:
در آینه گذشته می توان رخسار مردان خدایی را دید، که بر نفس خویش لگام زدند و به امید فرجام بودند و راستی را پیشه کردند، به خود سخت گرفتند تا دیگران راحت یابند و این را هنر زندگی نامیدند. اگر چه در عصر باستان می زیستند ولی آوازۀ زندگی آنان به روزگار ما رسیده است؛ شاید سّر این جاودانگی این است که به نوعی، به حقیقت، آنان نیز ماندند. شاید ما نیز چون در آینۀ تاریخ به آنان نظر کنیم، سیمای خود را بیابیم زیرا حقیقت، سبب وحدتِ واصلان حقیقی است.
هرمس یکی از آن نام هاست که سالکان و پویندگان طریقت در وادی حقیقت با آن روبرو می شوند آیین هرمسی بسیار قدیمی است. سنت ها و آثاری به وی نسبت می دهند که دست به دست گشته است و به روزگار ما رسیده است. چند و چون در حقیقت این ماجرا دلکش است ولی دلکش تر آن است که سخنان او و طرز فکر و شیوۀ حقیقت جویی وی بر جای مانده است گرد و غبار زمان ، بر حقیقت آن نشسته است، ولی خوشبختانه آن را از بین نبرده است.
آنچه از او بر جای مانده است، منسوب به سالهای بسیار دراز است ولی حقیقت حرفهای او هنوز باطراوت به نظر می آید. « ادیان روحانی تر و غنی تر از آئین هرمس، در روزگار ما بسیار می توان یافت ولی جالب این است که حرفهای جملگی نظیر و شبیه هم اند. یعنی اگر ادیان وحدت دارند، در این است که به مقام و منزلت آدمی اعتنا کرده اند و آن را رفیع ساخته اند.» (فرک، گندی، 1384، 5)
اگر چه هرمس واژه ای یونانی است، ولی در فاصلۀ قرنهای اول تا چهارم میلادی، زمینۀ شکل گیری نوشته هایی در فرهنگ غربی فراهم شد که از«سویی با تعالیم و آموزه های انبیای عهد عتیق و از سویی با تعالیم دانایان و اساطیر یونانی، مصری، ایرانی، و بابلی پیوندداشت.»(کلباسی اشتری، 1386 ،8)
این پایان نامه شامل پنج فصل است، که فصل اول کلیات تحقیق و فصل دوم به طور مفصل در مورد هرمس و سنت آن و چگونگی نفوذ آن در اسلام و بهره مندی ابن عربی و پیروان آن، که شیخ محمود شبستری خود یکی از پیروان و تابعان بنام ابن عربی از مکتب هرمسی است و همچنین در مورد شیخ محمود و مبانی عرفان او و اوضاع عرفان تصوف در زمان حیات او. فصل سوم نیز در مورد عرفان و تصوف و خاستگاه آن و تأثیرعرفان بر شعر و ادب است.
فصل چهارم استخراج نگره ها و عقاید و مبانی عرفانی مشترک که در متون هرمس و گلشن راز شیخ محمود شبستری نمود یافته است.
فصل پنجم نتیجه گیری و پاسخ به سئوالات و فرضیه هایی که در کلیات به آنها اشاره شده است.
اکنون که این رساله با اتکال بر خداوند متعال به پایان رسیده است بر خود واجب می دانم که از زحمات بزرگان و سروران عرصه سخن و ادب خانم دکتر منصوری که با راهنمایی های گرانقدر خود، طی کردن راه سخت این پژوهش را بر اینجانب هموار نمودند کمال تشکر و قدردانی را به عمل بیاورم و عمری دعاگوی زحمات بی شائبه ایشان باشم.
هم چنین از زحمات ارزنده مشاور آگاه و فرهیخته جناب دکتر مالملی که در این مدت یاریگر بوده اند سپاس گزاری کنم. در پایان امیدوارم تلاش هایی که در زمینۀ پژوهش حاضر انجام پذیرفته توانسته باشد به نتیجه و ثمره نهایی خود رسیده باشد و مورد نظر استادان بزرگوار عرصۀ علم و ادب قرار گیرد.
فصل اول: کلیات تحقیق
1-1- بیان مسأله
مساله اساسی، مطالعات مربوط به هرمس و مکتب هرمسی و کشف و بازشناسی و استخراج بن مایه های عرفانی مشترک در دیدگاه های شیخ محمود شبستری و هرمس است. اما آنچه به پایان نامه ی ما مربوط می شود یافتن و باز نمودن نگره های هرمسی در گلشن راز شیخ محمود شبستری است.
نگارنده در این رساله قصد دارد که نگره های هرمسی را در گلشن راز شیخ محمود شبستری، که در بردارنده اندیشه های عرفانی کهن فارسی است و در آن بیان مفاهیم صوفیانه با شور و شوق و روانی ویژه ای هموار گردیده است، استخراج کند.
نخستین پرسش در زمینۀ بحث حاضر است که اساساً هرمس کیست و چرا و چگونه منشأ ظهور نوشته ها یا سنتی علمی- فلسفی و عرفانی به همین نام قرار گرفته است. در پاسخی کوتاه می توان گفت هرمس را معادل افراد گوناگونی در فرهنگ های مختلف دانسته اند و شاید آنچه باعث این تطابق شده است به وجوه مشترک این شخصیت ها باز می گردد.
2-1- اهداف تحقیق
1-اهداف کلی مورد نظر این رساله، چنان که از عنوانش برمی آید، معرفی دیدگاه ها و عقاید و سلوک عملی و مبانی عرفانی هرمسی است که در گلشن راز جلوه یافته است.
رسالۀ حاضر ناظر بر مجموعه ای از اهداف کلی است و انتظار می رود که این رساله بتواند خواننده را پس از مطالعۀ کامل متن، به اهداف مورد نظر رهنمون شود و بر یک یک آنها اشراف دهد.
3-1- اهمیت و ضرورت انجام تحقیق
کشف و شناسایی عقاید و اندیشه های هرمس و آثار بزرگان ادب چون شیخ محمود شبستری که علاوه بر کمک به فهم و درک هر چه بیشتر آنچه منظور نظر ایشان بود، باعث انس و الفت بیشتر دوستداران ادب فارسی و نیز سبب بیشتر لذت بردن از همنشینی و همراهی با کلام ایشان است. بنابراین شناسایی هر چه بیشتر آثار بزرگان و کشف و مقایسه اندیشه های آنان کاری در خور علاقه و توجه است.
4-1- سوالات و فرضیه های تحقیق
1- آیا می توان رد عرفان هرمسی را در گلشن راز شیخ محمود شبستری یافت؟
2- آیا شیخ محمود شبستری مستقیماً از اندیشه های هرمس برخورداری و اطلاع داشته است؟
3- کدام حوزه از گسترۀ عرفان بیشتر در اندیشه های هرمس و آثار شبستری نمود یافته است؟
فرضیه ها:
1- فرض ما چنین است که شیخ محمود شبستری از اندیشه های عرفانی هرمس بهره گرفته است.
2- وحدت وجود، کشف و شهود و تکثر در آثار هر دو مشهود است.
3- در عرفان نظری اندیشه های ابن عربی و هرمسی جلوۀ خاصی در اشعار عرفانی شبستری دارد.
5-1- روش اجرای تحقیق
از میان روش های گوناگون تحقیق و پژوهش، روش ویژۀ علوم انسانی و آن شاخه از دانش های نظری که به مشاهده و بررسی از نزدیک با سوژۀ مورد مطالعه راه نمی برد، دستور کار رسالۀ حاضر قرار گرفته است.
