1-1 کلیات
از آن جایی که موضوع مطرح شده در این پژوهش، جنبه ای اسطوره ای دارد، توضیح مختصری در مورد واژه ی اسطوره و اسطوره شناسی در این بخش ضروری می نماید.
ای برادر قصه چون پیمانه ای است
معنی اندر وی مثال دانه ای است
دانه ی معنی بگیرد مرد عقل
ننگرد پیمانه را گر گشت نقل(مولوی)
اسطوره ها آیینه هایی هستند که تصویرهایی را از ورای هزاره ها به نمایش می گذارند و آن جا که تاریخ و باستان شناسی راه به جایی نمی برند، اسطوره ها به کمک می آیند و فرهنگ بشر را از دوره ی باستان به زمان معاصر می آورند و اندیشه های بلند و منطق گسترده ی انسان هایی ناشناخته، اما صاحب اندیشه را در اختیار ما قرار می دهند (هینلز ، 1386: 9 ) .
در دنیای باستان، خدایان به ندرت موجوداتی فرا طبیعی و غیر ملموس و یا با موجودیت فرا طبیعی کاملاً جداگانه تلقی می شوند. مردم دنیای باستان بر این باور بودند که خدایان، انسان ها و طبیعت پیوندی ناگسستنی دارند و از قوانین یکسانی پیروی می کنند. بدین گونه است که در ابتدا میان دنیای خدایان و دنیای انسان ها، هیچ گونه جدایی از حیث هستی شناسی وجود نداشت. نفس وجودی خدایان باستانی از یک رودخانه، یک دریا، یک توفان و یا عواطف و احساسات بشری مانند عشق و خشم فراتر نبود. به گونه ای می توان چنین تلقی کرد که اسطوره به انسان ها کمک می کرد تا موقعیت خود را در جهان هستی بیابند. در دنیای امروزی واژه ی اسطوره اغلب برای توصیف و بیان موضوعی که واقعیت بیرونی ندارد به کار برده می شود اما در دنیای پیشا مدرن اسطوره رویدادی بود که به تعبیری زمانی اتفاق افتاده بود و همواره نیز تکرار می شد. اسطوره صورتی هنری است که به فراسوی تاریخ و آن چه در وجود بشر بی زمان است اشاره می کند. اسطوره شناسی واقعیت های عینی را بیان نمی کند اما در عین حال باورهای بشری را مدنظر دارد و به گونه ای باور ساز است (آرمسترانگ، 1390: 4).
واژه ی اسطوره، “myth”، برگرفته از واژه ی یونانی “mythos”، به معنی واژه یا داستان است. گاهی اوقات این واژه برای بیان موضوعی که بنا بر باور مردم نادرست و غیر واقعی است به کار می رود، اما اسطوره شناسی مجموعه ای از غیر واقعیات و دروغ ها نیست، بلکه مجموعه ای از واقعیت ها است.
اسطوره شناسی عقاید و باورهای مذهبی را در چهارچوب داستان بیان می کند، در حالی که جوهر و ماهیت عقاید و باورهای دینی به طور معمول واضح است، اسطوره شناسی می تواند بسیار پیچیده باشد. بدین دلیل که اسطوره ها، داستان هایی هستند که بیشتر به کاوش و جستجو می پردازند تا به توجیه و توضیح، اساطیر نمایانگر جستجوی ذهن بشر برای برقراری تعادل میان نیروهای آفرینش و ویرانی و مرگ و زندگی هستند (فیلیپ ، 2004 : 9).
اسطوره همچنین ناشی از ندانستن علل واقعی رویدادها توسط بشر است. به سختی می توان گفت که هر اسطوره به چه زمانی و مکانی تعلق دارد، زیرا اسطوره ها در طی زمان دچار تغییر و تحول می شوند و با هم می آمیزند و اساطیری جدید را شکل می دهند. همان طور که بیان
شد اسطوره ها زمان خاصی را نشان نمی دهند اما ممکن است بتوان شباهت هایی را میان بعضی از اساطیر و دوران های خاصی پیدا کرد (آموزگار، 1386: 5).
در اساطیر اقوام مختلف خدایان به گونه ای ملموس و تا حدی بی پرده با انسان ها در ارتباط بوده اند. این ارتباط در جاهایی به مرتبه ای می رسد که انسان ها همکاران و مشاوران خدایان می شوند و به نوعی آن ها را یاری می دهند.
در ارتباط با مفهوم پالایش و تصفیه ی جهان، نیز بازتاب این رابطه را می توان به وضوح دید. حال آن که گاه خدایان از انسان ها دلخوش و خرسند نیستند و تصمیم به نابودی نوع بشر می گیرند. دلایل این تصمیم خدایان در اسطوره های تمدن های گوناگون متفاوت است.
در این فرایند پالایش به طور معمول خدایان از همان رابطه ی بی پرده با انسان آفریده ی خویش استفاده کرده و از طریق انسانی که یار آن ها بوده، بدین معنی که دستورهای آن ها را بی چون و چرا پذیرفته و اطاعت کرده و بندگی آن ها را به خوبی به جا آورده، نسل بشر و سایر موجودات را حفظ می کنند و با آگاه کردن و راهنمایی کردن او برای فراهم کردن وسیله ای یا انجام کاری برای نجات انسان ها، از او می خواهند این مسئولیت مهم را بپذیرد. همان طور که ذکر شد محصول فرایند پالایش، نه تنها نجات نسل بشر، بلکه نجات موجودات دیگر نیز، آن هم بهترین و پاک ترین نمونه ها از هر نوع را شامل می شود که این موضوع دلالت بر پالایش و نوسازی در تمام سطوح هستی را دارد (معظمی، 2002: 55).
علت این پالودگی و تطهیر هر چه که باشد، نتیجه اش کمال و بازگشت هستی به زمان نخستین و پاک و عاری از آمیختگی است که در لحظه ی آفرینش نخستین وجود داشته و این خود نوعی پالایش و پاکیزگی آیینی است. همان گونه که عنوان شد این پالایش فعلیت یافتن دوباره ی آفرینش جهان است. می توان گفت که به نحوی زمان؛ هستی، انسان و حتی کائنات را کهنه و دچار استمرار کرده است و با این پالودگی می توان از آن کهنگی و استمرار رهایی یافت و آن لحظه ی ناب اساطیری که در فضای آن، جهان، هستی را آغاز کرده بود دریافت و درک کرد (الیاده، 1387: 70).
“جم” برترین پادشاه پیشدادی است که از جاودانان محسوب می شده است. او بر اثر وسوسه ی اهریمن، جایگاه و مقام خود را از دست می دهد و فناپذیر و میرا می شود. کارهایی چون گستراندن زمین، بنا نهادن نوروز، و پایه گذاری طبقات اجتماعی به جم نسبت داده شده است (رضایی راد، 1389: 178).
کامل ترین و مفصل ترین مطالب مربوط به داستان جم و پالایش جهان در اساطیر ایرانی، در فصل دوم وندیداد، بخشی از بخش های پنج گانه ی اوستا، کتاب مقدس زرتشتیان، بیان شده است.
موضوع اصلی وندیداد، طهارت و پاکیزگی آیینی است، اما در آن به اسطوره ها و افسانه های ایران باستان، از جمله به اسطوره ی جم، پادشاه دوره ی زرین، پرداخته شده است.
در وندیداد، فرگرد دوم چنین آمده است اورمزد ابتدا از جم خواست تا دین زرتشتی را بپذیرد و آن را به مردمان نیز آموزش دهد اما او این پیشنهاد را قبول نمی کند اما می پذیرد که انسان ها را از طریق دور نگه داشتن مرگ و بیماری و پیری از آن ها نیک بخت و کامیاب کند و جهان اهورامزدا را ببالاند.
