یكی از مسائل پیچیده و ناراحت كننده جوامع فعلی كه توجه بسیاری از جامعه شناسان (مثل ویلییام ردی،آلدرفرو وبستر) را به خود معطوف داشته موضوع خشونت جوانان می باشد كه روز به روز هم گسترش بیشتری می یابد . از آنجایی كه خشونت یكی از آسیب های اجتماعی است كه اثرات زیانبار جسمی ، روانی و اجتماعی فراوانی به همراه دارد . اعمال خشونت بار نه تنها فردی را كه مورد خشونت قرار گرفته تحت تأثیر قرار می دهد بلكه به طور غیر مستقیم به سایر افراد جامعه نیز آسیب می رساند ، تا جایی كه حتی می توان مشاهده كرد اعمال خشونت آمیز افراد نسبت به هم را از مصادیق انتشار آثار سوء اجتماعی آن دانست، افزایش میزان خشونت و قربانی شدن جرایم خشونت بار در سالهای اخیر روند داشته است ، به طوری كه تأثیر عمده ای بر مرگ و میر جوانان و نوجوانان در هر كشوری دارد. امروزه شمار زیادی از جوانان برای حفظ جان خود سلاح گرم و سرد به همراه دارند كه این خود نشان از ناامنی نسبی جامعه دارد . طبق آمار ثبت شده از سوی مراكز قانونی ، نزاع و خشونت های اجتماعی طی سال های اخیر در كشور رو به افزایش است و حتی این خشونت در فصل های گرم سال در مردان به اوج خود رسیده است . خشونت رفتاری است كه در همه كشورها مشاهده می شود و بر قربانیان آن همه روزه افزوده و موجب اضطراب مردم و احساس ناامنی آنها به ویژه گروه های ضعیف تر و آسیب پذیرتری می شود . گستردگی و فزایندگی انواع خشونت در جامعه ، علاوه بر قربانیان را نیز متأثر می كند و امنیت اجتماعی و سلامت روانی مردم را به خطر می اندازند ( توسلی و فاضل ، 1381 : 86 ) .
2-1- بیان مسئله
دوره نوجوانی و جوانی دوره ای از زندگی است كه فرد دارای خصوصیات ، توانایی ها و اندیشه های ویژه ای می باشد . این دوره به مثابه پلی بین كودكی و بزرگسالی است كه فرد باید مهارتهای لازم برای زندگی را كسب نماید و در واقع موفقیت آینده فرد را تا حدود زیادی به عملكرد دوره جوانی وابستگی دارد . چالشها و مسائلی كه افراد در جوانی با آنها مواجه می شوند در دوره های بعدی زندگی تأثیر بسزایی خواهند داشت ، بنابراین می توان گفت : خشونت جوانان ، نشان از یک پیام دارد و آن چیزی نیست جز رشد خشونت در سطح جامعه . با نگاهی گذرا به صفحات حوادث روزنامه ها می توان رد پایی از خشونت را در جوانان جستجو كرد ، حوادثی كه بیان كنندۀ پرخاشگری و خونریزی در جامعه و نشان از یک بحران دارند ، بحرانی كه هر روز بر وسعت آن افزوده می شود . سالانه به طور متوسط 42379 پرونده در كشور به پرونده های ناشی از خشونت افزوده می شود كه بسیاری از این پرونده ها مربوط به نوجوانان و جوانان است ( ستوده ، 1385 : 53 ) .
در جوامع مختلف خشونت به شكل های مختلف بروز می كند اما مشكل از آنجا آغاز می شود كه خشونت از شكل طبیعی خارج و به یک بیماری ناهنجاری عمیق اجتماعی تبدیل می شود و بر گروه ها و اقشاری از جامعه به صورت سیستماتیک فشار می آورد . از آنجائیكه خشونت و دیگر رفتارهای ضد اجتماعی جوانان در دو دهه گذشته افزایش یافته است و خطر ارتكاب خشونت در اواسط دوره جوانی به بیشترین حد خود می رسد . خشونت دوره بزرگسالی عموماً با خشونت دوره جوانی رابطه دارد ، چرا كه بزرگسالان قبلاً یک جوان بوده اند . اگر خشونت دوره جوانی را كاهش دهیم می توان گفت كه خشونت دوره بزرگسالی نیز كاهش خواهد یافت . پدیده خشونت امری فراگیر بوده و متعلق به جامعه خاصی نیست ، البته میزان آن از كشوری به كشور دیگر یا از شهری به شهر دیگر متفاوت است ؛ اما با این وجود می توان گفت كه اكثر جوامع از آن رنج می برند . خشونت از آسیب های جدید و شایع در جامعه است . خشونت جوانان به عنوان رفتار آزار دهنده به لحاظ روحی ، جسمی و … از جمله مواردی است كه همواره در اكثر جوامع وجود داشته و روز به روز در حال افزایش است . بر اساس گزارش جهانی خشونت و بهداشت در سال 2000 میلادی حدود 199000 قتل برای جوانان جهان گزارش شده است ( 2/9 نفر در 100000 نفر ) ؛ به عبارت دیگر روزانه ، به طور متوسط 565 نفر نوجوان و جوان در اثر خشونت بین شخصی كشته می شوند . كه این میزان قتل جوانان طبق بررسی های به عمل آمده ، در كشورهای در حال توسعه و كشورهایی كه از نظر اقتصادی در حال گذار هستند نسبت به دیگر كشورها بیشتر بوده است .