تحقیق و بررسی نگره های هرمسی موجود در گلشن راز شیخ محمود شبستری تنها از طریق آثار پیشین پژوهندگان این رشته و در فضای کتابخانه ممکن می گردد. خوانش متون عرفانی و تصوف و شرح های بسیاری که بر گلشن راز نوشته شده و هم چنین بررسی اطلاعات دریافتی جهت دستیابی به نتیجه، در کتابخانه و اینترنت امکان دارد.
در نگارش مطالب کوشیده ایم تا از تکرار مکررات خودداری ورزیم و از ذکر یافته های پیشین پژوهندگان، که از بسیاری تکرار به حوزۀ بدیهیات راه یافته اند خودداری شود و مجال پژوهش به ذکر نکات تازه تر اختصاص می یابد.
بدین ترتیب ابزار کار ما در پژوهش، منابع نام برده در پایان رساله است.
6-1- پیشینه تحقیق
دربارۀ هرمس و شیخ محمود شبستری به طور جداگانه آثار متعددی وجود دارد. در زمینۀ هرمس و سنت هرمسی و مکتبی که از آن اوست کتابها و مقالات اندکی وجود دارد، برخی از این آثار که به این مطالعه مربوط اند عبارتند از :
1-هرمس و سنت هرمسی از دکتر حسین کلباسی اشتری که در مورد هرمس و مکتوبات آن و سنت هرمسی در عالم اسلام توضیح می دهد.
2-مقالاتی از دکتر سید حسین نصر و دکتر گوهری که در مورد مکتب هرمسی و نفوذ آن در اسلام توضیحاتی داده اند.
در مورد کتاب گلشن راز شبستری شروح فراوانی بر آن نوشته شده که مهمترین آنها شرح محمد لاهیجی است. که بر این شروح تعلیقات و حواشی زیادی نوشته شده مانند حواشی جواد نوربخش- حواشی خالقی و کرباسی- حواشی کیوان سمیعی
و همچنین کتاب فراسوی ایمان و کفر شبستری از لئونارد لویزن با ترجمه مجدالدین کیوانی
در هر حال در مورد هرمس و شیخ محمود شبستری به طور جداگانه کار فراوان انجام شده و اندیشه های شبستری در حوزه های عرفانی به فراوانی بررسی شده ولی در مقایسه با هرمس به تحقیقاتی که این دو را با هم مقایسه کرده باشد برخورد نکردم و این کار از این جهت تازگی دارد.
:
از قرن دوم هجری بخشی از اندیشه ی سیاسی در زمینه حکمت عملی متأثّر از متون ایرانیان پیش از اسلام در زمینه آداب ملوک و آیین کشورداری شکل گرفت و کتاب هایی با عنوان سیرالملوک یا سیاست نامه در تداوم اندرزنامه های دوره ساسانی تالیف شد. حکمت عملی مطرح در سیاست نامه ها، مجموعه ای از میراث علمی و الگوهای عملی و تجارب تاریخی گذشتگان است که سیاست نامه نویسان ـ که اغلب از کارگزاران دیوانی و درباری بودند ـ اصلاح عملکرد پادشاهان و در نهایت اصلاح و بهبود اوضاع سیاسی و اجتماعی جامعه بود.
مملکت داری و آیین شهریاری برای رسیدن به جامعه ای آرمانی و انسانی از دیربار در سرزمین کهن ما رونق و روایی ویژه داشته است. ضرورت برقراری امنیت و آسایش و عدالت اجتماعی همراه با مدیریت و سیاست مملکت داری در چنین سرزمینی که از دیرباز بر اساس حکومت سلطنتی استوار نبوده است . وجود حکومتی نیرومند را بر اساس دو محور داد و خرد بایسته و شایسته گردانیده است. یکی از منابعی که برای آشنایی بیشتر و شناخت روشن تر تاریخ و فرهنگ درخشان و دیرینه سال ایران و هم دریافت نکته های تازه و ماندگار آداب و رسوم هنر و آیین مملکت داری ایرانیان می توان معرّفی کرد ، آثار ادبی وزین است . آثار ادبی که با گذشت اعصار نه تنها غبار قدمت در رخسارشان ننشسته بلکه هر روز بیشتر از دیروز خودنمایی می کنند و به عنوان بخشی جدایی ناپذیر از داشته های فرهنگ غنی ایرانی به چشم می آیند. چه بسا که بسیاری از آیین های شکوهمند و برجسته شهریاران خوب و بد و دستورالعمل شاهان و داد و بیداد در لابه لای این اسناد منثور و منظوم نهفته است. در این اسناد مبانی حکومت به گونه ای ظریف و دقیق در برابر چشم بینا و گوش شنوا قرار می گیرد، تا درسی باشد بر آنانی که می خواهند بر مردم حکم رانند.
در پایان نامه حاضر تلاش گردیده آثار استاد سخن سعدی شیرازی در حدّ توان مورد بررسی قرار گیرد البتّه از لحاظ آیین مملکت داری و حکومت گزاف نگفته ایم اگر علّت انتخاب آن را مقبولیّت مطالب سعدی در بین عوامّ و خواصّ بگوییم. اگر پیرمرد شبان بی سواد در دامنه کوه گوسفند چرانی می کند به زبان سعدی سخن می گوید و به این بیت تمثّل می جوید:
«گوسفند از برای چوپان نیست بلکه چوپان برای خدمت اوست»
و یاکفش دوز عوام بازاری چون سخن از کفش تنگ به میان می آید می گوید:
«تهی پای رفتن به از کفش تنگ» (دبیر سیاقی،1380، ص 355)
دردمند هجران کشیده ای که می خواهد دردهای درونی خویش را با بیانی رسا به زبان آورد جز این چه می گوید:
شب فراق که داند که تا سحر چند است؟ مگر کسی که به زندان عشق دربند است
(خطیب رهبر ، 1370 ،غزل60،ص92)
دانشمند بلند نظری که سالیان دراز عمر خود را به تجربه و آزمون صرف کرده است، پخته تر و رسیده تر از این عبارت چه می گوید: «هر که با بدان نشیند نیکی نبیند»، «هر چه زود برآید دیر نپاید» و …
عارف پخته ای که سراسر جهان را اعضای یک پیکر می داند جوهر فکر خود را در گفتار شیخ می یابد:
«بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار»
(خطیب رهبر، 1373،ص79)
و بالاخره
مرد سیاست پیشه ی کارآزموده برای اخلاق و مملکت داری گفتار استاد را باز می خواند:
«مزن تا توانی بر ابرو گره که دشمن اگر چه زبون دوست به
اگر پیل زوری و گر شیر جنگ به نزدیک من صلح بهتر که جنگ
چو دست از همه حیلتی بر گسست حلال است بردن به شمشیر دست
نخواهی که ضایع شود روزگار به ناآزموده مفرمای کار
سواری که بنمود در جنگ پشت نه خود را که نام آوران را بکشت
دو کس پرور ای شاه کشور گشای یکی اهل رزم و دوم اهل رای»
(دبیرسیاقی،1380،ص212)
«باری از کوچکترین کودک دبستان که تازه لب باز می کند تا بزرگترین پیر سالخورده که در عالم عشق حق و فناء به سر می برد، همگی زیر نفوذ ادبی و در سایه ی افکار آن گوینده بزرگوارند».
(همایی، جلال الدین، 1369، صص 366-366)
آری سعدی یک نفر بود امّا به چند زبان سخن رانده و سحر کلامش در جان ها اثر نموده و یادگار و ماندگار مانده است در پایان نامه ی حاضر تلاش شده در حدّ توان گوشه ای از هستی لایتناهی و قطره ای از اقیانوس معرفت شیخ توضیح داده شود . «تا چه قبول و افتد و چه در نظر آید.»