در نتیجه ی این امر، گیتی از مردمان و جانداران دیگر پر می شود و جم درخشان به کمک ابزارهای که اورمزد در اختیارش قرار داده است، جهان هستی را طی سه مرحله می گستراند. سپس اورمزد، جم را از فرا رسیدن زمستانی سخت و مرگبار آگاه می کند و از او می خواهد که با ساختن “ور” (دژی زیرزمینی) و بردن بهترین نمونه ها از هر گونه به آن “ور” نسل جانداران را حفظ کند (معظمی، 2002: 55).
در اساطیر هندی نیز در مورد فرایند پالایش جهان، این گونه بیان شده است که “ویشنو” در نخستین و سومین مظهر خود در هیات ماهی و گراز ظاهر می شود تا شرایط لازم را برای یک آغاز نو فراهم آورد. ماهی، “منو” را که قرار است فرمانروای آینده ی همه ی موجودات باشد، از نابودی قریب الوقوع کیهان به وسیله ی سیلی هولناک آگاه می کند. و از او می خواهد که قایقی بسازد تا به سلامت توفان و سیل را پشت سر بگذارد (دالاپیکو، 1385: 26).
در اساطیر یونانی نیز این گونه نقل شده است که تایتان آفریننده ی بشر، به محض مطلع شدن از فرو فرستادن سیل و توفان توسط خدای بزرگ یونان باستان، “زئوس”، که از انسان ها خشمگین شده، پسر انسانی خود “دیوکالیون” را آگاه می کند و از او می خواهد با ساختن قایقی خود و همسرش را نجات دهد (بیرلین، 1389: 170).
در اساطیر بین النهرینی در مورد فرایند پالایش جهان نسخه های سومری که کهن تر است و نسخه ی بابلی (اکدی) وجود دارد. در نسخه یاروایت سومری “انکی”، زیور سودرا را از خشم خدایان آگاه می کند و به او می آموزد تا با ساختن کشتی ای بزرگ خود و سایر موجودات را از سیل و توفانی که حاصل خشم خدایان است برهاند. و در نسخه ی بابلی این “اِآ” ایزد آبها است که “اوتناپیشتیم” را از وقوع توفان و سیلی عظیم که در اثر خشم خدایان نسبت به انسان ها طغیان گر در شرف وقوع است مطلع می کند و او نیز با ساختن کشتی بزرگ نسل بشر و موجودات را حفظ می کند و در نهایت در کنار همسرش به جاودانگی و نامیرایی دست پیدا می کند (هوک، 1381: 62).
شایان ذکر است که در اساطیر و باورهای کهن سامی نیز فرایند پالایش جهان مطرح شده است. در این اساطیر نیز “یهوه” خدای بزرگ از طغیان و ناپاکی بندگان خود خشمگین و آزرده می شود و تصمیم می گیرد که نسل بشر و موجودات دیگر ار از روی زمین با فرو فرستادن سیل و توفانی بزرگ محو کند. اما در این میان “نوح” که انسانی عادل و پارسا بود مورد التفات خداوند قرار می گیرد و خداوند از او می خواهد که کشتی ای بسازد و با خانواده ی خود و جفتی از هر نوع جاندار در کشتی سوار شود تا از خشم “یهوه” و سیل و توفان در امان بماند و نیای نسل جدید بشر باشد (بیرلین، 1389: 162).
یكی از مهمترین قالبهای شعری در طول دورههای پرمایهی ادب فارسی برای بیان مفاهیم غنایی و عرفانی قالب شعری غزل است.«غزل فارسی در اوایل سدهی چهارم هجری شكل گرفت؛ در ابتدا ساده و در وصف موضوعی تغزلی بود در قرن ششم دستخوش تطور شد این دورهی رونق غزل و تبدیل آن به مهمترین سیاق شعر غنایی بود.» (عبادیان، 1372: 77) با روی كار آمدن سلجوقیان در دهه سوم قرن پنجم و سقوط غزنویان، كم كم از رونق قصیده كاسته شد.«بیتوجهی شاهان سلجوقی در اوایل كار به شاعران (نسبت به دورهی غزنوی) باعث شد كه شاعران كم و بیش هم به غزل توجه كنند یعنی به جای مدح ممدوح به مدح معشوق و به جای توصیف طبیعت به بیان عواطف و احساسات خود بپردازند.»(شمیسا،1382: 210) غزل فارسی در قرن ششم و با ظهور سنایی غزنوی شكل و مسیر مستقلی پیدا كرد. سنایی نخستین شاعری بود، که سرودن غزل را بهصورت جدّی آغاز كرد از اینرو غزلهای او در سیر تحول غزل فارسی نقشی پررنگ و بنیادین دارند و شاعران بزرگی چون عطّار و مولانا از پیروان شیوهی غزلسرایی او هستند.
1-1- نگاهی گذرا به سیر غزل
همانگونه كه گفتیم سنایی نخستین كسی است، كه در قرن ششم سرایش غزل را بهطور جدّی آغاز كرد غزلهای او دو مسیر در سیر تكامل غزل ایجاد كرد كه هر كدام سیر جداگانهای داشتند و بعد از او در قرن هفتم و هشتم به كمال رسیدند.
غزلیّات او كلاً دو نوع است یک دسته همان رنگ و بوی تغزل را دارد و همان است كه بعداً در سیر تكاملی از طریق اشعار انوری و جمال و كمال و در سعدی به اوج خود میرسد و دستهی دیگر اشعاری است اخلاقی یا به اصطلاح عارفانه كه بعد در سیر تكاملی خود از طریق اشعار خاقانی و نظامی و عطّار در مولوی به اوج میرسد. (شمیسا، 1382: 211)
سیر تكاملی غزل عاشقانه با ظهور شاعر شیرین سخن و بلندآوازه- سعدی شیرازی -به اوج كمال خود رسید. در غزلهای او عشق و دلدادگی به بهترین نحو نموده شده است و در آن دریایی از احساسات پاك و عشق ناب و ستایش زیبایی موج میزند، دریایی كه از روحی لطیف، حساس و عاشق سرچشمه میگیرد. هرچه هست عشق و ستایش جمال است. سخنانش را سهل و ممتنع گفتهاند چرا كه در عین سادگی تقلیدناپذیرند. غزل سعدی نمونهی تمام عیار غزل فارسی است.