به نظر می رسد كه این مسئله در ایران با توجه به جوانی جمعیت جدی تر باشد ؛ چرا كه بیشترین مرتكبان خشونت و دیگر رفتارهای ضد اجتماعی در هر جامعه ای را نوجوانان و جوانان تشكیل میدهد . گسترش دامنه بروز خشونت و پرخاشگری در جامعه ایران به ویژه در سالهای اخیر یكی از جدی ترین آسیب های اجتماعی به شمار می رود . حتی خشونت و پرخاشگری بدنی و روانی چنان طبیعی شده است كه ما
در زندگی روزمره به شكلهای مختلف بارها با آن روبرو می شویم ( توسلی و فاضل ، 1381 : 115-116 ) .
رئیس سازمان ملی جوانان حجت الاسلام حاج علی اکبری در مصاحبه ای اظهار داشته ، افسردگی ، پرخاشگری و نابهنجاری روانی در میان جوانان در حال افزایش است(علی اکبری 1389: 25)
بنابراین می توان گفت كه خشونت و پرخاشگری جوانان یكی از معضلات و مشكلات عمده جامعه امروزی ایران است كه باید برای درمان و پیشگیری آن به صورت جدی اقدام نمود و چنانچه به موقع اقدام نشود زیانهای جبران ناپذیری را به همراه دارد ، ما نیز در این پژوهش در صدد بررسی خشونت جوانان و عوامل موثر برآن در بین جوانان شهرستان گیلانغرب هستیم.
1-3- اهمیت و ضرورت تحقیق
جوانی یكی از بحرانی ترین ، حساس ترین ، پر تلاطم ترین دوران زندگی به حساب می آید این دوران از اهمیت ویژه ای برخوردار است و سرنوشت آینده فرد با تصمیمات درست و منطقی در این دوران گره خورده است . دوران جوانی پر كشمكش و گاه دشوار در زندگی است . كه با تغییرات جسمانی ، روانی و شناختی همراه است ، با توجه به ویژگیهای خاصی كه این دوران دارد كم كردن و از بین بردن خشونت جوانان و هدایت آنها به صورت عملی نیازمند مسئولیت عظیم و بزرگی است كه تلاش وسیعی را می طلبد ، از این رو برای حل مشكل ابتدا باید آن را شناسایی كرده و علل و عوامل مؤثر بر آن را بررسی نموده و در مرحله بعدی است كه می توان به ارائه راه حلهای مناسب پرداخت و این امر جز با پژوهشی هدفمند حاصل نخواهد شد.
پژوهش درباره خشونت جوانان از چند جهت واجد اهمیت است . جوانان كه دست به خشونت می زنند ، دچار این بلیه اجتماعی می شوند ، در اكثر موارد فرصتهای جبران ناپذیری را از حیث تحصیل و كار از دست می دهند. وجود چنین سابقه نامطلوبی در زندگی آینده تأثیر فراوانی می گذارد و با توجه به پذیرفته نشدن آنها در حلقه های درسی و كار آبرومند و آینده ساز ، قشری مطرود از این گونه افراد به وجود می آید كه به نوبه خود مسئله را برای نسل های آینده تشدید می كند و باعث تباهی كودكان و نوجوانان بیشتری می شود.
خشونت جوانان از لحاظ سلامت اجتماعی قابل توجه است و ممكن است موجب تنش هایی بین خانواده ها ، همسایگان و دیگران شود . بررسی مسئله خشونت جوانان هم از لحاظ وقت و نیرویی كه دولت صرف حل آنها می كنند نیز اهمیت دارد ، و از طرفی درك و شناسایی عواملی كه خطر قربانی شدن و مرتكب شدن جوانان را افزایش می دهد ، برای رشد برنامه ها و سیاست های مؤثر و عملی پیشگیری از خشونت حائز اهمیت است . اهمیت و ضرورت این مطالعه چه از لحاظ بعد نظری یا شناخت بهتر مسئله و چه از لحاظ بعد عملی یعنی برنامه ریزی برای پیشگیری و كاهش نابهنجاری . و نیز خلأ یک پژوهش در زمینه خشونت جوانان ، انجام این تحقیق با توجه به موارد بالا ضروری به نظر می رسد .
سوالات تحقیق
سوال کلی
میزان خشونت جوانان و عوامل مؤثر بر آن در بین جوانان گیلانغرب چقدر است؟
سوالات فرعی
آیا بین تضاد والدین و میزان خشونت رابطه ای وجود دارد؟
آیا بین پایگاه اقتصادی – اجتماعی والدین و میزان خشونت جوانان رابطه ای وجود دارد؟
آیا بین احساس بی عدالتی اجتماعی و میزان خشونت جوانان رابطه ای وجود دارد؟
آیا بین جرم در محله بر میزان خشونت جوانان رابطه ای وجود دارد؟
آیا بین ناكامی و میزان خشونت جوانان رابطه ای وجود دارد؟
آیا بین داشتن همسالان بزهكار بر میزان خشونت جوانان رابطه ای وجود دارد؟
آیا بین قربانی خشونت شدن و خشونت جوانان رابطه ای وجود دارد؟
آیا بین شاهد خشونت بودن بر خشونت جوانان رابطه ای وجود دارد؟
فرضیه های تحقیق
1- بین تضاد والدین با یكدیگر و خشونت جوانان رابطه وجود دارد .
2- بین پایگاه اقتصادی – اجتماعی والدین و خشونت جوانان رابطه وجود دارد.
3- بین احساس بی عدالتی اجتماعی در بین جوانان و خشونت جوانان رابطه وجود دارد .
4- بین میزان جرم در محله و خشونت جوانان رابطه وجود دارد.
5- بین احساس ناكامی فرد و خشونت جوانان رابطه وجود دارد.
6- بین رفتارهای ضد اجتماعی همالان فرد و خشونت جوانان رابطه وجود دارد.
7- بین در معرض خشونت قرار گرفتن فرد و خشونت جوانان رابطه وجود دارد .