1-1- بیان مسأله
حکومت و کشورداری و آیین شهریاری برای رسیدن به جامعه ای ایده آل و آرمانی و انسانی از دیرباز در سرزمین کهن ما رونق ویژه ای داشته است. شیخ اجل سعدی شیرازی به عنوان شاعری توانمند و نویسنده ای زبر دست که قسمت اعظم از زندگی حدوداً یک سده خویش را در سفربوده وهمچنین از روزگار تولددر خانواده ای که نشست وبرخاست با دربار داشته ، باسواد بودندوبه قول خود سعدیهمه قبیله ی من عالمان دین بودندونظر به اینکه عموم نوشته های سعدی ( علیهِالرَحمـة) نکات حکمت آمیز در قالب داستان وپند واندرز بوده وقسمتهای قابل توجّهی از آثار خویش را نیز به آیین حکومت ومملکت داری اختصاص داده است . از جمله در باب اول گلستان ،در سیرت پادشاهان به تفصیل در این باب سخن رانده برای مثال:
«انوشیروان عادل گفت: از روستائیان نمک به قیمت بستان تا رسمی نشود ودهخراب نگردد و گفت: بنیاد ظلم در جهان اوّل اندکی بوده است هر که بر او مزیدی کرده تا بدین غایت رسیده
«اگر ز باغ رعیّت ملک خورد سیبی برآورند غلامان او درخت از بیخ
به پنج بیضه که سلطان ستم روا دارد زنند لشکریانش هزار مرغ به سیخ»
(خطیب،1373 ،ص105)
همچنین در باب اول بوستان اشاره دارد به فضیلت خردمندی و بخشایندگی امرا که هر پادشاهی باید این خصایص را داشته باشد. دو صفت بخردی و بخشایش باید در وجود پادشاه مستحکم و استوار باشد تا بتوان در اقلیم وی زندگی کرد.
«طبیعت شود مرد را بخردی به امید نیکی و بیم بدی
گر این هر دو در پادشه یافتی در اقلیم و ملکش بنه یافتی
که بخشایش آرد بر امیدوار به امید بخشایش کردگار ».
(خزائلی،1381،ص68)
تلاش گردیده با مطالعه وجمعبندی موارد مربوط ببنیم چه آیینهایی حکومتی درآثار سعدی بیان گردیده وچه مقدار مدنظرقرار گرفته است.
2-1- پرسش اصلی تحقیق
نظریه های شیخ اجلّ سعدی شیرازی درباره ی آیین حکومت و مملکت داری چیست و با وجود مطالعات و تحقیقات انجام یافته در طول اعصار دچار چه تغییراتی گشته است؟
3-1- پیشینه تحقیق
در آثار ارزشمند زبان و ادبیّات فارسی نکاتی در خصوص مدیریّت و سیاست در آثار سعدی مورد کنکاش قرار گرفته از جمله آقای دکتر دبیر سیاقی در مقاله ای تحت عنوان «آیین کشورداری و سیاست در آثار سعدی»موارد قابل استفاده ای را بیان نموده اند و نکاتی را مورد توجّه و توضیح قرار داده اند از جمله ناپسند داشتن گزند دیگران ، مصلحت اندیشی سعدی در سیاست و نیز جناب آقای منوچهر مظفرّیان درمقاله ای تحت عنوان «آیین مدیرّیت در نظر سعدی» نکات جالب و ارزنده ای را بیان نموده اند «سر فصل برنامه ی مدیریت سعدی، عدالت و رفاه خلق است این مضمون آسمانی در آثار سعدی جای آشکاری دارد (ذکر جمیل سعدی1373،ص229)همچنین آقای عبّاس رنجبر کلهرودی در مقاله ای تحت عنوان مدیرّیت و جلوه های آن در آثار سعدی (اندیشه های مدیریّت ایرانی،انتشارات جهاددانشگاهی ،تهران 1383)به توضیح موارد مربوط در این خصوص پرداخته است.
با این همه باید بیان داشت در هیچ یک از تحقیقات انجام یافته به طور کامل در خصوص آیین حکومت و مملکت داری سخنی به میان نیامده و وجود تحقیقی جامع و کامل جهت استفاده علاقه مندان ضرورتی است انکار ناپذیر که تحقیق حاضر در راستای این مهم فراهم گردیده است.
4-1- اهداف تحقیق
هدف اصلی این تحقیقمشخص نمودن موارد مربوط به حکومت و آیین کشورداری در آثار سعدی شیرازی است تا با بررسی آنها و بیان موارد مربوط وضعیت آن زمان را با عصر امروزین مقایسه نموده ، دگرگونیهای انجام یافته را ملاحظه نمود.
5-1- روش تحقیق
مطالعه از نوع توصیفی و تحلیل محتوی است که با مراجعه به اسناد و کتب استاد سخن سعدی شیرازی از جمله کلّیّات ،گلستان ، بوستان ، غزلیّات ، قصایدو نصیحـة الملوک و نیز پایان نامه ها، سایت های اینترنتی، و سایر موارد و جمع بندی اطلاعات و فیش برداری،پس از تجزیه و تحلیلفیش ها بر اساس اولویت های تحقیق و نظم و سیاق مربوط فصل بندی و نهایتاً به رشته تحریر درآمده است.
و کلیات
1- بیان مسئله تحقیق
روایتها وجود دارند؛ هرجا انسان باشد، روایت هم هست و هیچ مردمی هرگز و در هیچکجا بدون روایت وجود ندارند (آسابرگر، 1380:32). جهانی بودن عرصه های روایت، از وجود عناصری حکایت می کند که در تمامی روایتها از هر فرهنگ و ملیّتی، میتوان آنها را یافت. نخستین بار صورتگرایان روسی به مفهوم روایت توجه کرده اند (احمدی، 312:1375) و در معنایخاص، متون روایی را دارای ویژگیهای وجود قصه و حضور قصهگو و تغییرحالت در یک دورۀ زمانی دانسته اند. صورتگرایان و ساختارگرایانی که پژوهشهای آنها را دنبالکرده اند میان دستور زبان و دستور داستان نوعی همانندی یافتهاند و با بهره گرفتن از سنت دستوری، به عنوان منبع امکانات ساختاری، کوشیدهاند تا ضمن تجزیۀ روایتها به عناصر سازندۀ آنها به روابط و نظاممندی این عناصر پی ببرند و دستوری جهانی برای روایت تدوین کنند.
امروزه ما میتوانیم دراین باور بلندپروازانۀ ساختارگرایان، به وجود دستور جهانی روایت، با آنها همراه باشیم و یا در این ایده به دیدۀ تردید بنگریم، اما در هرحال نمیتوانیم دستاوردهای آنها را در زمینۀ تجزیه و تحلیل روایتهایی از هر دست انکار کنیم. به این ترتیب، به نظر میرسد که بررسی روایتهای داستانی ادبیات کهن فارسی نیز با بهره گرفتن از روشهای ساختارگرایانه، نه تنها امکان پذیر است بلکه بررسی هایی از این دست می تواند بسیاری از جنبه های داستانی این آثار را به نحوی مطلوب توضیح دهد. یکی از آثار ادبیات کهن فارسی که براساس روشهای ساختارگرایانه قابل بررسی میباشد، مثنوی معنوی اثر نفیس مولاناست که آنچنان دلنواز و شیوا آفریده شده که گویی اثری پیش روی مخاطبان است که حتی روح سرکش و فسردۀ بشر امروز نیز اسیر جذبههای آن می شود و قدم به قدم در شش سفر با مولانا همگام می شود و روح خود را صیقل میدهد.