غزل سعدی كیفیتهای هنری اصیل و زندهای دارد كه سیر غزل در طی دویست و اندی سال بدان دست یافته بود. این غزل خاص تركیب سادگی و روانی و یكدستی با پختگی و غنای اندیشه است؛ احساس و عشقی كه در آن توصیف میشود احساس و عشقی است كه با تار و پود خصیصههای نوع انسان آمیخته شده است. زیبایی توصیف شده در غزل سعدی، زیبایی آرمانی است كه خصوصیت انسانی فراگیر دارد؛ این عشق و زیبایی مبشر دوستی و آرمانخواهی انسان اجتماعی و در عین حال فردیّت یافتهی ایرانی است. (عبادیان، 1372: 81- 82)
سعدی مدرسهی بزرگی در غزلسرایی فارسی بنیان نهاد كه شاعران زیادی پس از وی شاگردان این مدرسه شدند. شاعرانی چون: مجد همگر، همام تبریزی، امیرخسرو دهلوی، خواجوی كرمانی، كمالالدین خجندی و….از شاگردان این مدرسه به شمار میآیند. در میان این شاعران كمالالدین مسعود خجندی -شاعر و عارف بزرگ قرن هشتم- هنوز آنگونه كه شایسته است شناخته نشده است. گویی با وجود خورشیدهای تابانی چون حافظ و سعدی منجمان آسمان شعر و ادب فارسی از شناخت ستارگان درخشانی همچون كمال در آسمان شعر و ادب قرنهای هفتم و هشتم كه یكی از مهمترین و درخشانترین دورههای شعر و ادب فارسی است، غافل ماندهاند و چهرههای این شاعران بزرگ در پشت ابرهای كمتوجهی پنهان مانده است. این شاعر غزلسرا در غزلهای خود كه تعداد آن به هزار غزل میرسد بیش از همه تحت تأثیر سعدی است. «هیچ یک از شعرای گذشته در تکوین هنر غزلسرایی کمال خجندی مانند سعدی مؤثر نبودهاند. غزل کمال از جهات گوناگون با غزل سعدی پیوستگی راست، کارساز و شناختنی دارد.» (مؤید شیرازی ،1375: 267)
1-2- كیفیت غزل كمال خجندی
كمال در دایرهی سیر غزل فارسی از جمله شاعران گروه تلفیق به شمار میآید. غزلهای او آمیزهای از عشق و عرفان است. در غزل او تشبیهات و تصاویر زیبا، استعارههای بدیع، ایهامهای پرجاذبه و تمثیلهای جذابی وجود دارد و در عین حال زبانش ساده است و سادگی غزل سعدی را به یاد میآورد بخصوص كه وی بیش از همه تحت تأثیر سعدی است و گاه حتی عین عبارتهای سعدی را در شعر خود به كار میبرد.
كمال دوامدهندهی سبك سهل و ممتنع است. سخنهای شیرین، عبارتهای ریخته، تعبیرهای خلقی، الفاظ زیبا، كلمههای متناسب، تشبیه و استعارههای نادر، تجنیس و مبالغههای دلفریب، ضربالمثل و مقال و تعبیرهای شیرهدار مردمی را چنان ماهرانه به كار میبرد كه شعر او را در نهایت نمكین و خوشآهنگ میگرداند. (افصح زاده، 1375: 131)
افصحزاده همچنین لطف سخن، عمق معنی، دقت در مضمون آفرینی و خوشآهنگی را از خصوصیتهای عمدهی شعر كمال برمیشمرد. (همان، 85)
سید محمد حسینی در مقالهای با عنوان «تلمیح و ایهام در شعر كمال خجندی» ضمن اشاره به حجم بالای غزلهای كمال، محتوا و بار هنری این غزلها را در مقایسه با غزلهای سعدی، حافظ و مولانا چندان نغز و گرانبار نمیداند امّا، معتقد است در دیوان كمال غزلهایی یافت میشود، كه برخی از ابیات آن ها بسیار زیبا و دلانگیز است. (حسینی،1377: 65)
1-3- اهمیت و ضرورت تحقیق
از آنجا كه هركدام از شاعران و نویسندگان فارسیزبان بسان حلقههای یک زنجیر به شمار میآیند و پژوهش روی آثار همهی آن ها از لحاظ سبكشناسی، تاریخ ادبیات و تحول شعر فارسی ضروری می کند، نوآوری این تحقیق از آن جهت است كه شعر شاعرانی چون كمال خجندی را باید در مقایسه با شاعران دیگر خصوصاً شاعری چون سعدی كه در اوج قلّهی رفیع ادب فارسی قرار دارد، سنجید تا جایگاه شاعری و ارزشمندی شعر او تبیین و تعیین گردد.
1-4- اهداف تحقیق
– بررسی میزان تأثیرپذیری كمال از سعدی
– بررسی مضامین وام گرفتهی كمال از سعدی
– بررسی جایگاه شعری كمال خجندی در میان شاعران غزلسرای دیگر
– بررسی شیوههای تأثیرپذیری كمال از سعدی
1-5- پیشینهتحقیق
تحقیقاتی كه تاكنون در حوزهی اشعار این دو شاعر صورت گرفته بهطور كامل با موضوع این پایاننامه مطابقت ندارد در تحقیقاتی كه پیش از این در زمینهی این موضوع انجام پذیرفته و شرح آن ها ذكر خواهد شد به بررسی شعر یكی از شاعران مورد بحث و یا مقایسهی شعر آن شاعر با شعر شاعران دیگر پرداخته شده است و یا تحقیقاتی بهصورت مختصر انجام شده و گسترش و شرح بیشتری را میطلبد كه خلاصهای از آن ها آورده شده است.
– بهرامی، جواد، (1391). «بررسی صنایع معنوی بدیع در غزلهای كمال خجندی»
در این پایاننامه آرایههای معنوی بدیع از قبیل تشبیه، تناسب، ایهام، ترتیب كلام و تحلیل و توجیه و خاتمه در دیوان کمال خجندی مورد بررسی قرار گرفته است و برای هر كدام از این آرایهها نمونههای زیبایی از اشعار كمال خجندی بیان گردیده است.
– جواهری، حسین. (1373). «شرح لغات و تركیبات دیوان كمال خجندی»
در این پایاننامه نویسنده به شرح لغات و تركیبات دشوار غزلیّات كمال خجندی پرداخته است و هدف این پایاننامه آسان تمودن درك مفاهیم دشوار غزلیّات این شاعر به وسیلهی شرح لغات و اصلاحات بوده است.
زمانی، مرضیه، (1390). «بررسی تطبیقی صد غزل سعدی شیرازی با صد غزل خواجوی كرمانی»
هدف این پایاننامه بررسی مشابهات موجود میان صد غزل سعدی و صد غزل خواجوی كرمانی بوده است.و در طی آن میزان تأثیرپذیری غزل خواجو از غزل سعدی مشخص گردیده است.
-. صدرینیا، باقر، (1378). «سیمای كمال در آینهی تذكرهها»
در این مقاله نویسنده به تحلیل نظریههای مختلف تذکرهنویسان در مورد زندگانی و احوال کمال پرداخته و سعی کرده صحیحترین نظرها را به وسیلهی استدلالهای قوی شناسایی کند و نشان دهد..
– معدنكن، معصومه، (1376). «ویژگیهای ممتاز شعر كمال خجندی»
در این مقاله نویسنده به بررسی محتوایی غزلهای كمال خجندی پرداخته و غزلهای این شاعر را از لحاظ محتوایی به چهار گونهی مححقانه، حكمی، عاشقانه و رندانه تقسیم كرده است. و ویژگیهایی چون: تازگی، نوآوری، آوردن حسن مطلع، وصف زیبایی طبیعت و تشبیه را از عوامل ممتاز بودن شعر كمال خجندی برشمرده است.
– موسوی، میر نعمتالله، (1376). «نگاهی به زمان و شعر كمال خجندی»
در این مقاله نویسنده به بررسی اوضاع دوران حیات كمال خجندی پرداخته است و تأثیر عوامل اجتماعی و حوادثی كه در دوران شاعر اتفاق افتاده را در شعر كمال بررسی و نمایان كرده است.
– مؤید شیرازی، جعفر، (1375). «پیوندهای هنری كمال خجندی و سعدی شیرازی»
در این مقاله كه در قالب یک سخنرانی در مجمع بزرگداشت كمال خجندی آذرماه 1375 در تبریز ارائه شده است، بهصورت مختصر به بررسی سیصد غزل از دیوان كمال خجندی پرداخته شده است. نویسنده سعی كرده است تا بهصورت كلی و مختصر پیوند این دو شاعر را مطرح كند و با آوردن نمونههایی از شعر هر دو شاعر این پیوند را به اثبات برساند.