4-1- اهداف تحقیق
1-4-1 – هدف كلی
بررسی میزان خشونت جوانان و عوامل مؤثر بر آن در بین جوانان گیلانغرب در سال 1393 .
2-4-1- اهداف جزئی
1- بررسی تأثیر تضاد والدین بر میزان خشونت .
2- بررسی تأثیر پایگاه اقتصادی – اجتماعی والدین بر میزان خشونت جوانان .
3- بررسی تأثیر احساس بی عدالتی اجتماعی بر میزان خشونت جوانان .
4- بررسی تأثیر جرم در محله بر میزان خشونت جوانان .
5- بررسی تأثیر ناكامی بر میزان خشونت جوانان .
6- بررسی تأثیر داشتن همسالان بزهكار بر میزان خشونت جوانان .
7- بررسی تأثیر قربانی خشونت شدن بر خشونت جوانان .
8- بررسی تأثیر شاهد خشونت بودن بر خشونت جوانان .
پرخاشگری یکی از شایع ترین اختلال های رفتاری دانش آموزان در مدارس می باشد که به صورت پرخاشگری فیزیکی، کلامی و رابطه ای قابل مشاهده است. آنچه باعث توجه محققان تربیتی به این اختلال رفتاری در مدارس شده است، آثار نا مطلوب آن بر حالات درونی فرد و پیرو آن رفتار بین فردی افراد است و همچنین باعث ایجاد تصویر منفی در بین همسالان و آموزگاران، طرد از سوی والدین و همسالان، افت تحصیلی،ترک تحصیل،مصرف مواد، بیماری و مشکلات دیگر می شود (شهیم، 2007).
تحقیقات صورت گرفته در زمینه اختلال های رفتاری، این نتیجه را در برداشته که در بروز این اختلال های رفتاری عواملی مثل خانواده، به ویژه الگوی رفتاری والدین و عوامل ارثی و زیستی مثل شخصیت، سن،جنس و خلق و خوی کودک موثر است.خلق و خوی کودک چه به تنهایی
و چه با توجه به محیط،عامل مهمی است که به صورت روانی و رفتاری در کودک نمود پیدا می کند و در تحول اجتماعی، شخصیت و سازگاری روانی کوکان نقش ایفا می کند.
مطالعات نشان داده است که رابطه والدین با فرزندان یک عامل حیاتی برای سازگاری روان شناختی فرزندان است و رفتار پرخاشگرانه فرزندان بیشتر حاصل خانواده های مشکل دار، دارای ساختار ناسالم و ارتباط نامطلوب والدین با فرزندان است که در این خانواده ها معمولا یک محرک استرس زا مانند عدم سازگاری زناشویی، عدم پذیرش فرزندان توسط والدین (فقدان صمیمیت، محبت، عشق، مراقبت، آسایش، حمایت و دیگر تظاهرات مثبت)، طرد والدین (فقدان احساسات مثبت و حضور گسترده ای از رفتارهای آسیب زای جسمانی و روان شناختی)، رفتارهای متفاوت والدین، کنترل روانی فرزندان توسط والدین و خلق و خوی دشوار آنها وجود دارد (شایگتو[1]، منگلزدورف[2] و بران[3]، 2014؛ اکسینر[4] و بایدر[5]،2014؛ روهنر[6]و خالقی[7]، 2012؛ جولی[8] و آندر[9]، 2011). پس بی تردید خانواده و چگونگی روابط میان اعضای خانواده و کیفیت ارتباط والدین و فرزندان و خلق و خوی خود کودک در شکل گیری اختلاهای رفتاری نظیر پرخاشگری نقش و اهمیت به سزایی دارد. بنابرین، برقراری محیطی گرم و صمیمی در خانواده و رابطه محبت آمیز بین والدین و فرزندان باعث کاهش پرخاشگری فرزندان و رفتارهای برون ریزی شده آنها خواهد شد و توجه به خلق و خوی کودک و شناخت بهتر آن به سلامت و رشد بهینه کودکان کمک شایانی خواهد کرد.
یکی از وظایف اساسی آموزش و پرورش هر کشور پرورش استعدادهای دانش آموزان و آماده سازی آنان برای شرکت فعال در امور جامعه است، ضرورت حمایت از دانش آموزان و هدایت آنان برای دست یابی به هدفهای مطلوب در زندگی، اتخاذ شیوه های درست برای حل مسائل خود، برخورد موثر با مشکلات، آشنایی با امکانات خود و جامعه و همچنین توجه به محدودیت ها، لزوم آموزش مهارت های زندگی را برای رسیدن به این هدفها آشکار می سازد. ضرورت رفتار بهینه ی افراد در جامعه مهم تر از اخذ مدارک عالی دانشگاهی به نظر می آید و نهاد آموزش و پرورش باید تلاش خود را متمرکز سازد تا انسان هایی آگاه، توانا، انسان هایی واجد اخلاق حسنه تحویل جامعه دهد به طوری که نه تنها خود در زندگی در یاس، ناامیدی و بی ارزشی غوطه ور نشود بلکه توانایی کمک به حل معضلات دیگران را نیز داشته باشد.
آموزش مهارت های زندگی مورد توجه بسیاری از مربیان و صاحب نظران تعلیم و تربیت بوده است برای مثال از نظر جان دیویی، هدف تعلیم و تربیت آماده کردن شهروندان برای اداره خود است و این یادگیری مثل هر یادگیری دیگر باید از راه عمل صورت گیرد، به نظر دیویی بزرگترین نقص آموزشگاه های سنتی که مایه بسی تاسف است آن است که در آن سعی می شود در محیطی که فاقد هرگونه روح
اجتماعی است برای اجتماع، اعضای شایسته و مفید تربیت کند (شکوهی،1379،ص 203). در عین حال، اهداف یا کانون توجه برخی نظریه های برنامه درسی از قبیل نظریه های انسان گرایانه، اجتماعی و رشدگرا آموزش مصادیق مهارت های زندگی است (میلر،1380،ص 54).