وجود حکایات و روایات مثنوی که خود نقد حال همۀ ماست، در جایجای مثنوی جلوهگری می کند. مولانا در ورای بیان هرحکایت و داستان، مفاهیم ارزشمندی را بیان می کند. درواقع هدف این داستانها، ملموس ساختن مفاهیمی است که او قصد بیان آنها را دارد. صورت داستانوارۀ مثنوی این امکان رافراهم آورده که بتوان آن را با توجه به اصول داستاننویسی معاصر مورد بررسی قرارداد. امروزه مؤلفه هایی همچون “موضوع، درونمایه، شخصیت، لحن، صحنهپردازی و پیرنگ و…” بهعنوان عناصر داستانی مورد توجهاند. در این میان، عنصر “پیرنگ” ازجمله عناصری است که در مثنوی معنوی مورد توجه است، چنانکه با توجه به الگوی کلّی داستانهای مثنوی، میتوان گفت مولانا تقریبا ًدر تمامی داستانهای بلند و شماری از داستانهای کوتاه و متوسط، طرح و الگوی داستانکاملی را به خدمت گرفته است؛ یعنی داستان را با یک موقعیت پایدار اولیه آغاز و سپس نیاز یا مشکلی را مطرح می کند و کنشهایی برای حل مشکل یا برآوردن آن نیاز انجام میدهد، سرانجام داستان را به یک نتیجۀ مشخص و موقعیّت پایدار پایانی خاتمه میدهد. لذا با توجه به اینکه شارحان مثنوی دربارۀ ساحتهای معنایی و نمادین داستانهای مثنوی شرحهای مفید و مبسوطی نوشتهاند، در این تحقیق سعی بر آن است که داستانها و
روایتهای مثنوی از جنبه های ساختاری و عناصر داستانی بدون توجه به معناهای نمادین و عرفانی متن، بررسی شود. به عبارت دیگر، با قصههای مثنوی بهعنوان روایت یک قصه و نه یک قصۀ عرفانی- تمثیلی روبهرو خواهیم شد و سعی می شود تا شیوه های روایتگری مولانا در این اثر بررسی شود.
2-1- پرسش های تحقیق
1. کدامیک از داستانهای مثنوی، قابلیت بررسی عناصر داستانی از جمله طرح و پیرنگ را دارا میباشد؟
2. پیرنگ داستانهای مثنوی با کدام یک از عوامل داستانی دیگر ارتباط دارد؟
3. آیا همۀ داستانهای مثنوی از پیرنگی قوی برخوردار است؟
4. قوت تکنیکهای داستانپردازانۀ مولوی در بخش پیریزی داستانهای مثنوی در مقایسه با دیگر آثار منظوم عرفان تعلیمی ازجمله آثار عطار و… تا چه اندازه است؟
3-1- فرضیه های تحقیق
1. داستانهای مثنوی همچون داستانهای معاصر شامل انواع داستانکها، داستانهای کوتاهِ کوتاه و داستانهای بلند است که برخی از آنها از نظر عناصر داستانی بهویژه طرح و پیرنگ قابل بررسی میباشند.
2. در حکایات مثنوی رشتۀ حوادث را شخصیتها بهوجود میآورند و از این نظر پیرنگ با شخصیت آمیختگی و اختلاط نزدیکی دارد و یکی بر دیگری تأثیر میگذارد، البته گفتوگوی شخصیّتها و صحنۀ وقوع حوادث نیز در پیشبرد طرح داستان نقش بهسزایی دارد.
3. برخی از حکایتها برای مولانا بهانهای است تا بعد از ذکر آن به تفصیل، به بیان آراءِ عرفانی خود بپردازد، بنابراین از پردازش کلیّۀ عناصر ساختاری طرح و پیرنگ اجتناب می کند؛ درواقع میتوان گفت چنین حکایتهایی از پیرنگی ضعیف برخوردارند.
4. در مثنوی، همۀ ارکان داستان بهویژه عنصر پیرنگ، سامانیافتهتر است و به خوبی در خدمت بیان و القای مفاهیم و مقاصد داستانها درمیآید؛ برخلاف دیگر آثار منظوم عرفان تعلیمی همچون آثار عطّار که ساختار غالب آنها الگویی است که عنصر پیرنگ در آنها تا حدی کمرنگ است زیرا عطّار طریقی را پایهگذاریکرده که هنوز به آن ساختار منسجم لازم در روایتپردازی دست نیافته و مانند همۀ روشها در ابتدا با کاستیهایی روبرو بوده است؛ درحالیکه مولانا پس از عطّار با بهره گرفتن از ساختارهای گوناگون و جذّاب روایی در مثنوی، این شیوه را به تکامل رسانده است.
4-1- ضرورت و هدف تحقیق
آشنایی و انس با شکل ساختاری و ظاهری یک اثر می تواند راهگشای خوبی در شناخت ژرفساختها و مفاهیم عمیق آن باشد؛ بنابراین می طلبد که علاوه بر توجه به معانی عمیق و عظیم مثنوی، به عناصر تشکیلدهندۀ داستانهای این اثر نیز توجه گردد، زیرا در ورای این حکایت و داستانهاست که مضامین اصلی و اهداف والای مولوی تجلی مییابد. « قصهها و تمثیلات مثنوی مقدمۀ واقعی شناخت دنیای نینامه و ورود به اقلیم ناشناختۀ آن است» (زرینکوب، 13:1366). ساخت داستانوارۀ مثنوی مولوی باعث شده تا برخی از حکایات آن از استعداد پردازش و تحلیل از منظر مبانی و اصول داستانپردازی امروز برخوردار باشد؛ بهگونهای که میتوان هر یک از عناصر داستان را به طور جداگانه و در ارتباط با هم بررسی کرد.
لذا در این نوشتار سعی بر این است که عنصر پیرنگ به عنوان یکی از عناصر داستانی و همچنین زمینهای برای خلق سایر ارکان بررسی شود، زیرا کاوش و بررسی در آثار کهن ادبی مانند مثنوی معنوی با نگاهی امروزی باعث آشکار شدن زوایای پنهان و مغفول ماندۀ آنها می شود. درنتیجه، این بررسی زمینه را برای ارتباط نسل جدید با آثار ارزشمندی که قرنها از نگارش آنها میگذرد امّا هنوز رنگ کهنگی به خود نگرفته اند، فراهم می کند.
:
گرشاسب، قهرمان اسطوره ای، اژدها اوژن اوستایی،پسر سام و قهرمان رستاخیزی، در منابع فارسی زرتشتی، شاهکار های قهرمانی بسیاری با او در ارتباط است. شرح ماجراهای او در متون پهلوی و اوستا گردآوری شده است. این پژوهش اسطوره ی گرشاسب را طبق کهن نمونه ی قهرمانی ، بررسی می کند که پژوهشگران در زندگی اغلب قهرمانان اسطوره ای مشخص کرده اند. هدف اصلی این رساله ارائه تحلیلی نو از داده ها و داستان های گرشاسب برای تعریف قهرمان اسطوره ای بر پایه ی اوستا و متون پهلوی است. چهره ای که از او در اوستا می بینیم ، قابل مقایسه با نمونه هایی از ایزدان جنگاور و هند و اروپایی است. منابع دینی پهلوی به ویژه متون رستاخیزی و آخر زمانی جایگاه گرشاسب را در ساختار دینی مزدیسنا می نمایاند. او درجهان حماسی ایرانی آوازه ای ندارد و روایات پراکنده ی مربوط به او نیز در منابع گوناگون تفاوت ها و گاه تناقضات در خور درنگی دارند. این رساله می کوشد تا توجیهاتی را دست کم برای بخشی از این پراکندگی ها پیشنهاد کند. در نهایت خواهیم دید که بزهکاری های قهرمان به شوربختی و بدنامی گرشاسب در هر دو جهان منجر می شود. نتیجه ی کلی بررسی این بزه ها این است که جنگاوران در ارتکاب بزه ناگزیرند.