………………………………………………………………………………………………………………….89
5-2- بحث و نتیجه گیری……………………………………………………………………………………….. 90
5-2-1- پاسخ پرسشهای تحقیق………………………………………………………………………………. 90
5-2-2- نکات کلی تحقیق………………………………………………………………………………………. 92
5-3- محدودیتهای پژوهش………………………………………………………………………………………… 94
5-4- پیشنهادهایی برای پژوهشهای آتی………………………………………………………………. 95
فهرست منابع و ماخذ
منابع فارسی……………………………………………………………………………………………………. 99
منابع انگلیسی………………………………………………………………………………………………….. 103
پیوست: پرسشنامه راهبردهای معذرت خواهی ………………………………………………… 107
مسأله تحقیق
یکی از حوزههای کاربرد زبانشناسی عبارت است از زبانشناسی اجتماعی که به مطالعه تاثیرات عوامل اجتماعی بر نحوه استفاده از زبان می پردازد. در تعریفی دقیقتر جامعهشناسی زبان یا زبانشناسی اجتماعی آن دسته از بررسیهای زبانی را دربر میگیرد که با ملاکهای اجتماعی از جمله طبقهی اجتماعی، میزان تحصیلات، سن، جنسیت، ریشه قومی و….. مرتبط میباشند.
پژوهش در حوزه آن دسته از ارتباطات درونفردی که به آنها زبانشناسی اجتماعی خرد[1] میگویند شامل مباحث کنشگفتارها، تحلیلهای محاورهای، رخدادهای زبانی، توالیهای پارهگفتاری و نیز گویشهای اجتماعی است(ریچاردز و اشمیت،2002). درحالیکه زبانشناسی اجتماعی کلان[2] مباحث دیگری مانند برنامهریزی زبانی، تغییر زبانی، حفظ زبان، جایگزینی زبانی و تحدید یا گسترش تعاملات جوامع زبانی… را دربر میگیرد(واردها،1990)
بنا به آنچه گفته شد در بررسیهای پیرامون گوناگونیهای زبانی با در نظر گرفتن پیشینهی اجتماعی گویندگان، بر مبنای ملاکهای طبقهی اجتماعی، تحصیلات، سن، جنسیت و برخی معیارهای اجتماعی دیگر، گویش اجتماعی[3]در افراد و گروهها تثبیت می شود(یول، 1996)؛ اما زبانشناسی اجتماعی بیش از پیش به اینگونه معیارهای اجتماعی ارزش دادهاست تا آنجا که آن معیارها را در تحلیل کلام موثر دانستهاست؛ یکی از دیدگاه هایی که در پیدایش چنین تفکری نقش بسزایی داشتهاست آراء هایمز است. هایمز(1974) مردمشناس آمریکایی برای اولین بار اصطلاح ارتباط قومنگارانه را مطرح کرد. ارتباط قومنگارانه به بررسی این موضوع می پردازد که افراد جامعه با آنکه به طبقات خاصی با فرهنگ خاص خود تعلق دارند چگونه با یکدیگر گفتگو می کنند و چگونه روابط اجتماعی حاکم بر افراد بر انتخاب گونهی زبانی که به کار میبرند تاثیر میگذارد و یا موضوعاتی همچون روابط بین کودکان و بزرگسالان ، مصاحبهها، مکالمات تلفنی، رعایت نوبت سخنگفتن چگونه بین گوینده و شنونده تنظیم می شود(هایمز (1974). به نقل ازلطفی پور، 1372). هایمز زبان را به عنوان دانش معرفی نمود اما جنبه محسوس آن را به جنبههای جامعه شناسی زبان که برخاسته از توانش ارتباطی است، مرتبط دانست و مفهوم توانش ارتباطی را مطرح نمود. هایمز(1972) معتقد است: کسی که دارای توانش ارتباطی است باید بداند که یک صورت زبانی تا چه حد مناسب یک بافت اجتماعی معین است و نیز از میزان بسامد و تازگی یا کاربرد یک صورت زبانی و میزان احتمال وقوع آن مطلع باشد. از نظر او تعریف توانش زبانی انسانها به صورتی که در زندگی روزمرهی آنها مورد استفاده قرار میگیرد باید از توصیف جملات دستوری فراتر رود. او اذعان میدارد که کودک در شرایط عادی و طبیعی دانش جملههای زبان را نه تنها از نظر دستوری بودن بلکه از نظر مناسب بودن نیز کسب مینماید. بدین ترتیب هایمز با بسط زبانی، صحت یک صورت زبانی را تنها به صورت دستوری کافی ندانسته بلکه کاربرد صحیح آن را در چارچوب قوانین و قراردادهای اجتماعی و فرهنگی نیز ضرورری میداند. این روش بررسی و توصیف کاربرد صورتهای زبانی و توانش ارتباطی روش « قومنگاری گفتار » نام گرفتهاست. در چارچوب این روش واحد بررسی و تحلیل زبان تنها جمله نیست بلکه رویداد گفتاری است. از نظر هایمز(1972) رویداد گفتاری یک تعامل اجتماعی است که در آن زبان نقشی عمده ایفا می کند(همان). البته در اکثر فعالیتهای انسانی گفتار یا زبان به کار میرود، ولی تنها در پارهای از آنها گفتار و یا قوانین تعامل زبانی تعیین کننده خود تعامل به حساب میآیند. در یک محاکمه، سخنرانی، دفاع از پایان نامه ی دانشگاهی، مصاحبه و یا مکالمهی تلفنی نقش زبان و گفتار حیاتی است و بدون وجود آن رویداد یا تعامل موجودیت خود را از دست میدهد. در پارهای دیگر از تعاملات اجتماعی مانند رویدادهای ورزشی یا رفتن به گردش، زبان نقش چندان عمده ای ایفا نمی کند. هایمز اینگونه تعاملات را موقعیتهای گفتاری مینامد. در واقع رویداد گفتاری که ریشه در عوامل و شرایط اجتماعی و فرهنگی جامعه دارد، تعیین کننده قوانین حاکم بر تعاملات زبانی است. واحد زبانی در هر رویداد، کنش زبانی است نه جمله. البته نحوهی اجرای هر کنش زبانی و نیز آرایش کنشهای زبانی در چارچوب رویداد گفتاری مربوطه تعیین میگردد.
یکی از زیرمجموعههای زبانشناسی که در اواخر دهه 1970 ظهور کرد کاربردشناسی است که نشان میدهد افراد چگونه به درک و تولید
یک کنش ارتباطی یا کنش گفتاری در یک موقعیت زبانی که اغلب مکالمه است موفق میشوند(تی جی تانگ،2004).
برنشتاین(1973)وگامپرز(1977،1982)اذعان داشتند که کاربردشناسی با درک ژرفساخت و تعاملات بینافردی و شفاهی به یاری زبانشناسی اجتماعی میآید. براون ولوینسون(1987) نیز کاربردشناسی و زبانشناسی اجتماعی را در بررسی کنشگفتارها و کاربرد آنها مرتبط میدانند. وجه مشترک این دو مبحث مطالعه زبان در بافت اجتماعی است.