در اهداف آرمانی و اهداف دوره تحصیلی نظام آموزش جمهوری اسلامی ایران نیز به صراحت و یا به طور ضمنی به آموزش مهارت های زندگی تاکید شده است، بنابراین ضرورت آموزش این گونه مهارت ها برای دانش آموزان ایرانی به شدت احساس می گردد لذا این پژوهش به دنبال ارزیابی ضرورت و خلاء های موجود در مهارت های زندگی دانش آموزان مقطع متوسطه می باشد.
آموزش مهارت های زندگی فرد را برای غلبه بر تنشها و مشکلاتی که گریبان گیر فرد و جامعه است آماده می کند. منظور از مهارت های زندگی آن نوع توانایی های عملی است که برای موفقیت و احساس شادمانی در زندگی روزمره مورد نیاز می باشد و اهداف آموزشی این مهارت ها از الزامات و نیازهای روزمره استخراج می شود. مهارت های زندگی بسیار متعدد هستند و ماهیت و انواع آن با توجه به موقعیت ها، فرهنگ و جوامع تغییر می یابد. به هر حال، آموزش این مهارت ها برای همه دانش آموزان، به ویژه دانش آموزان مقطع متوسطه بسیار مهم و حیاتی است. زیرا در دوره متوسطه قسمت اعظم استعدادهای نوجوانان بروز می کند، قدرت یادگیری به حد اعلای خود می رسد، کنجکاوی آنان جهت معینی می یابد و مسائل جدید زندگی نظیر انتخاب رشته، انتخاب حرفه – شغل، اداره خانواده و گرایش مرام و مسلک ذهن آنان را به خود مشغول می سازد و به مرحله ادراک ارزش های اجتماعی، اقتصادی و معنوی می رسند.
این دوره از لحاظ مبانی فلسفی، زیستی، روانی و اجتماعی دوره بسیار مهمی است دوره ای که آموزش عمومی را به آموزش عالی پیوند می دهد و گروه کثیری را برای ورود به جامعه و بازار کار مهیا می کند. از این رو هرگونه نارسایی و خلل در این دوره مستقیماً بر عملکرد هر دو حلقه آموزش عمومی و عالی تاثیر بسزایی دارد (صافی،1380،ص90). شواهد بسیاری موید آن است که آموزش مهارت های زندگی برای دانش آموزان ایرانی در صحنه عمل چندان مورد تاکید قرار نگرفته و تحقیقات انجام یافته بر روی برنامه های آموزشی و میزان دستیابی دانش آموزان به مهارت های زندگی فقدان یا کمبود آن را نشان می دهد. این پژوهش با درک اهمیت این مسئله، در تلاش است که از طریق مستند سازی واقعیات موجود در صحنه آموزش مهارت های زندگی زمینه ای را برای جلب توجه سیاستگذاران آموزشی و برنامه ریزان درسی فراهم نماید.
بسیاری از برنامههای درمان سومصرف مواد توجه خاصی به گروهدرمانی دارد و در برنامههای درمانی به یک روش مرسوم تبدیل شده است. بعضی معتقدند گروهدرمانی بهترین روش برای درمان معتادان میباشد. زیرا امكان صحبت در مورد مشكلات، شناخت دامنه اثر مواد بر زندگی فرد، درك و فهم بهتر احساسات و رفتارهای خود و دیگران، بررسی و بحث و تبادل نظر در مورد مشكلات مربوط به فرایند درمان و بررسی تعهدات رفتاری ویژهای كه از عود بیماری جلوگیری میكند را فراهم می آورد (وزیریان، 1391).
گروه درمانی القا و ابقای امید در تمام روش های رواندرمانی را دارد و تقش تعیینكنندهای دارد. داشتن امید نه تنها باعث ماندن فرد در گروه (ادامه درمان) میشود تا سایر عوامل درمانی بتوانند تأثیر خود را داشته باشند، بلكه اعتقاد به روش درمان، خود میتواند در نتیجه درمان مؤثر باشد. دیدن اینكه دیگران در گروه بهبود پیدا كردهاند فرد را امیدوار میكند و این خود عامل محركی جهت ادامه درمان میشود. البته باور درمانگر به روش درمانی و خودباوری وی از اهمیت زیادی برخوردار است (هافتن، کرک، سالکووسکیس و کلارک،2007، ترجمه قاسم زاده،1392).
اما در ارتباط با سومصرف مواد مخدر باید گفت که این ابتلا یک بیماری مزمنی است که توام با اختلالات انگیزیشی شدید و از دست دادن تسلط رفتاری است و منجر به ویرانی شخصیت می شود. میلیون ها انسان از این اختلال رنج می برند که اغلب با دیگر بیماری های روانی بروز و ظهور یافته و هزینه های اقتصادی و اجتماعی گوناگونی را بر جامعه تحمیل می کند (دالاس[1]،2013).
عوامل متعددی در اعتیاد افراد دخالت دارند مانند عوامل فردی، خانوادگی، زیستی و اجتماعی که شناسایی آنها برای نجات معتاد از اهمیت ویژه ای برخوردار است. کنترل اعتیاد مستلزم برنامه ریزی صحیح و صرف بودجه های هنگفت می باشد که در دو بخش کاهش عرضه و کاهش تقاضا صورت می گیرد (قائدی و قائدی،1392).