پیشگفتار:
اسطورة قهرمان، رایج ترین و شناخته ترین بن مایه ی اساطیری و کهن الگو بین دیگران است و مراحل سفر او آکنده از ماجراها و وقایعی شناخته شده است كه او با تلاش و مخاطره بسیار آن ها را پشت سر می گذارد تا ضمن تحول و تكوین و تكامل، به نقطة تعالی این الگوی روایی كه رسیدن به هدف و پیروزی است، دست یابد.
متاسفانه اسطوره های ایرانی فاقد شكل منسجم اسطوره های یونانی و رومی است. حتی در اوستا هم با اسطوره های دینی شده، سر وكار داریم. «اسطوره گرشاسب » جمع آوری سنتی روایت هاست. با آن که اسطوره ی قهرمانی در پژوهش های غربی ها به صورت کامل مورد بحث و بررسی قرار گرفته، اما به نظر نگارنده اسطوره های قهرمانی که هر کدام خود گواه فرهنگ و بن مایه های غنی هستند ، به صورت موردی چندان بررسی نشده اند و در این میان، جای یک نمونه ی کامل از خوانش اسطوره ای و کهن نمونه ای بس خالی می نماید. چرا که در دورانی که ما که در آن شاهد نزول اسطوره ها هستیم بررسی کهن نمونه ی قهرمانی شکل حیاتی تری به خود می گیرد. مخصوصا در همین دوران الزام وجود قهرمان برای شکل گیری داستان بر محور وجود اوست که هر چه بیشتر موجبات سقوط آن را فراهم می آورد. داستان ها از روند ماجرا محوری خارج شده به قهرمان محوری روی می آورند تحلیل عناصر و شخصیت های وهمی در رابطه با اسطوره ی قهرمانی گرشاسب ، به کمک نقد اسطوره ای ، با همین هدف شکل می گیرد.
داستان های گرشاسب سه روایت متفاوت از یک کهن الگوی اساطیری است که به ترتیب در اوستا،متون پهلوی، شاهنامه و گرشاسب نامه می بینیم.هر چند« که پیشینه پردازشِ دستِ کم بخشی از اسطوره گرشاسب به دورانی می رسد که نیاکان مشترک ایرانیان و هندوان با هم می زیستند».(سرکاراتی، 1378: 16)
بخش مهمی از مضامین قهرمانی و بن مایه های اسطوره ای در اوستا به داستان گرشاسب اختصاص دارد اما با ظهور در متون پهلوی ، بنا به دلایل مختلف سیاسی و آیینی چون آتش کشی و پری کامگی، بخش بزرگی از فر و شکوه اوستایی خود را از دست می دهد و به کنار رانده می شود. سیمای گناهکارانه ی گرشاسب در برخی متون پهلوی، خوار داشت آیین مزدیسنا ، از دلایل این رنگ باختگی است.
شناخت افسانه های دینی و آیینی ایران باستان از دو راه ممکن است. اول، رجوع به متون دینی ایران باستان، دوم رجوع به متون ملی ایرانیان.از نخستین کسانی که چهره های افسانه ای و اسطوره ای را بر مبنای دینی و ملی تحلیل کرد پژوهشگر بزرگ ایران باستان ” آرتور کریستین سن” بود که در کتاب “کیانیان” قهرمانان را بر اساس روایت های دینی و بار دیگر بر اساس روایت های ملی بررسی کرد.
خانم مری بویس اسطوره و مذاهب اولیه را کافر کیشی نام نهاده است.ویژگی این دوران، عدم باور به وجود ایزد یکتا و پرستش ایزدانی است که نماد و سرچشمه جلوه های طبیعت به شمار می آیند. این ایزدان در تحول بعدی آیین مزدایی تاثیر گذار بوده اند.
“ارانسکی” پژوهشگر روسی بر این باور است که: « اساطیر اوستایی، جایگاه دامداری در آن ها و پهلوانانی که گله های فراوان و زیبا دارند، به وضوح تمام گواه نقش مهمی است که دامپروری در زندگی پدیدآورندگان اساطیر یاد شده، یعنی مردم صحرانشین و دامپرور قدیمی و ایرانی زبان آسیای میانه و سرزمینهای مجاور آن ایفا می کرده است.(ارانسکی، 1358: 79)
در حالتی دیگر قهرمان افسانه ای از طریق فره ایزدی ، توانایی های فرا طبیعی و غیر عادی پیدا می کند. این نوع افسانه ها بر اساس این نگرش به وجود آمده اند که زمان “گیتیانه” محدود است. در تحلیل اسطوره شناختی قهرمان از یک سو باید به مفاهیم تعاریف و مفاهیم بنیادین اسطوره نظر داشت ؛ تعاریفی که گاه در تضاد کامل با افسانه و داستان های عامیانه قرار دارد. از سوی دیگر دیدگاه های موافق و کل نگر هم وجود دارد که به آنها نیز باید توجه کافی داشت.
فصل اول: کلیات پژوهش
1-1- پیشینه تحقیق
اسطوره ی گرشاسب تاکنون از دیدگاه های مختلفی مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. از منظر ساختار های سه گانه(طبق نظریات ژرژدومزیل)، گناه گرشاسب، اژدها کشی، دیو اوژنی و … در ساختار اسطوره ی کلاسیک قهرمانی، به جرات می توان گفت اولین باری است که گرشاسب از این دیدگاه بررسی می شود. این بررسی مطابق نظریه های مهم اسطوره ی قهرمانی(Heroic Myth) به ویژه نظریات جوزف کمبل است. . «لرد راگلان» در کتاب جنجال برانگیزش به نام قهرمان در سال 1936، یک طرح کلی داستانی برای قصه ها و اسطوره های که با پهلوانان اساطیری و کهن سر و کار داشتند، ارائه کرد. پر واضح است که اسطوره های قهرمانی میان تمام ملت ها و فرهنگ های مختلف اشتراکات ویژه ای دارد .کاربرد نقد اسطوره ای برای متون وآثار کهن کمتر مورد پژوهش و ارزیابی قرار گرفته است؛ معمولا ابزار نقد اسطوره ای برای اسطوره های کلاسیک و مدرن غرب به کار رفته است. اسطوره ی گرشاسب را همراه با حاشیه های داستانی مربوط به آن، چند تن مورد بررسی قرار داده اند.
به نقل از سرکاراتی گرشاسب یک شخصیت اسطوره ای هند و ایرانی است. این موضوع را فردریش فون اشپیگل(Spiegel) در کتاب خود به نام «دوران آریایی و اوضاع آن» متذکر شده است.(Spiegel, 1977: 274-75)
از اوایل سدۀ بیستم میلادی به بعد، ایرانشناسانی چون مارکوارت (Markwart)، بنونیست (Benvenist)، کارنوی(Carnoy) نظریه یکسان بودن رستم و گرشاسب را مطرح کرده اند.مارکوارت دانشمند ایران شناس آلمانی در سال 1985، که از شناسایی کرساسپه) (kvrvsAspa یا گرشاسب عاجز می ماند، گرشاسب را لقبی برای رستم می داند، اما کریستین سن دانمارکی در کتاب کیانیان خود این ادعای او را با ارائه دلایل مستند و علمی رد می کند، ولی او نیز موفق نمی شود تا گرشاسب را در اساطیر هندی شناسایی کند. او با بازسازی معادل اوستایی نام رستم به صورت Raoda-staxma اظهار کرد که این واژه در اصل لقب ساده ی گرشاسب بوده است و نیز بر این باور است که گرشاسب و رستم نه تنها در اعمال پهلوانی خود یکسان اند بلکه از دیدگاه دینی نیز همانند یکدیگرند.