زبانشناسی اجتماعی و کاربردشناسی به عنوان دو حوزه منشعب از زبانشناسی، در سطح مشترکی به نام کاربردشناسی اجتماعیدر تعامل قرار میگیرند. کاربردشناسی اجتماعی به مناسببودن معنا در بافت اجتماعی می پردازد. (لیچ، 1983) میگوید: توانش کاربردشناسی دانش و بهره گیری گوینده از قوانین تناسب و ادب است که نشان میدهد گوینده چگونه کنشگفتارها را درک و تولید می کند(تی جی تانگ، 2004). کنشگفتارها یکی از مباحث کلیدی کاربردشناسی در علم زبانشناسی محسوب میشوند.کنشگفتارها را میتوان به شش دسته تقسیم کرد: 1) معذرتخواهی 2) انتقاد 3) مدح 4) امتناع یارد 5) تقاضا 6) پیشنهاد( تی جی تانگ، 2004). یکی از کنشگفتارهای مورد ذکر کنشگفتار عذرخواهی است. نقش عذرخواهی حفظ هماهنگی میان گوینده و شنونده است. افراد زمانی عذرخواهی می کنند که تصور کنند از هنجاری اجتماعی تخطی کرده اند(الشتین و کوهن، 1983). معذرتخواهی می تواند وجهه گویندهی خود را به خطر بیندازد(تهدید وجهه) و در نتیجه نیازمند دقت و بررسی میباشد؛ در حقیقت زمانی که گویندهای معذرتخواهی می کند با ابراز خشوع خویش، عملی تهدیدکننده وجهه برای خود (گوینده) و حفظکننده وجهه برای مخاطب انجام دادهاست(براوان و لونیسون، 1978). درخصوص کنشگفتار معذرتخواهی (معذرتخواهی در قالب کلام) راهبردهای مختلفی ارائه شدهاست که در پیشینه به آنها خواهیم پرداخت. دراین تحقیق مبنا راهبردهای معذرتخواهی سوگیموتو(1997) میباشد. وی راهبردهای معذرتخواهی را به سه دسته و نه زیرگروه تقسیم بندی کردهاست:
الف.راهبردهای اولیه:
1). اظهار ندامت: متاسفم، شرمنده هستم
2). توضیح یا حساب پس دادن: امروز خیلی سرم شلوغ است، نمیتوانم همراه تو بیایم.
3). توصیف خسارت: من در نگهداری چتر شما کاملأ مراقب نبودم و باد شدیدی میوزید.
ب.راهبرد های ثانویه:
1). جبران عملی: بفرمایید، این هم یک چتر جدید!
2). قول عدم تکرار اشتباه: قول میدهم بار دیگر زودتر برسم.
ج.راهبرد های کمبسامد:
1). پذیرش صریح مسئولیت: این اشتباه من بود.
2). زمینهسازی: من دیر رسیدم، من در شرایط وحشتناکی بودم، پدرم سخت بیمار بود و نمیتوانست حرکت کند، بنابراین من او را به بیمارستان بردم.
3). تأدیب خود: من خسیستر از آن هستم که برای تو یک چتر جدید بخرم.
4). سپاسگزاری: از بردباری و صبر شما متشکرم.
برمبنای دستهبندی بتین(2008) افراد یا به صورت صریح عذرخواهی می کنند یا خیر که میتوان معذرتخواهی صریح را در یک دستهبندی بر مبنای تعداد جملات و تعداد تشدیدکننده هایی مانند قیود قرارداد. برای افزایش شدت عذرخواهی گاه از ابزارهایی مانند قیود استفاده می شود: خیلی، وحشتناک، شدیداً از این جمله قیود میباشند که تقریبا در تمامی موارد عذرخواهی دیده میشوند و معیاری کیفی در بررسی شدت عمل تهدیدکننده وجهه میباشند. بررسی کنشگفتار معذرتخواهی در قالب دستهبندی بتین(2008) نشان میدهد افراد در عذرخواهی به چه میزان از بیان صریح استفاده می کنند.
چنانکه ذکر شد معذرتخواهی یک کنشگفتار است که مطالعات خود را مدیون حوزهی زبانشناسی اجتماعی میداند. از این رو ملاکهای اجتماعی مانند جنسیت، طبقه اجتماعی، سن و… بر کمیت(بسامد) و کیفیت(نوع) راهبردهایی که افراد برای این کنشگفتاری انتخاب می کنند تاثیر مستقیم دارد. گویون[14] (1998)، دوازده عامل را که به نظر او بر ارتباطات مستقیم وغیرمستقیم نقش دارد به این شرح بیان می کند:
1). سن: مسنترها تمایل به غیرمستقیم بودن دارند.
2). جنس: زنها اصطلاحات غیرمستقیم را ترجیح میدهند.
3). محل اقامت: روستاییها بیشتر از شهریها از عبارتهای غیرمستقیم استفاده میکنند.
4). خلق و خو: هنگام عصبانیت مردم از عبارتهای غیرمستقیم بیشتری استفاده میکنند.
5). شغل: آنهایی که در شغلهای علوم اجتماعی اشتغال دارند بیشتر از آنهایی که علوم طبیعی خواندهاند گفتار غیرمستقیم را اعمال میکنند.
6). شخصیت: افراد برونگرا بیشتر از افراد درونگرا از عبارتهای مستقیم استفاده میکنند.
7). موضوع: هنگام اشاره به موضوعهای حساس و تابو از عبارتهای غیرمستقیم استفاده می شود.
8). مکان: در منزل و مکانهای خصوصی، هر فرد بیشتر از عبارتهای مستقیم استفاده می کند.
9). زمینهی ارتباطی: در زمینه ارتباطی غیررسمی عبارتهای مستقیم بیشتری مورد استفاده قرار میگیرد.
10). فاصلهی اجتماعی: اشخاصی که رابطه خویشاوندی نزدیکتری دارند عبارتهای مستقیمتری استفاده می کنند.
11). فشار زمانی: در حال عجله اشخاص از عبار تهای مستقیمتری استفاده میکنند.
12). موقعیت: در موقعیت اجتماعی بالاتر اشخاص عبارتهای مستقیمتری را برای ارتباط با افرادی در موقعیت پایینتر استفاده میکنند.
رابطه میان زبان و قدرت رابطهای دوجانبه است و هریک بر دیگری تاثیرگذار است. هرکس که صاحب قدرت باشد می تواند از طریق زبان آن را بر دیگری اعمال کند. قدرتی که خود می تواند ناشی از داشتن یک زبان برتر باشد. این قدرت از طریق منزلت اجتماعی، ثروت، تحصیلات، درآمد و…. حاصل می شود و آنچه زبان قدرت را نهادینه می کند ساختارها هستند(درگاهی، 1391). میشل فوکو(1984-1926) در تبیین رابطه قدرت از نقش محوری زبان و گفتمان سخن میگوید. از منظر وی، زبان، گفتمان یا متون نقشی محوری در ساختن فرد و کنشگران در سلسله مراتب قدرت دارند. به عبارت دیگر فوکو زبان را عرصه ظهور روابط قدرت و تعیین کننده کنشگر مسلط و کنشگر زیرسلطه به حساب میآورد(بابک احمدی، 1373). درآراء میشل فوکو مفاهیمی همچون زبان، گفتمان، قدرت، جنسیت، حقیقت و دانش از جایگاه خاصی برخوردارند.
رسوبات، بخش اساسی و جداییناپذیر سامانههای آبگین هستند، چرا که زیر لایهای برای اندامگانها فراهم کرده، و بهوسیله برهمکنش با آبهای احاطهکننده، نقش مهمی در سامانههای آبگین ایفا می کنند (Burden, et al., 2002). رسوبات را میتوان حامل، و منبع آلایندهها در سامانههای آبگین تلقی کرد. آلایندهها ضرورتا توسط رسوب تثبیت نمیشوند، اما ممکن است بهوسیله فرایندهای زیستشناختی و شیمیایی، در بخش رسوبی و ستون آب بازیابی شوند. رسوب، یک گرداورنده مهم برای آلایندههای فلزی در سامانههای آبگین است. امروزه، بسیاری از مواد شیمیایی انسانزاد پس از ورود به سامانههای آبگین، بر روی سطح رسوبات انباشته میشوند. این آلایندهها ممکن است به طور مستقیم توسط واحدهای صنعتی، و تصفیهخانههای فاضلاب شهری، و یا به طور غیرمستقیم، توسط روانابهای آلوده مناطق شهری و کشاورزی در سامانههای آب تخلیه شوند. در نتیجه، رسوبات بسیاری از بندرهای صنعتی، و نواحی ساحلی اطراف جهان، داری غلظت بالایی از فلزات سنگین هستند، که می تواند نشانگر بسیار مهم آلودگی محیط آب باشد (Miller et al., 2000, Chen, et al., 2001, Feng, et al., 2004, Wang et al., 2007).