در بحث کاهش تقاضا، پیشگیری یک مقوله فوق العاده مهم است که به دلیل کارایی، اثربخشی و مقرون به صرفه بودن از جایگاه ویژه ای در کنترل اعتیاد برخوردار است. نگاه کلی و خط مشی اصلی در برنامه های پیشگیرانه بر روی ویژگی های افراد معتاد، متمرکز بوده و مداخلات و اقدامات پیشگیرانه برای زندگی افراد سالم نیز بر همین مبنا طراحی و برنامه ریزی شده اند (قاسمی،1391).
اصل اتکای روانی مقدم بر تاثیر اعتیاد بر جسم است، زیرا شخص معتاد پیش از آنکه تعادل جسمانی خود را از دست بدهد تعادل روانی خود را تا رسیدن به دارو از دست می دهد. غالب معتادان به ویژه مصرف کنندگان مواد افیونی به بیماری های روانی دچار می شوند. فرد معتاد نسبت به اعضای خانواده خود احساس مسئولیت نمی کند (شکوه، 1393).
موقعیت اجتماعی او متزلزل است و به دیگران اعتماد ندارد. برآوردن نیازهای خود را مقدم بر دیگران می داند. روابط اجتماعی معتاد بسیار سطحی و تصنعی بوده، به ندرت می تواند پیوندهای مستحکم عاطفی و وفاداری و تعهد داشته باشد. چنین فردی فقط برای کسی که بتواند برای او مواد مخدر تهیه کند اهمیت قایل است. ارتکاب جرایم معتادان به علت ضعف روابط انسانی هر روز بیشتر می شود و به همین دلیل اعتماد عمومی و اهمیت اجتماعی به خطر می افتد. زیرا اکثر معتادان ناگریز برای تامین مواد مخدر به راه های نادرست نظیر دزدی، تجاوز به دیگران و آدمکشی روی می آورند (ستوده، 1389).
اعتیاد به مواد افیونی از شایعترین اعتیاد هاست. مواد افیونی به چندین زیر مجموعه تقسیم می شوند، از جمله شیره، هروئین، متادون، مرفین و … که ایجاد وابستگی های جسمی و روانی می کنند. عوارض و آثار مصرف مواد افیونی تقریبا شبیه به هم هستند که می توان به مواری از جمله یبوست دائم، کاهش میل و توانایی جنسی در مردان و … اشاره نمود (باوی، 1388).
وابستگی به مواد افیونی به مجموعه ای از نشانه های فیزیولوژیکی، رفتاری و شناختی اطلاق می شود که روی هم رفته نشان دهنده تداوم مصرف داروهای افیونی با وجود مشکلات شدید ناشی از مصرف آنهاست (کاپلان، سادوک و سادوک، 2003، ترجمه رفیعی و رضاعی، 1382).
باید اشاره نمود که عوامل شناختی انعطاف پذیری کنشی و باورهای فراشناختی افراد وابسته به مواد افیونی به دلیل داشتن مشکلات و اضمحلال روانی دچار اختلال هستند و روش های درمانی که بتواند مشکلات شناختی و ذهنی این افراد را تعدیل نماید، بسیار مهم است و نیازمند تحقیق در این مورد است. موقوله انعطاف پذیری کنشی از جمله ابعاد شناختی بسیار مهم برای افرادی است که در حال ترک هستند. اسکندری (1390) در پژوهشی با عنوان بررسی مقایسه انعطاف پذیری کنشی و ناگویی هیجانی در افراد وابسته به مواد روانگردان و افراد عادی در یک نمونه 150 نفری، نشان داد که بین انعطاف پذیری کنشی و ناگویی هیجانی در افراد وابسته به مواد روانگردان و افراد عادی تفاوت معناداری وجود دارد و افراد وابسته به مواد روانگردان به نسبت افراد عادی انعطاف پذیری کنشی پایین تر و ناگویی هیجانی بیشتری دارند.
انعطاف پذیری کنشی در اواخر قرن بیستم و اوایل قرن بیست و یکم پا به عرصه ادبیات روانشناسی تحولی نهاد و انقلابی نو در نحوه نگرش ایجاد نمود جایگاه ویژهای در حوزههای روانشناسی تحول، روانشناسی خانواده و بهداشت روانی یافته است به طوری که هر روز بر شمار پژوهشهای مرتبط با این سازه افزوده میشود (سامانی و همکاران،1386).
انعطاف پذیری کنشی یکی از ابعاد شناختی است که مبتلا به سومصرف مواد در آن دچار تزلزل اند. شناسایی و افزایش این سازه بینشی
دگرگون و امیدوار کننده ایجاد می کند و به قابلیت تطابق انسان در مواجه با بلایا یا فشارهای جانکاه، غلبه یافتن و حتی تقویت شدن بوسیله آن کمک می نماید. این خصیصه با توانایی درونی شخص و مهارت های اجتماعی و تعامل با محیط حمایت می شود، توسعه می یابد و به عنوان یک ویژگی مثبت متبلور می گردد (دینر[2] و همکاران، 2009).
اما افراد وابسته به مواد افیونی و معتاد در باورهای خود دچار تزلزل و اختلال هستند. باورها فراشناختی مسبب اختلالاتی می شوند که سبک تفکر و سازگاری فرد تحت تاثیر قرار می گیرد و بی اختیار به تأکید و تقویت پاسخ های هیجانی پیش می رود که بیشتر از همه ناشی از تکرار نشخوار فکری و نگرانی است (اسکریج [3]،2010). یلماز[4] و همکاران (2014) در شواهد پژوهشی خود نشان دادند، که باورهای فراشناختی منفی در مورد غیرقابل کنترل بودن و خطرنگرانی به طور معناداری پیش بینی کننده افسردگی، استرس و اضطراب افراد وابسته به سومصرف مواد می باشند. همچنین کارت رایت، هالتون[5] و ولز (2011) در پژوهشی دیگر بر روی یک نمونه 200 نفری از بیماران وابسته به سومصرف مواد به این نتیجه رسیدند که باورهای فراشناختی مثبت نگرانی و منفی ارتباط مستقیمی با استعداد افراد در برابر نگرانی آسیب شناختی دارد.