این یکسان انگاری هارا پژوهشگران دیگری چون هرتسفلد، هوسینگ وموله نیز تایید کرده اند. هرتسفلد، با توسعه ی نظر مارکوارت به این نتیجه رسید که داستان های گرشاسب از دیر باز در زرنگ و رخج رایج بوده- یعنی داستان های مرسوم آن اقلیم بوده-که در سده ی اول .م تحت تاثیر شکوه گّندفر-فرمانروای مقتدر سیستان-تحول یافته با روایات تاریخی آن دوران در هم آمیخته و داستان های رستم را به وجود آورده است. نیز ویکاندر در کتاب وایوی خود و موله در مقاله ی «گرشاسب و سگساران»، رستم را در مقام جایگزین حماسی گرشاسب اسطوره ای فرض کرده اند. استاد سرکاراتی با ارائه دلایل متعدد، این نظرها را نادرست دانسته و اظهار نظر کرده است که مشترکات توصیفی مارکوارت و هرتسفلد کلی و موهوم اند ونتیجه گرفته است که رستم صورت حماسی و داستانی گرشاسب نمی تواند باشد. البته درِ گفتگو درباره ی نظریه ی مارکوارت تا پیدا شدن مدارک و شواهد تازه هم چنان باز می ماند.
نمی توان به طور دقیق گفت که سام بدل حماسی گرشاسپ اساطیری است اما بجاست اگر بسیاری از باورهای اسطوره ای مربوط به وی را از آن گرشاسپ بدانیم كه در سنّت حماسی ایران به سام انتقال یافته است.چنان كه مثلاً اژدهاكشی گرشاسپ در اوستا در ادبیّات حماسی ما به نبرد سام با اژدری در كّشّف رود- چنان كه در شاهنامه آمده- تغییر شكل داده است و یا پیکار گرشاسپ با دیوی موسوم به گندروَ در اوستا، در شاهنامه به صورت نبرد سام بادیوی در دریای چین درآمده است. اما دکتر سرکاراتی اشاره می کند که گرشاسب اوستا با سیستان ارتباطی ندارد.
مشروح ترین نسخه مدرن اسطوره گرشاسب، یارشاطر (1983)می باشد. Eduljee در سال 1983 مجموعه ای جامع از متون همراه با ترجمه و توضیحات (جامع تر از وِست)، (1882) فراهم کرد. اشپیگل (1891: 194-95. )دارمسستر( 1877 ،. 213-18 ، 1892 ، 626-28. )کریستین سن (1932 ، صص. 99-106) ، بویس( 1975 ، صص. 100-104 )، و ویلیامز ، اد. ، (1990 (II )،( صص 161-68) به تحلیل موضوعات مرتبط به اسطوره ی گرشاسب پرداخته اند.
در مشابهت های میان فریدون و اسطوره ی گرشاسب ، ویکاندر (1938) در تلاش برای پیوند گرشاسب با “گروه مردان جوان آریایی ” است (ویکاندر،1941: 70-161) همچنین بویس در این زمینه نقدی دارد. (بویس، 1975: 10-102)
استاد فقید ٬ نیبرگ ٬ متن آوانویسی شده روایات پهلوی را ٬ با ترجمه فرانسوی آنها و توضیحات ٬ درسال 1933 در مقاله ای به نام « افسانه ی گرشاسب» در یادنامه پاوری منتشر کرده است.
سرکاراتی نیز در مقاله ی با عنوان «بازشناسی بقایای افسانه ی گرشاسب درمنظومه های حماسی ایران» که در نامه ی فرهنگستان منتشر شده است، نقد اسطوره ای بسیارکاملی از آن به دست می دهد و آن را در زمره ی اسطوره های قهرمانی هند و ایرانی بررسی می کند. نکته ی بسیار مهمی که سرکاراتی به آن اشاره می کند این است که گرشاسب« چهره ای است از چهره های اساطیر هندوایرانی که نامش و قدیم ترین اخبارپراکنده درباره کارکردهایش٬ هم در نامه اوستا و هم در منظومه های حماسی هند باستان آمده است»( سرکاراتی، 1376: 5)
علیرضا اسماعیل پور در سال در1389در پایان نامه ی کارشناسی ارشد خود با عنوان «بررسی تحلیلی اسطوره ی گرشاسب» به نقد و تحلیل این اسطوره بیشتر بر پایه ی نظرات ژرژ دومزیل و ساختار های سه گانه می پردازد.
مری بویس در کتاب «تاریخ کیش زرتشت» به پیروی از نوشته های کریستین سن وپیشینیان پس از اشاره به نبرد فریدون با پانوورو Pauru می گوید: « هیچ گونه آگاهی درباره ی روزگار گرشاسب ، دیگر پهلوان اوستا نداریم. در منابع هندی شخصیتی مانند او نمی یابیم تا گمان بریم متعلق به زمان هند و ایرانیان بوده است. با هیچ کدام از شخصیت های شناخته شده ی دوره تاریخی هم نمی توان او را پیوند داد».
دومزیل با بررسی اسطوره رام چندره هندی و مقایسه ی آن با داستان های رستم می کوشد کرشاشوه مذکور در حماسه رامایانه را با کرساسپه kvrvsAspa مذکور در اوستا منطبق بداند و می گوید که کرشاشوه که گرز را در اختیار رام می گذارد باید همان کرساسپه یا گرشاسب باشد که گرز از او به سام و زال و سپس به رستم رسیده و می نویسد تنها یک تفاوت عمده هست که کرشاشوه نیای رام نیست اما سام نیای رستم است. تحول حماسه ایرانی و به ویژه روایت سیستانی این ویژگی رابارز می نماید.
رساله حاضر که به موضوع “بازتاب اسطوره قهرمانی در داستان گرشاسب بر پایه ی متون کهن “می پردازد شامل بخش های زیر است:
بخش اول به کلیاتی درباره اسطوره و دیدگاه های اسطوره شناسی ، نظریه های مختلف در خصوص کارکردهای اسطوره، پیشینه ی تحقیق در خارج و داخل، معرفی منابع اساسی تحقیق شامل منابع اوستایی، متون پهلوی، ترجمه ها و تفسیر های کلی در این زمینه می پردازد.
پس از مبحث کارکردها در فصل دوم طبق نظریات جوزف کمبل و به ویژه ” قهرمان هزار چهره “به بیان ویژگی های اسطوره ی قهرمانی طبق نظریه های مهم اسطو ره ی قهرمانی کلاسیک می پردازد.
در ادامه در دو فصل سه و چهار منابع کهن و متاخری که از او یاد کرده اند آورده می شود. در اوستا بیشتر به کارکیایی های این قهرمان می پردازد ولی منابع دینی و غیر دینی پهلوی بیشتر به نقش آخر زمانی او اشاره دارند. نیز با بهره گرفتن از بررسی تطبیقی ونیز ریشه شناسی نام های خاص همالان گرشاسب ، تلاش شده تا معانی و ماهیت نمادین زیر ساخت و رو ساخت هر یک از این همالان در رابطه با اسطوره ی قهرمانی مشخص شود.
فصل نهایی به نتیجه گیری پایان نامه اختصاص دارد. در این بخش نتایج حاصل از این پژوهش به اطلاع خواننده ی محترم می رسد.