رسوبات آلوده می توانند حیات آبزیان در محیط دریا را به خطر بیندازند. آلایندههای همراه با رسوب ممکن است توسط آبزیان، زیستانباشت، و به زنجیره غذایی منتقل شوند. اندامگانهای کفزی با رسوبات تماس مستقیم دارند، و میزان آلودگی رسوب ممکن است اثر بارزتری بر حیات آنها داشته باشد (Malins, et al., 1984). برخی از آلایندههای رسوب، توسط کفزیان در فرایندی به نام زیستانباشت جذب میشوند. هنگامی که جانوران بزرگتر، از این اندامگانهای آلوده تغذیه می کنند، مواد سمناک را ناخواسته وارد بدن خود می کنند، و بدین ترتیب، با ورود به جانوران ردهبالاتر در زنجیرهغذایی، طی فرایندی موسوم به زیستبزرگسازی، غلظتهای بسیار بالایی از آلایندههای بالقوهسمناک در بدن آنها انباشته می شود. ماهی ها، صدف ها، پرندگان آبزی، و pestanداران دریایی ممکن است غلظتهای خطرناکی از مواد شیمیایی سمناک را در بدن خود انباشته کنند (Begum, et al., 2009).
1-2 فلزات سنگین، مصارف، و منابع
فلزات سنگین، زیرمجموعهای از عناصر بالقوهسمناک موجود در جدول تناوبی هستند، كه اغلب ویژگیهای فلزی دارند. تعاریف مختلفی بر اساس چگالی، عدد اتمی، عدد جرمی، و ویژگیهای شیمیایی و سمناكی برای این دسته از عناصر ارائه شدهاست. از آنجا كه این اصطلاح تعاریف مختلفی را شامل میشود، امروزه اصطلاحات دیگری همچون فلزات سمناک، و یا فلزات جزئی كاربرد بیشتری دارد (Sarkar, 2002). فلزات سنگین به دلیل سمناکی بالا، قابلیت زیستانباشت، و ماندگاری زیاد، خطرات زیستمحیطی زیادی برای زیستبومها دارند (Tam and Wong, 2000; Clark et al., 1998). برخی از عناصر بالقوهسمناک، عناصر ریزمغذی ضروری (Fe، Co، Cu، Zn، As، Se، Mo، Mn، Cr) هستند، که كمبود و بیشبود آنها به مسمومیت موجودات زنده منجر میشود. برخی دیگر نیز عناصر ریزمغذی غیرضروری (Cd، Hg، Pb) هستند، كه عدم مصرف آنها برای موجود زنده مشكلساز نیست، اما بیشبود، عدم دفع، و زیستانباشت آنها منجر به مسمومیت میشود. فلزات، نقش حیاتی و ارزشمندی در توسعه صنعت، و پیشرفت فناوری دارند. از آنجا که این فلزات پس از مصرف، تجزیه نمیشوند، و بنابراین در محیط زیست انباشته میشوند، غلظت بالای آنها به ازبینرفتن تعادل در بومسامانهها منجر شده، و مشكلات متعددی را به همراه خواهد داشت. عناصر As، Cd، Cr، Pb، و Hg، به دلیل ویژگیهای سرطانزایی، و دیگر مشكلات سلامتی و بهداشتی، بیش از سایر عناصر بالقوهسمناک در سالهای اخیر مورد توجه قرار گرفتهاند. فجایع بزرگ انسانی، مانند آنچه كه در میناماتای ژاپن (Hg)، بنگال غربی و بنگلادش (As)، و بیماری ایتای ایتای (Cd) در ژاپن اتفاق افتاد، و یا انواع بیماریهای عصبی و كُندذهنی كودكان (Pb)، دلیلی بر اهمیت بیشتر این عناصر است (Selinus et al., 2005). علاوه بر منابع طبیعی، كاربرد این عناصر در صنعت، معدن، و كشاورزی منجر به افزایش غلظت این عناصر در بومسامانههای مختلف شده است، و در صورت عدم كنترل، تصفیه، و جداسازی این عناصر، بومسامانهها با مشكلات متعددی مواجه خواهند شد.
در طبیعت، گونه های انحلالپذیر فلزات، فراوان، و به آسانی دسترسپذیر هستند. فراوانی معمولا فلزات دسترسپذیر را به آنهایی که اعداد اتمی زیر 40 دارند، محدود می کند. از دیدگاه آلودگی زیستمحیطی، فلزات ممکن است بر اساس سه معیار زیر ردهبندی شوند (Wood, 1974):
فلزات سنگین به صورت اجزای سنگ کره، به طور طبیعی رخ میدهند، و بهوسیله فرایندهای آتشفشانی، و هوازدگی و فرسایش سنگها در محیط زیست آزاد میشوند (Fergusson, 1990). هر چند، آزادشدن بزرگمقیاس فلزات سنگین در محیطهای آبگین (مانند تصفیهخانههای پسابهای شهری، صنایع تولیدی، و فعالیتهای کشاورزی)، اغلب پیامد مداخله انسان است (Mance, 1987; Denton, et al., 1997; Güven and Akıncı, 2008). نواحی ساحلی، از جمله حساسترین محیطها است، که بهخاطر اثرهای منفی ناشی از فشارهای انسانی، مانند افزایش شهرنشینی، توسعه صنعتی، و فعالیتهای تفریحی، مورد توجه قرار گرفته است. بنابراین، میزان آلودگی سواحل، اغلب بهخاطر منابع آلودگی موجود در خشکیهای مجاور افزایش یافته است (Fergusson, 1990; Wang et al., 2007). فرایندهایی مثل معدنکاری، ذوب کانسنگهای فلزی، و پالایش، که خروجیهای باطله تولید می کنند، اغلب منابع بالقوه فلزات سنگین در محیطهای آبگین هستند (Denton et al., 2001). همچنین، فاضلابهای خانگی، لجن فاضلاب، روانابهای شهری، و آبشویی از محل دفن زبالههای جامد، منابع دیگر ورود فلزات سنگین به رودخانهها، خورها، و آبهای ساحلی است (Mance,1987). بخش دیگری از ورود فلزات انسانزاد به آبهای ساحلی در مجاورت مراکز شهری و صنعتی ناشی از مصرف سوختهای فسیلی است. بنادر، و لنگرگاههای کوچک قایقهای شخصی، همچنین، فعالیت های تفریحی، تجاری، نظامی، قایقرانی، و کشتیرانی نیز منابع بالقوه دیگری از آلودگی محیطهای ساحلی و دریایی است (Denton et al., 1997).
1-3 غلظتهای طبیعی فلزات سنگین
غلظت زمینه طبیعی فلزات سنگین در رسوبات، با بهره گرفتن از رویکردهای مختلف مطالعات پیشین تعیین می شود. تعیین غلظتهای فلزی در یک منطقه غیرآلوده، و یا نمونهبرداری از رسوبات زیرسطحی (نمونهبرداری از عمق 25 سانتیمتری زیر سطح رسوبات) از جمله این رویکردها است. غلظتهای زمینه طبیعی فلزات سنگین در رسوبات مناطق مختلف در جدول 1-1 آوردهشدهاست.