در واقع باورهای فراشناختی مجموعه ای از افکار منفعلانه هست که جنبه تکراری دارد و بر علل و نتایج علائم متمرکزند و مانع حل سازگارانه شده و افکار منفی را افزایش می دهند و شامل افکاری است که بطور پایان ناپذیری مرور می شوند و به ناامیدی درباره آینده و ارزیابی های منفی درباره خود دامن می زنند و بر خلق اثر می گذارند و انگیزش را تحت تاثیر قرار می دهند (فرطوسی، طالبی و کرمی،1392).
هنگامی که فردی تابع و دستخوش افکار و باورهای غیرمنطقی و غیرعقلانی قرار بگیرد، با عواقب غیرمنطقی مواجه خواهد شد که در این حالت فرد مضطرب می شود و شخصیت ناسالمی دارد. در تفکر یا باورهای غیرمنطقی و فراشناختی فرد توقع تأیید از جانب دیگران دارد و انتظارات بیش از حد از خود دارد. ضمن اینکه تمایل به سرزنش، واکنش به درماندگی همراه با ناکامی، بیمسئولیتی هیجانی، بیش نگرانی توأم با اضطراب، اجتناب از مشکلات، وابستگی و درماندگی در برابر تغییرات را تجریه می نماید اغلب نشخوار فکری یکی از مشکلات افرادی است که باورهای فراشناختی دارند. نشخوار ذهنی یا فکری به عنوان اشتغال دائمی به یک اندیشه یا موضوع و تفکر درباره آن شناخته می شود و طبقه ای از افکار آگاهانه است که حول یک محور مشخص می گردد. این افکار تکرار می شوند. این افکار غیرارادی وارد آگاهی می شوند و توجه و اهداف را منحرف می سازند و باورهای افراد را مخدوش می سازند (همامکی[6]،2013).
اما برای کاهش مشکلات افراد وابسته به مواد پرتکل های درمانی متعددی وجود دارد. انواع مختلفی از روش های گروه درمانی در کار با مراجعین سوء مصرف کننده مواد وجود دارد که در این پژوهش تاثیر رویکرد گروه درمانی مبتنی بر مراحل تغییر استفاده می شود.
افراد مبتلا به سوء مصرف مواد می تواند مسئول اعمال خود باشد، هدف معالجه باید مبتنی بر بازسازی عمیق شخصیتی باشد. تحقیقات نشان داده که اکثر سوء مصرف کنندگان مواد به صورت داوطلبانه وارد جریان درمان نمی شوند. اما زمانی که مراجعین انگیزه بالایی برای ترک اعتیاد داشته اند، به احتمال قوی تر درمان ها اثرگذاری بیشتری خواهند داشت. گرچه بهبود لزوما به داوطلب بودن مراجعین بستگی ندارد و برخی مطالعات نشان می دهند که نرخ بهبودی افرادی که به اجبار وارد فرایند درمان شده اند، تقریبا به اندازه کسانی است که داوطلبانه وارد فرایند درمان شده اند (گلستانی، 1387).
اما بسیاری را عقیده بر آن است که تا زمانی که فرد خود در این راه مصمم نباشد، و به این نتیجه نرسد که باید درمان شود، بهبودی رخ نخواهد داد و چنانچه آگاهی و خواست خود فرد در روند درمان مورد توجه قرار نگیرد، گاه حتی این فرایند آسیب زا نیز خواهد بود. در جریان استفاده از رویکرد فرانظریه ای آمادگی مراجعان برای تغییر سنجیده شده و با توجه به وضعیت و درجه آمادگی مراجع، انگیزش او توسط مجموعه ای از فنون در جهت ترک اعتیاد تغییر می یابد (مرادی، حیدری نیا، بابایی و جهانگیری،1388)
یک جنبه شایان توجه این تغییر شناسایی این موضوع است که انگیزش مراجع را می توان تحت تاثیر قرار داد. قبل از این، انگیزش به عنوان خصوصیتی تلقی می شد که قابل تغییر نیست. چنانچه مراجعی بدون انگیزه تصور می شد، امید کمی به موفقیت در درمان او وجود داشت و مراجعینی که آمادگی کافی برای تغییر نداشتند، برای درمان مناسب تشخیص داده نمی شدند. اعتقاد بر این است که فردی که مواد مخدر را ترک می کند، پس از ترک به علل مختلفی گاهی اشتیاق به مصرف مواد مخدر را تجربه می کند که این عامل در بیشتر مواقع موجب عدم مقاومت و بازگشت او به سوی مواد می گردد (راسل[7]، 2013).
آموزش چگونگی مقاومت در مقابل مصرف مواد برای این افراد بسیار حائز اهمیت است. در موقعیتی که فرد اقدام به ترک کرده است، این امکان وجود دارد که از طریق دوستان قدیمی در موقعیت فشارزایی برای مصرف مجدد قرار گیرد، این مسئله زمانی که فرد از نظر ابراز وجود دچار مشکل باشد و یا نگرش مثبتی نسبت به مواد داشته باشد، تاثیرات بارزتری بر جا می گذارد (مار[8] و همکاران، 2013).
تا معتاد خود دلیل محکمی برای مصرف نکردن نداشته باشد، عملا هر گونه درمانی به ویژه درمان پزشکی صرف بی نتیجه است و در واقع کمک به معتاد برای بازگشت به زندگی سالم و اتخاذ شیوه های رفتاری متناسب با هنجارهای جامعه و پذیرش ارزش های آن قبل از هر اقدام دیگری، از اهمیت زیادی برخوردار است و تا زمانی که سوء مصرف کننده مواد قادر نشود زندگی همراه با مصرف مواد مخدر را با زندگی بدونه مصرف آن به خوبی مقایسه کند و به ویژه آثار این دو شیوه زندگی را در آینده تحلیل نماید، بازگیری، توانبخشی و پیگیری، ثمربخش نخواهد بود (ماردن، کروچ و دیکمنته، 2001، ترجمه ضیاالدین، حسینی فر، نوکنی و طوفانی،1392).
