسانی است. رویکرد شبیه سازی، فرایند زیرین درك حالتهای ذهنی دیگران را مکانیسمی شناختی به نام توانایی شبیه سازی میداند که طی آن فرد پس از ادراك ذهنی حالت خود، با درگیر شدن در فرایند شبیه سازی خود را در موقعیت شخص دیگر قرار میدهد و از این طریق با پی بردن به حالت ذهنی وی، رفتارش را پیش بینی مینماید (فلاول[8]،1999). این رویکردها و نظریهها به منظور تطابق هر چه بیشتر با تجارب آنان در معرض دگرگونی قرار میگیرند و به تدریج تئوریهای مناسب جایگزین تئوریهای نامناسب میشوند.
در سالهای اخیر با توجه به اهمیت تئوری ذهن و نحوه تأثیرگذاری آن بر سایر توانایی های شناختی، مطالعات فراوانی در زمینه های گوناگون صورت گرفته است. یکی از ابعاد یا تواناییهای شناخته شده انسان، هوش هیجانی است كه اغلب برای عملکرد روزانه شخص مهمتر از جنبه های شناختی هوش است. این توانایی كه جنبه های شناختی كمتری نسبت به درک خود و دیگران، ارتباط با افراد، تطبیق و مقابله با موقعیتهای ناگهانی دارد. این عوامل توانایی افراد را در جهت موفقیت بیشتر در پرداختن به خود، دیگران و اقتضاهای محیطی افزایش میدهد (رنجدوست و عیوضی، 1392).
هوش هیجانی نوع دیگر با هوش بودن است كه شامل درك احساسات خود برای تصمیم گیری مناسب در زندگی و توانایی كنترل حالتهای اضطراب آور و كنترل واكنشها ست. به طور كلی، هوش هیجانی یک مهارت اجتماعی است و شامل همكاری با سایر مردم، كاربرد احساسات در روابط و توانایی رهبری سایر افراد است. مهارت های هوش هیجانی به فرد اجازه میدهد تحت شرایط سخت، بهتر فكر كند و از هدر رفتن زمان به واسطة احساساتی همچون خشم، اضطراب و ترس جلوگیری نماید (یارمحمدیان، 1387).
از آنجایی که مؤلفه های اساسی هوش هیجانی عبارت است از توانایی فهم هیجانات دیگران و توانایی تنظیم و مهارخود و دیگران به شیوه سازگارانه، انتظار میرود افرادی که دارای هوش هیجانی بالاتری هستند سازگاری و مهارتهای اجتماعی بهتری را نشان بدهند (کوهسار، روشن و اصغر نژاد فرید، 1386).
همان طور که بیان شد هوش هیجانی همانند تئوری ذهن وابسته به شناخت اجتماعی است درواقع هر دو به عنوان توانایی برای برقرای ارتباطات اجتماعی مثبت با دیگران و همسالان لازم و ضروری هستند. این دو توانایی همانند سایرتواناییها از همان دوره رشد کودک و نوجوان همراه بوده و با ورود کودک به اجتماع و داشتن ارتباطات و تعاملات اجتماعی این تواناییها روبه تکامل و پیشرفت میگذارنند. لذا ضروری است ابعاد و جوانبی که موجب پیشرفت کودکان و نوجوانان در جامعه گردیده و به تعاملات اجتماعی آنان کمک می کند مورد مطالعه و شناسایی قرار گیرد.
فرم در حال بارگذاری ...