1-4 رایجترین عناصر بالقوه سمناک در رسوبات
همانطور که گفته شد، فلزات سنگین میتوانند از منابع طبیعی و یا انسانزاد، وارد محیط زیست شوند. آلایندههای رایج از منابع انسانزاد شامل سرب (Pb)، روی (Zn)، کروم (Cr)، مس (Cu)، کادمیم (Cd)، جیوه (Hg)، آلومینیوم (Al)، آهن (Fe)، منگنز (Mn)، و نیکل (Ni) می شود،
که فراوانترین عناصر بالقوه سمناک یافتشده در رسوبات هستند. عناصری مانند کادمیم (Cd)، جیوه (Hg)، سرب (Pb)، مس (Cu)، و روی (Zn)، بهخاطر پایداری زیستمحیطی، سمناکی، و توانایی ورود به زنجیرههای غذایی، به عنوان آلایندههای خطرناک سامانههای آب مورد توجه قرار گرفتهاند (Fortsner and Wittman,1983). در میان این عناصر بالقوه سمناک، کادمیم، سرب، و جیوه، بهخاطر اینکه میتوانند برای دوره های طولانی در بافتهای بدن انباشته شوند، سمناکی بیشتری در غلظتهای نسبتا پایین دارند (Garbarino et al., 1995). سرنوشت یک فلز در سامانه آبی، به طور قابل ملاحظهای به گونه شیمیایی، و انتقال آن بستگی دارد (Allen and Torres, 1991). در ادامه درباره شکل، و گونه شیمیایی برخی از عناصر بالقوه سمناک موجود در رسوبات آلوده، بحث می شود.
1-4-1 سرب (Pb)
منابع صنعتی اولیه آلودگی سرب، شامل ذوب کانسنگ و فرآوری فلز سرب، تولید آن بهعنوان محصول ثانوی فلزات دیگر، تولید باتری سربدار، رنگدانهها و مواد شیمیایی مصنوعی، و باطلههای آلوده به سرب می شود. همچنین، آلودگیهای قابل توجه ناشی از استفاده بنزین سربدار در گذشته، از جمله نگرانیهای کنونی است. سرب آزادشده در منابع آب زیرزمینی، آب سطحی، و سطح زمین معمولا به شکل سرب عنصری، اکسیدها و هیدروکسیدهای سرب، و کمپلکسهای اکسیآنیونی فلز سرب است (Smith et al.,1995).
جدول 1-1: غلظتهای زمینه طبیعی فلزات سنگین در رسوبات مناطق مختلف (mg/kg)
محتملترین حالت اکسایشی سرب، 0 و 2 است. Pb2+ شکل رایجتر و فعالتر سرب است، و اکسیدها و هیدروکسیدهای تکهستهای و چندهستهای را تشکیل میدهد. در بسیاری از موارد، Pb2+، و کمپلکسهای سرب-هیدروکسیل، پایدارترین شکلهای سرب است. در سامانههای آبی، بخش قابل ملاحظهای از سرب حل نمی شود، و به صورت رسوب (PbSO4، Pb(OH)2،Pb2O ،PbCO3 )، یونهای جذب شده و یا پوشش های سطحی روی کانیها، و یا بهصورت ماده آلی معلق وجود دارد. کربنات سرب در pH بالای 6 تشکیل می شود، و هنگامی که غلظت زیادی از سولفید در شرایط کاهشی وجود دارد، PbS پایدارترین ترکیب جامد سرب است. فرایندهای اولیهای که سرنوشت سرب در رسوبات را تحت تأثیر قرار میدهد، جذب سطحی، تبادل یونی، نهشت، و کمپلکسشدن با ماده آلی است. این فرایندها، غلظتهای سرب در سامانههای آبگین را محدود می کند (Evanko and Dzombak,1997).
1-4-2 کروم (Cr)
کروم به طور طبیعی به شکل عنصری حضور ندارد، و معمولا به صورت ترکیبات کروم مشاهده می شود. کروم بهصورت یک محصول کانیایی اولیه به شکل کانی کرومیت (FeCr2O4) معدنکاری می شود. منابع اصلی آلودگی کروم، رهاسازی از فرایندهای آبفلزکاری الکتریکی، و پسابهای کرومدار است (Dzombak, 1997 Evanko and).
کروم (VI) در شرایط اکسایشی، شکل غالب کروم در سامانههای آبگین است. گونه های اصلی کروم (VI)، کرومات (CrO42-)، و دی کرومات (Cr2O72-) است، که بهآسانی در حضور کاتیونهای فلزی (به ویژه Ag+، Pb2+،Ba ) نهشته می شود. کروم (III)، شکل غالب کروم در pH پایین (کمتر از 4) است. Cr3+ با F–،Cl– ،OH– ، NH3، SO42-، و CN–، کمپلکسهای محلول، و لیگاندهای آلی انحلالپذیر تشکیل میدهد. کرم (VI) سمناکترین، و متحرکترین شکل کرم است (Chrotowski et al.,1991). تحرک کرم به ویژگیهای جذبی رسوب، مانند محتوای رس، اکسید آهن، و ماده آلی بستگی دارد. بیشتر کروم آزادشده در آبهای طبیعی نهایتأ جذب سطحی رسوبات می شود (Smith et al., 1995).
عملکرد متقابل فرایندهای درون زاد و برون زاد سبب تشکیل سیستم پویای نزدیک به سطح زمین شده است. مطالعه این سیستم پویا در دهههای اخیر جهش چشمگیری را به همراه داشته که این موضوع دستاورد تحول عظیمی است که در ابزارهای مورد استفاده در بررسی این سیستم پویا بوجود آمده است. تصاویر ماهوارهای، روشهای سن سنجی، امکان مدلسازی عددی فرایندهای زمینشناختی و…. افقهای نوینی را پیش روی پژوهشگران این عرصه قرار داده است. بررسی پوسته زمین حاکی از آن است نیروهای زمینساختی فشاری باعث تشكیل ساختارهای زمین شناسی نظیر چین و گسل و برونزد واحدهای سنگی از عمق به سطح میشوند. تعیین فشار و دمای میانبارهای سیال[1] به دام افتاده در این ساختارهای متشكل از سنگهای رسوبی بیانگر تغییر شرایط فیزیكی آنها از زمان نهشته شدن در حوضه تا دفن و برپایی مجدد است. تحلیل جنبش شناختی این ساختارها مستلزم بكارگیری مشاهدات مستقیم (تحلیل ساختاری-زمینریختشناسی) و آزمایشگاهی (میكروترموبارومتری) است. دگرریختی پوسته زمین در مناطق فشاری به طور معمول با چینخوردگیها و توسعه گسلهای راندگی همراه میباشد که در یک حادثه دگرشكلی به وجود آمدهاند و با هم مرتبط هستند (Calamita,1990). در برخی از این مناطق تحت رژیم فشارشی، گسلهای رانده تظاهرات سطحی کمتری داشته و بیشتر مدفون میباشند ( Berberian, 1995).به همین دلیل تحلیل دگرریختیهای در این مناطق، اغلب تحت عنوان تحلیل هندسی و جنبش شناختی گسلهای رانده و چینهای مرتبط با آنها صورت میگیرد. چینها وگسلهای راندگی ساختارهای مهمی را به وجود میآورند كه محل مناسبی برای تلههای نفتی و همچنین كانیزایی در اثر مهاجرت سیالات میباشند, 2003) Mcclay). بسیاری از زمین شناسان نظیر ساپ (1985)، جامیسون (1987)، میترا (1990) در کارهای تحقیقاتی خود ارتباط ژنتیکی این دو فرایند را درسامانههای چین خورده- رانده مورد مطالعه قرار دادهاند. در این مطالعات ارتباط هندسی و جنبش شناختی این گونه ساختارها با یكدیگر مورد بررسی قرار میگیرد.