اما مدل فرا نظریه ای گروه درمانی مبتنی بر مراحل تغییر، بر پیمودن پنج مرحله دلالت دارد، مرحله پیش از تفکر: این مرحله مرحله ای است که هنوز فرد معتاد تصمیم نگرفته است، برای تغییر رفتار خود اقدام کند و در این مرحله غالبا فرد قادر به دیدن مشکلی که دارد، نیست. اغلب کسانی که در این مرحله قرار دارند هنوز رفتار خود را مشکل ساز نمی دانند و معمولا آن را مطلوب هم می دانند، بنابراین انگیزش کمی برای تغییر آن دارند. مرحله دوم تفکر است. زمانی که فرد متوجه نیاز و ارزش تغییر شرایطی که در آن قرار دارد می شود وارد مرحله تفکر خواهد شد. این مرحله با تردید و دودلی نسبت به ترک یک الگوی رفتاری (مثلا مصرف مواد) و حرکت به سمت الگوی رفتاری جدید همراه است. در این مرحله ارزیابی از مزایا و مضرات، منافع و معایب الگوی رفتاری فعلی و همچنین الگوی رفتاری جدید صورت می گیرد. در این مرحله افراد مایل به تغییر خود هستند اما هنوز خود را متعهد و ملزم به این کار نمی بینند (آلورد[9]،2014).
مرحله سوم آمادگی و عزم: در این مرحله معتاد تصمیم می گیرد در آینده ای نزدیک رفتار اعتیادی خود را اصلاح کند. معمولا فرد برای مدت کوتاهی در این مرحله می ماند. البته باید دقت کرد که فرد لزوما به مرحله بعد نخواهد رفت. مرحله عمل: توقف الگوی قدیمی رفتار و شروع رفتار جدید، حاکی از آن است که فرد در مرحله تغییر است. اقدام، مرحله رفتاری آغازین، در مسیر ایجاد الگوی رفتاری جدیدی است. رفتار جدید باید در طی زمان حفظ شود تا عادت جدیدی پا بگیرد و مرحله نگهداری (ماندگاری): برای اینکه رفتار جدید به عادت تبدیل شود باید با سبک زندگی فرد درآمیزد. این وظیفه مرحله ابقا است. در خلال این مرحله، الگوی رفتاری جدید خودکار می شود و تفکر یا تلاش اندکی برای حفظ آن لازم است. به هر حال در طی این مرحله هنوز هم خطر همیشه حاضر و امکان بازگشت به الگوی رفتاری قدیمی وجود دارد (ماردن، کروچ و دیکمنته، 2001، ترجمه ضیاالدین، حسینی فر، نوکنی و طوفانی،1392).
در پایان باید گفت، با فراهم نمودن پروتکل های درمانی مناسب با وضعیت بیماران وابسته به مواد افیونی می توان بر سازه های شناختی این افراد تاثیر مثبت گذاشت. با توجه به آنچه بیان شد در افراد وابسته به مواد افیونی مشکلات جسمانی، اجتماعی- روانی و اقتصادی فراوانی ادراک می شود، که بر انعطاف پذیری کنشی و نوع باورهای آنان اثرات منفی می گذارد و می توان با ارائه رویکرد درمانی مناسب در جهت کاهش اختلالات شناختی افراد وابسته به مواد افیونی تلاش ورزید. لذا پژوهشی در این زمینه صورت خواهد پذیرفت.
تدریس حرفه ای پیچیده و دارای ابعاد متعددی است. معلمان برای داشتن انرژی و اشتیاق به کار نیازمند نگرش حرفه ای نسبت به شغلشان می باشند.یکی از اهداف تعلیم و تربیت پیشرفت تحصیلی دانش آموزان است و نتایج فعالیت های آموزشی معلمان در پیامدهای تحصیلی دانش آموزان است. پژوهش ها نشان داده است که پیشرفت تحصیلی دانش آموزان ارتباط نزدیكی با نگرش حرفه ای معلمان دارد كه آن نیز به نوبة خود از ویژگی ها، باورها و عقاید معلمان دربارة توانای یهای حرفه ایشان تأثیر می پذیرد از سوی دیگر احساس تعهد معلم می تواند عملكرد شغلی و كیفیت آموزشی را تعیین كند و معلم متعهد به عنوان اساسی ترین مؤلفة موفقیت مدرسه شناخته می رشود براساس مطالعات براون[1] ، آنفارا و رانسی[2] در مدارسی که كارآیی بالا دارند و انتظارات معلمان از دانش آموزان بیشتر و احساس تعاون بین همكاران قویتر است، معلمان نسبت به شغلشان افتخار می كنند، با والدین و انجمن اولیا و مربیان ارتباط قویتری دارند و از احساس كارآمدی بالاتری برخوردارند. مطالعات والسترم و لوئیس[3] (2008؛ به نقل از مك.كوچ و كلبرت[4] 2006:8) نشان می دهد كه فراهم كردن فرصت های بزرگ تر برای فعالیت های مشاركتی معلمان به منظور رسیدن به اهداف اصلاحی تعلیم و تربیت حائز اهمیت بسیار است. پژوهش ها نشان داده است كه نگرش حرفه ای معلمان است كه ارتباط نیرومندی با موفقیت دانش آموزان دارد این متغیر به عنوان یكی از كارآمدترین ابعاد آموزشی از مسائل مختلفی تأثیر پذیر است یكی از این ابعاد تحلیل رفتگی شغلی می باشد. شرایط حاکم بر محیطی که ما کارهای خود را در آن انجام می دهیم برعملکرد شغلی تأثیر بسزایی دارد. اگر محیط و شرایط کار بسیار گرم، پر سر و صدا، دورافتاده، ساعات کاری زیاد و نامنظم، استرسزا، فشار زیاد فیزیکی بر بدن و… باشد ، به عملکرد شغلی افراد آسیب وارد خواهد نمود. در مجموع، شرایط فیزیکی و عوامل روانشناختی کار در میزان بهره وری و عملکرد شغلی مؤثر بوده و هرگونه نقص، پیامدهای منفی زیادی را برای بهره وری، انگیز هها و مهارتهای نیروی انسانی به همراه خواهد داشت(مهداد،49:1381)