لازم به ذکر است تمامی واژگان اوستایی به شیوه ی بارتولومه و واژگان پهلوی به شیوه مکنزی آوانویسی شده اند.
2-1- سوال تحقیق
یکی از ضرورت های موضوع این است که دقیقا نمی دانیم بن مایه های اسطوره ی قهرمانی در اسطوره های ایرانی بر چه مبنایی است و آیا قهرمانان ایرانی مانند همتایان هند و اروپایی خود از روند خاصی پیروی می کنند. آیا قهرمان ایرانی ناگزیر قهرمان تراژدی می شود؟
3-1- فرضیه تحقیق
اسطوره ی قهرمانی گرشاسب، با تلفیقی از مذاهب طبیعت گرای اولیه، اندیشه های مزدیسنانی و باورهای دینی هند و ایرانی و حتی هندی شکل گرفته است. اندیشه موثر در شکل گیری این اسطوره افسانه های دینی، تفکر “دو بنی” رایج در دین هایی بوده که این داستان در محدوده آن ها ساخته شده است.
:
در فرهنگ واژگان زبان فرانسه (femme) به معنای موجود انسانی با جنسیت مونث یعنی زن است ریشه این كلمه، لاتین بوده (femmena) خوانده می شود.
در فرهنگ (Robert) این كلمه این گونه توصیف شده است: موجودی انسانی كه كودك را در خود پرورش داده و به دنیا تقدیم میكند؛ كلمات دیگر از خانواده این كلمه كه از زبان لاتین وارد زبان فرانسه شده اند عبارتاند از:
(femmelle) با ریشه لاتینی (femininus) به معنی خصوصیات زنانه.
نشانه های فمینیسم در شعر و ادبیات فارسی بسیار است اما نگاه فمینیستی به زن در عصر مشروطیت بیشتر به چشم میخورد شاعران عصر مشروطه كه به دنبال تجدد و زن سالاری و زن مداری بودند. مایل بودند زن را با آزادی عمل و نوگرایی آشنا كنند و حقوقی كه از او گرفته شده است به او برگردانند.
هدف بنیادین از این پژوهش، بررسی شخصیت زنان از دیدگاه های مختلف (زن سالارانه، تحقیر، ستایش زنان و زن گرایی) است زنان در گذشتههای دور صاحب جایگاهی والا بوده اند كه با گسترش مرد سالاری از این مقام رفته رفته كاسته می شود و این سیر نزولی در اندیشه و آثار ادبی ما هم نفوذ كرده و تأثیر میگذارد. زنانی شجاع، كارآمد و زیرك كه هم در امور اجتماعی و سیاسی و هم در همسرداری و تربیت فرزند فعال بوده اند.
فصل اول: کلیات
1-1- بیان مسأله
با عنایت به اهمیت موضوع زن در ادبیات گذشته و امروز كه به صورت كلی یا جزیی با موضوعی به جز مقاله های محدود مطالب بیشتری دیده نمی شود بر آن شدم به اهمیت بازتاب ادبیات زنانه در آثار مشروطه و در دیوانهای (میرزاده عشقی، ایرج میرزا، عارف) بپردازم و اینكه نوع نگرش شاعران مرد در باب زنان چه تفاوتهایی با نگاه زنانه دارد را مورد توجه قرار دهم و با مقایسه نظرات آنان را جویا شوم و مورد بررسی قرار دهم و نگاههای زن سالارانه و فمینیسم و تجدد را در اشعار این شاعران تحلیل و واكاوی نمایم.
2-1- اهمیت و ضرورت تحقیق
لزوم پژوهش در آثار فاخر ملی و شناخت دقیقتر جایگاه زن در عصر مشروطه و در دیوان (میرزاده عشقی، ایرج میرزا، عارف) و تغییر نگرش سنتی شاعران به مقوله زن كه در ادبیات بررسی می شود از مهم ترین ضرورتهای تحقیق به شمار می آید.
3-1- پیشینه تحقیق
با توجه به بررسیهای به عمل آمده در پایان نامههای دانشگاهی جایگاه ادبیات زنانه در دیوان های شاعران (ایرج میرزا، عشقی، عارف) به طور اخص مورد پژوهش قرار نگرفته است، البته در كتابهای تاریخ ادبیات دكتر صفا به پارهای از این مسائل به طور كلی اشاره شده است هم چنین در كتاب شاهنامه و فمینیسم اثر مهری تلخابی به صورت گسترده به تاریخ زندگی و نقش زنان پرداخته است ولی نگاه متجددانه در این كتاب فقط شامل متون قدیمی است به همین جهت بررسی نگاه تجدد گرایانه و زن سالارانه و ستایش و تحقیر بانوان در دیوانهای فوق می تواند حایز اهمیت باشد.
4-1- اهداف تحقیق
1- ایجاد انگیزه برای نسل جدید و ترغیب آنان به خواندن آثار شاعران مشروطه.
2- نگاهی جهت دار به شخصیت وجودی زن در آثار شاعران مشروطه.
3- مقایسه شخصیت زن امروز با زن در آثار كهن.
4- بررسی و مقایسه زنان عصر مشروطه با كتاب شاهنامه و مشتركات و وجوه تمایز آن دو.
5- جایگاه و نقش شاعران (ایرج، عشقی، عارف) در احیای نظام تجدد و دفاع از حقوق زنان در عصر مشروطه.
5-1- سوالات تحقیق
1- شاعران این دوره چقدر به نقش زنان پرداخته اند؟
2- آیا باورها و عملكرد زنان در حوزه های مختلف مورد توجه بوده است؟
3- آیا به نقش كلیدی زنان در خانواده و جامعه و آزادی او پرداخته اند؟
4- نقش تحولات مشروطه در نگاه به زنان چگونه بوده است؟
6-1- فرضیه تحقیق
با توجه به اهمیت دوران مشروطه كه نوع نگاه به زن در آن بر اثر تحولات سیاسی- اجتماعی عوض شد و اهمیت دادن به جایگاه زن در شعر مشروطه و پرداختن به آزادی عمل آنان بررسی دیوان شاعران (ایرج، عارف، عشقی) و نگاههای مثبت و منفی آنان به زن جایگاه مهمی دارا میباشد.
فصل دوم: نگاهی به موقعیت و جایگاه زن
1-2- بخش اول
1-2-1- نگاهی به جایگاه زن در ایران پیش از اسلام
زن در ایران باستان مقام ارجمندی را دارا بوده است. زن یكی از اعضای خانواده محسوب میشده است و در تمام شئون زندگی با مرد برابری میكرده است و برای اثبات این موضوع، شواهد زیادی در دست است:
در اوستا همه جا نام زن و مرد در یک ردیف ذكر شده و در كارهای دینی كه زنان باید انجام دهند و دعاهایی كه باید بخوانند، زن را با مرد برابر شمرده است و حتی در صورتی كه موبد حاضر نبود، ممكن بود زن به مقام قضا برسد و نیز در تاریخ میبینیم كه زنانی همانند همای و پوراندخت و آزرمی دخت به مقام پادشاهی رسیده اند.
سن بلوغ برای مرد و زن، برابر بوده است و گروهی از فرشتگان هم مانند آناهیتا (ناهید) زن هستند. در میان امشاپسندان امرتات (مرداد) و هَوروتَات (خرداد) و سپنتا ارمیئتی (سپندارمز) مونث هستند، به ویژه سپندارمز نمایندهی زمین است و این سپندارمز (فروتنی مقدس) یكی از صفات اهورمزداست و در جهان مادی پرستاری زمین با اوست و به همین جهت دختر اهورمزدا خوانده شده است[1].