نظریات متفاوتی در مورد ارتباط بین چینها وگسلهای راندگی بیان شده است:
برخی از زمین شناسان، نظیر هیبارد و هال (1993) و بارچی و همکاران (1998) معتقدند كه چینها و گسلهای راندگی موجود در یک مکان خاص، ارتباطی با هم ندارند و در زمانهای مختلف شکل گرفتهاند.
دیدگاه دیگر، آن است که چینها و گسلهای راندگی با یکدیگر مرتبط هستند و در طی یک حادثه تغییرشکل و با هم شکل میگیرند (Tavarnelli, 1997). تاوارنلی (1997) با مطالعه ساختارهای فرعی در نوار چینخورده- رانده آمبریا- مارچی در ایتالیا و راکی در کانادا و بررسی ارتباط ژنتیکی آنها با یکدیگر و ساختارهای اصلی، تکامل ساختاری این نوار چینخورده- رانده را حاصل وقوع فرایندهای کوتاهشدگی به موازات لایهبندی[2]، چینخوردگی[3] و تشکیل راندگی[4] دانسته است.
1-1 رشد چینخوردگیها
چینخوردگیها در سامانههای چین رانده معمولاً مرتبط با گسلهای پنهان میباشد که شواهد چینخوردگیهای مربوط به این نوع سامانهها حاکی از این است که گسلهای معکوس پنهان عامل ایجاد چین خوردگیها میباشد(Davis, 1983;Namson and Davis, 1988; Stein and King, 1984;Yeats, 1986; Stein and Yeats, 1989; Medwedeff,1992; Gurrola and Keller, 1997).
افزایش ابعاد چین در جهت طولی، (انتشار جانبی )[5] و عرضی که طی آن طول موج چین تغییر می کند را رشد چینخوردگی میگویند.
رشد عرضی چین خوردگی ها طی مکانیسمهای خاصی صورت میگیرند که در زیر به آنها پرداخته می شود شکل(1-1).
شکل 1-1) نحوه رشد جانبی چین، برگرفته از(Bretis et al, 2011).
2-1- مکانیسمهای رشد عرضی چین خوردگیها
مکانیسمهای رشد عرضی چینخوردگیها به طور کلی شامل سه نوع میباشد نوع اول مربوط به چرخش یالها، نوع دوم مربوط به مهاجرت لولا و دسته سوم ترکیبی از هر دو مکانیسم میباشد. در مدل اول محل لولاها در طول چینخوردگی ثابت است و کوتاه شدگی سبب افزایش یال و تنگتر شدن چین می شود. در مدل مهاجرت لولا با تغییر محل لولا بخشهای جدیدی به طول یال اضافه می شود، بدون اینکه تغییری در شیب یالها ایجاد شود. در حالت سوم به دلیل اینکه ترکیبی از دو مکانیسم یاد شده است، دارای پیچیدگی بالاتری میباشد. در این مکانیسم ممکن است به طور همزمان و به نسبتهای مختلف در طی مراحل رشد یک چین هر یک از دو مکانیسم بالا موثر باشند(شکل2-1) (Jamison,1987;Mitra and Namson,1989;Suppe and Meddwedeff,1990;Poblet and MacCaly,1996;Mitra,2003).
شکل1-2) مکانیسمهای رشد چین(مدل مهاجرت لولا و چرخش یال)، برگرفته از(Mercier et al.,2007) 1-2-1تقسیم بندی چینها
ارتباط بین چینخوردگیها و گسلها، به دو گروه تقسیم شده است:(Morley, 1994)
الف- چین خوردگیهای در ارتباط با گسل[6]: در این گروه، چینها در بالا و نوک راندگیهای در حال انتشار به سمت بالا شکل میگیرند، مانند چینخوردگیهای خمگسلی[7] و نوکراندگی[8] که چینهای نوک راندگی خود شامل چینهای جدایشی[9] و انتشار گسلی[10] میباشند(Rich, 1934; Elliott,1976; Suppe, 1985; Jamison, 1987; Mitra, 1990). ویژگی بارز این ساختارها آن است که گسلها خصوصیات هندسی و جنبشی چینها را کنترل مینمایند (Mitra, 2002).
ب- گسلهای مرتبط با چینخوردگی[11]: در این گروه، چینهای کمانشی[12] ناشی از تغییرات کرنش مربوط به موقعیت چینهشناسی و ساختاری در طی تکامل چین می باشند. بعضی از خصوصیات کلیدی این گسلها در این است که لغزش در آنها کمتر از لغزش در گسل اصلی ایجاد کننده چین است و همچنین لغزش در آنها به سمت بالا یا پایین شیب گسل تغییر می کند. در نتیجه این گسلها بدون اتصال به افق جدایش مشخص، درون خود ساختار خاتمه مییابند. همچنین این گسلها نسبت به چینها، در مراحل بعدی تشکیل شده اند (Fischer et al., 1992; Willis, 1894; Dixon and Liu, 1992). این گسلها با عنوان گسلهای جای گرفته در چین[13] معرفی شده است (Mitra, 2002).
1-2-1-1چینخوردگیهای در ارتباط با گسل[14]
چینهای مرتبط با گسلها زمانی ایجاد میگردند كه سطح گسل دچار تغییراتی در زاویه شیب شود. در نتیجه این تغییر، ساختارهایی كه از نظر هندسی سازگار با آن تغییرات هستند ایجاد شوند، که این موضوع در فرادیوارهی گسل، در اثر حركت بلوك فرادیواره روی سطح گسل ایجاد می شود (مانند چینهای خمگسلی و انتشارگسلی). این چینها همچنین ممكن است در جاهایی که تغییرات آهنگ لغزش گسل در طول سطح گسل، کرنشهای فرادیوارهای را تولید می کند نیز تشکیل شوند (مانند چینهای جدایشی) (McClay, 2003).
برای تعیین هندسه تشکیل چینهای مرتبط با گسل، محققین متعددی نمودارهایی را ارائه كردهاند(Suppe, 1983; Jamison, 1987; Mitra, 1990; Suppe and Medwedeff, 1990; Homza and Wallace, 1995). بسیاری از محققین مانند تاوانلی (1997) و تورنجورسن و دون (1997) بر این باور هستند كه نمودارهای ارائه شده توسط جامسون (1987)، مناسبترین حالت را دارند، زیرا چندین مدل مختلف را تحت پوشش قرار داده است. در مدل ارائه شده توسط جامسون (1987)، چینهای مرتبط با گسل در سه گروه اصلی چینهای خم گسلی، چینهای انتشار گسلی و چینهای جدایشی، تحلیل شده اند. نمودارهای ارائه شده توسط وی براساس مدلهای ساختاری هندسه لولای شكنجی[15] و میزان تغییر ضخامت یال پیشانی میباشند. در این مدلها ضخامت لایه ها در یال پشتی[16] ثابت در نظر گرفته شده است و ضخامت لایه ها در یال پیشانی[17] می تواند افزایش یا كاهش یابد. فاکتورهای مورد استفاده در این نمودارها، زاویه پلكان گسلی (α)، زاویه بین یالها (γ) و تغییر ضخامت یال پیشانی (tf,b)، میباشند. این سه پارامتر وابسته به یكدیگر هستند و ارتباط آنها میتواند تعیین كننده نوع چینخوردگی باشد (شکل 1-3). در چینهای جدایشی شیب یال پشتی (bα) جایگزین شیب پلكان می شود، در این چینها علاوه بر این فاکتور، پارامتر دیگری مورد استفاده قرار میگیرد كه شامل نسبت دامنه چین (a) به ضخامت عادی چینهشناسی (f) واحد شكلپذیری است كه هسته تاقدیس را پر میكند (شکل 1-4).