یکی از مفاهیمی که در سالهای اخیر توجه اندیشمندان علوم رفتاری و مدیریت را به خود معطوف ساخته، از رمق افتادن، بیحالی، سستی و
رخوت متصدی شغل است که اصطلاحاً فرسودگی شغلی[5] نامیده می شود که نهایتا منجر به تحلیل رفتگی شغلی می شود.(ساعتچی،136:1380)
فرسودگی اصطلاحی است که جهت توصیف تغییرات منفی در نگرش، روحیه و رفتار افراد در مواجهه با فشارزاهای شغلی به کار برده می شود. در این پدیده، فرد از لحاظ هیجانی دچار خستگی گردیده، نگرش و احساسات منفی نسبت به سازمان پیدا میکند و به تدریج احساس کاهش کفایت در ایفای وظایفش می نماید. عارضه فرسودگی نوعاً یک اختلال روانی نیست ولی به آهستگی در طول زمان توسعه یافته و ممکن است واقعاً تبدیل به یک ناتوانی روانی و تحلیل رفتگی شغلی می گردد ، به طوری که برخی از صاحبنظران، تحلیل رفتگی شغلی را در رده اختلالات انطباقی در راهنمای تشخیصی، آماری اختلالات روانی طبقه بندی می نمایند (مالاچ،2:1994)[6]
معلمان به دلیل نوع شغل خود و تكراری بودن فرایند كاری خود از جمله اقشاری محسوب می شوند كه به صورت فراوان دچار فرسودگی شغلی می شوند در نتیجه مطالعات شغلی آنها می تواند كمك شایانی به بهبود وضعیت آنها در مورد شغلشان داشته باشد.متغیر دیگری كه در این پژوهش مورد بررسی قرار می گیرد ارگونومی[7] می باشد. در یک قرن گذشته، پیشرفت دانش و تکنولوژی موجب رشد گسترده اقتصادی در غالب کشورهای صنعتی شده است. امروزه، ثروت مادی به طور اساسی حاصل به کار بستن دانش فنی و بیش از هر چیز دیگر، ثمره کاربردآگاهی ها در زمینه علم و فن است. در این مفهوم، آنچه در رابطه با پیشرفت اجتماعی همراه با رشد مستمر اقتصادی اهمیت پیدا می کند، تطبیق دادن دانش فنی با نیاز استفاده کنندگان این دانش و شرایط فرهنگی، اجتماعی و فیزیکی موجود در کاربرد آن است. بسیاری از شواهد به ویژه در کشورهای در حال رشد صنعتی نشان داده است که فقدان تناسب میان تکنولوژی و استفاده کننده آن در محیطی که تکنولوژی در آن بکار گرفته می شود، نتایج منفی از قبیل پایین بودن سطح و کیفیت تولید و بالا بودن میزان جراحات و حوادث ناشی از کار را سبب شده است بسیاری از این گونه مشکلات در محیط کار با توسل به شیوه های ارگونومیکس [8]از میان برداشته می شود. ارگونومی به منظور گرفتن حداکثر تکنولوژی، تامین رفاه کارکنان و استفاده توأم با کارآیی از تأسیسات تولیدی و خدماتی در جهت تحقق بخشیدن به تولید بالاتر، بهبود وضع بهداشتی، حفظ سلامتی و تحصیل رضایت در محیط کار مورد استفاده قرار می گیرد(ساعتچجی،162:1380)ارگونومی عبارت است از مطالعه علمی انسان ها در ارتباط با محیط کارشان. ارگونومی دانش جوانی است که در افزایش بهره وری و بالا بردن سطح تندرستی کارکنان نقش به سزایی دارد. ارگونومی رابطه متقابل انسان، محیط و ماشین و ابزارآلات را بررسی می کند و در پی بهینه نمودن تناسب آنها با یکدیگر است. ارگونومی به سنجش و ارزیابی توانمندی انسانی می پردازد و بدین ترتیب مهندسان و طراحان را در هر چه متناسب تر ساختن سیستم ها و فرایندها با ویژگی های انسانی، یاری می دهد. متأسفانه نگرش سنتی مدیریت برای پاسخگویی به مسایلی از قبیل طراحی محیط کار، حفاظت از نیروی کار، بهبود بازدهی و بهره وری نیروی کار، کاهش مصرف انرژی، افزایش سرعت و دقت و ایمنی و کاهش میزان حوادث ناشی از کار، در بازار پر رقابت و جهانی کنونی به شدت ناکافی است و لازم است مدیران سازمان های امروزی تجدید نظر کلی در این امور به عمل آورند و به ارگونومی بیش از پیش بها دهند(مردوخی،1375).در این پژوهش بر آن هستیم كه این سه متغیر را مورد بررسی قرار دهیم و تأثیرات و ارتباط آنها با یكدیگرا را مورد بررسی قرار دهیم.