قبل از ورود آریاییها و هزاران سال پیش از آن كه اقوام مهاجر به این سرزمین مهاجرت كنند ایران «خانه و آشیانهی مردمانی بوده كه تمدن درخشانی داشته، زن را از دیدگاه برتر و متعالی نگریسته و بر قدرت زنانه كه جلوه گاه تمدن و فرهنگ متعلق به دوران اولیه كشاورزی بوده است، صحّه گذاشتهاند.[2]»
«ویل دورانت در تاریخ تمدن درباره آنان (زن در ایران باستان) مینویسد: «در زمان زرتشت پیامبر، زنان همانگونه كه عادت پیشینیان بود منزلتی عالی داشتند، با كمال آزادی و با روی گشاده در میان مردم آمد و رفت میكردند و صاحب ملك و زمین میشدند و در آن تصرف مالكانه داشتند و میتوانستند مانند اغلب زنان روزگار حاضر، به نام شوهر یا به وكالت از طرف او به كارهای مربوط او رسیدگی كنند. پس از داریوش مقام زن مخصوصاً در میان طبقهی ثروتمندان تنزل پیدا كرد.[3]»
آنچه در اوستا در مورد زن و مرد میباشد. متضمن برابری حقوق است. زنان و مردان پارسا به دلیل تقدیس با هم ذكر شده اند و چون زن موجب احترام و سربلندی مقام خانه است (وندیداد سوم) اندیشه نیک و گفتار و كردار خوب و فرمانبرداری از شوهر در اوستا برای زن از صفات پسندیده و برجسته شمرده شده است (ویسپرد سوم)[4].
پوشش و حجاب زنان در ایران باستان مخصوص طبقهی اشراف بود و سایر زنان از قید حجاب آزاد بودند[5].
«ویل دورانت میگوید: «زنان بالای اجتماع جرأت آن را نداشتند جز در تخت روان روپوش دار از خانه بیرون بیایند و هرگز به آنها اجازه داده نمیشد كه آشكارا با مردان آمیزش كنند.[6]»
مردم در زمان پیش از تاریخ از دستهها و قبایل مختلف تشكیل شده به صورت ملوك الطوایفی زندگی میكردهاند كه با افزایش شهرها و قدرت رؤسای قبایل، و اختلافات آنها موجبات جنگ و ستیز بین آنها را فراهم میكرد.
«در این جامعه بدوی، وظیفهی مخصوصی به عهده زن گذاشته شده بود. وی گذشته از آن كه نگهبان آتش و شاید اختراع كننده و سازنده ظروف سفالین بود. میبایست چوبدستی به دست گرفته در كوهها به جستجوی ریشه های خوردنی یا جمع آوری میوه های وحشی بپردازد. شناسایی گیاهان و فصل روییدن آنها و دانه هایی كه میآورد. مولود مشاهدات طولانی و مداومی بود كه او را به آزمایش كشت و زرع هدایت كرد[7].»
زن در ایران باستان در فعالیتهای اقتصادی، اجتماعی و اخلاقی شركت فعال داشته است تا جایی كه بسیاری از اختراعات و پیشرفتهای بشر مرهون زنان بوده است.
«وظیفهی زن در ایران باستان، منحصر به امور اقتصادی خانوادهی خود نبوده، بلكه در پیشرفت تربیت اخلاقی و روحی تمام ملت نیز سهم به سزایی داشته است و مانند یک مربی اخلاق عمل میكرده است.[8]»
در اكتشافات باستان شناسی متعلق به فرهنگهای پیشین سمبولهایی خدایی از جنس «زن» بسیار به دست آمده است كه بیانگر قدمت پرستش مادر كبیر (بانو- خدا) در جوامع كهن میباشد. اما این سمبولها منحصر به جنس زن نبوده و در كنار آنها سمبولهای خدایی از جنس مرد هم وجود داشته است در دیدگاه انسان عصر نو پدید، كشاورزی زن نماد رحمت و نعمت و خلقت و باروری و به طور كلی نشانه نیروهای طبیعی و ماورای طبیعی شناخته شده است.
زن در ایران باستان دارای شخصیت كامل انسانی و در بسیاری از موارد، شخصیت حقوقی بوده است. وی حق فعالیتهایی در زمینه اجتماعی و تجارت داشته است و شریک زندگی در ادارهی خانواده و در واقع حق پادشاهی داشته است.
زنان ایرانی در شجاعت و دلاوری همتای مردان بوده و در مواردی در جنگها شركت میكردند و دوشیزگان ایرانی در دعاهای خود از خداوند درخواست همسری نیرومند و قهرمان را داشتند كه به آنها پسران قهرمان عطا فرماید.
2-1-2- حقوق و اختیارات زنان در عصر هخامنشیان
«1- داشتن فقط یک زن، ولی اگر زن نازا بود مرد میتوانست زن غیر عقدی داشته باشد.
2- ازدواج بی قرارداد، قانونی نیست.
3- كنیز همسر آزاد، مقام آزاد داشت.
4- بهره برداری شوهر از جهیز زن كه متعلق به زن و خانواده پدری اوست.
5- قروض قبل از ازدواج فقط به عهده خود شخص است.
6- اگر شوهر زن را طلاق بدهد جهیزش را با یک سهم پسری از مال خود باید به او بدهد. زن نازا فقط جهیز را پس میگیرد.
7- در صورت خیانت زن، شوهرش او را اخراج یا برده میكند.
8- اجازهی ازدواج زن در زمان اسارت همسر و رجوع به همسر اول در بازگشت او.
9- در بی وفایی زن و مرد به همدیگر، مجازات زن سنگین تر است. در مورد تهمت زدن به زن محاكمه خدایی (انداختن به رود) می شود.
10- مال زن متعلق به فرزند اوست و مرد ارثی نمیبرد.
11- با مرگ مرد، زن علاوه بر جهیز خود سهمی از مال شوهر هم دریافت میكند.
12- اختیار اموال زن با خود اوست. اجاره دادن، بخشیدن، تجارت كردن، كاسبی كردن و …
13- پس از مرگ مرد زن می تواند شوهر كند. حتی بدون اجازهی فرزندان.
14- ارث مساوی با برادران در صورت نداشتن جهیز.
15- دختران زنان غیر عقدی از برادران جهیز میگیرند.
16- طبقات نجبا و اشراف حق نداشتند با طبقات پست ازدواج كنند و شاه باید از هفت طبقه درجه اول زن انتخاب كند.»[1]
[1] – حجازی، بنفشه، زن به ظن تاریخ، با تلخیص 75-77.
[1]- علوی، هدایت الله، زن در ایران باستان، چاپ سپیدرود، چاپ سوم، 1386، ص 15.
[2]- لاهیجی شهلا، وكار، مهرانگیز، شناخت هویت زن ایرانی در گسترة پیش از تاریخ و تاریخ، انتشارات روشنگران و مطالعات زنان، بهار 1377، تهران، چاپ دوم، ص 83.
[3]- راوندی، مرتضی، تاریخ اجتماعی ایران، تهران، امیركبیر، 2536، ج 1، ص 471.
[4]- علوی، هدایت الله، زن در ایران باستان، ص 15.
[5]. راوندی، مرتضی، تاریخ اجتماعی ایران، ص 476.
[6]- همو، همان، ص 471.
[7]. حجازی، بنفشه، زن به ظن تاریخ، تهران، شهرآب، 1370، ص 30 به نقل از ایران از آغاز تا اسلام گریشمن، ص 11.
[8]- انصافپور، غلامرضا، قدرت و مقام زن در ادوار تاریخ، تهران، آفتاب، 1346، صص 59- 60.